♦♦♦♦دستم قطع شده، سرم که قطع نشده♦♦♦♦

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
h21.jpg

داییش تلفن کرد گفت: «حسین تیکه پاره رو تخت بیمارستان افتاده، شما همین طور نشسته ین؟»
گفتم «نه. خودش تلفن کرد.
گفت دستش یه خراش کوچیک برداشته پانسمان می کنه می آد.
گفت شما نمی خواد بیاین. خیلی هم سرحال بود.»
گفت « چی رو پانسمان می کنه؟ دستش قطع شده. »
هان شب رفتیم یزد، بیمارستان.
به دستش نگاه می کردم.گفتم «خراش کوچیک! » خندید.
گفت « دستم قطع شده، سرم که قطع نشده.»


شهید حاج حسین خرازی
 
بالا