پدر فضیلت‏ها!

ندا66

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
tasaavire-zibaa%20%2877%29.gif
به جشن و پایکوبی نشسته است هفت آسمان، لحظه روشن ورود ماه بنی‏ هاشم را.
tasaavire-zibaa%20%2877%29.gif

فرشتگان، پیوسته در طوافند، گاهواره ادب را!
تو پلک گشودی و دنیا برای همیشه زیر سایه امن مهربانی‏ات، ایمن شد.
تو پلک گشودی و سرگردانی آب‏های جهان، تمام شد.
تو پلک گشودی و کربلا نفس راحتی کشید
تو پلک گشودی و علقمه بی‏تاب شد.
tasaavire-zibaa%20%2883%29.gif

تو پلک گشودی و افسانه «فرات و ساقی تشنه لب» به حقیقت پیوست.
پدر، تو را در آغوش گرفت و بوسید، چشم‏هایت را، پیشانی بلندت را.
دست‏هایت را بوسید و گریست؛ رازی در این دست‏ها است، دست‏های کودک،
عیبی دارند؟! مادر پرسید و پدر گریست و پرده از راز دست‏های نام‏آورت برداشت.
پرده‏ ها بالا رفت.
قصّه شروع شد.
tasaavire-zibaa%20%2888%29.gif

تو در کربلا، مشک آب بر دوش، سوار بر اسب،
به سمت خیمه‏ها تاختی. مشک از آب سرشار و تو از امید.
در یک دست مشک و در دستی دگر عَلَم!
برق تیغی، جهان را تاریک کرد.
برق تیغی، آسمان‏ها را آوار.
برق تیغی، پایان ماجرا را نوشت و دو بازوی تو...
ضرباهنگ صدای تو در گوش زمان پیچید؛ وَ اللّه‏ اِنْ قَطَعتموا یَمینی!
و عرش بر بازوی تو بوسه زد.
tasaavire-zibaa%20%2882%29.gif

مادر گریست؛ گریه شوق بود، به شکرانه نعمت،

قنداقه آسمانی‏ات را دور سر «حسین» چرخاند. قنداقه‏ات پروانه ‏وار،

بر گرد شمع وجود «حسین»، در طواف بود و هفت آسمان، گرد قنداقه‏ات!

تو از آن لحظه که فدایی حسین شدی، باب الحوایج گشتی.

تو تلفیق دو رشادت، تکثیر بلند دو شجاعت و برگزیده یک انتخاب بودی

پدر فضیلت‏ها!

tasaavire-zibaa%20%2860%29.gif

جهان مات نگاه آبی‏اش بود خدا پایان راه آبی‏اش بود

زمانی که لبش رود عطش شد فرات احساس آه آبی‏اش بود

images
 
بالا