♦&♦چطوری عـــزت نفسمون رو تقویت کنیم؟ ♦&♦

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
etemad_be_nafs_164688.jpg
ماهيّت عزّت نفس و اهميّت آن
عزّت نفس 1 يكي از اصول مهم‌تربيتي اسلام است. تأمين احترام و عزّت نفس از هدف‌هاي مهم انسان است. و انسان‌ها در پي كسب دست يابي به آن حاضرند هرگونه فعاليّت رياضت طلبانه و مشقّت انگيزي را تحمّل كنند تا شايستگي خود را از طريق كنترل و تسلّط برخويش و عوامل پيراموني به اثبات رسانند. اگر فرد، با عزّت نفس رشد كند و پرورش يابد حالتي را در انسان پديد مي‌آورد كه از مغلوب شدن در برابر عوامل و حوادث جلوگيري مي‌كند به گونه‌اي كه در هر اوضاع و احوالي استوار خواهد بود. فردي كه داراي عزّت نفس، اعتماد به نفس و متّكي به خود است، به ارزش، توانايي، كفايت و موفّقيّت خويش ايمان دارد و قادر است در جهت تحوّلات مثبت فردي و اجتماعي خويش گام بردارد احساس محترم بودن و ارزشمند بودن تنها راه وصول به شخصيّت سالم، توانمند و كارآمد است؛ زيرا فرد فاقد عزّت نفس ارزشي براي خود قائل نيست تا در صدد تقويت و سالم سازي شخصيّت خود برآيد. پيامبران الهي و اوصيا كه سفيران هدايت جامعه بشري مي‌باشند؛ تربيت و تبليغ خويش را با تقويت عزّت نفس، احساس ارزشمندي و كرامت انساني آغاز نمودند. از ديدگاه مكتب اسلام، انسان موجود شريف و بزرگوار است 2 و خداوند متعال او را به گونه‌اي آفريده است كه مي‌تواند با اراده و اختيارش به اوج عزّت برسد و از فرشتگان نيز پيشي گيرد.



.......
1. Self_ esteem.
2. وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آَدَمَ … (اسراء، آيه 70).

همانا فرزندان آدم را گرامي داشتيم.
 
آخرین ویرایش:

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
1. ماهيّت عزّت نفس
از آنجا كه «عزّت نفس» واژه‌ي تركيبي است و از دو واژه‌ي «عزّت» و «نفس» تركيب يافته، لازم است پيش از بيان ماهيّت عزّت نفس، حقيقت عزّت و نفس مورد بررسي قرار گيرد تا در فهم معناي تركيبي آن‌ها نيز مفيد و راهگشا باشد.

باتوجه به اين‌كه نفس، معروض عزّت مي‌باشد، ابتدا چيستي «نفس» بحث مي‌شود و سپس مفهوم و ماهيّت عزّت توضيح داده خواهد شد.

1-1. تعريف نفس
نفس در لغت به معناي: جان، خون، تن، جسد، شخص انسان و حقيقت هرچيزي آمده است و جمع آن نفوس و انفس مي‌باشد.

ابن منظور مي‌گويد: «النّفس: الرّوح» نفس همان روح است، سپس در ادامه مي‌گويد: «قال: ابو اسحق: "النّفس في كلام العرب تجري علي ضربين: أحدهما فولك خَرَجَتْ نفس فلان اي روحه … و الضّرب الآخر معني النّفس فيه معني جملة الشّيئ و حقيقته، تقول: قتل فلانٌ نفسه و اهلك نفسه اي أوقع الاهلاك بذاته كُلِّها و حقيقته" …3 ابو اسحاق گفته است: نفس در كلام عرب به دو معني آمده است:

1. به معناي روح، مثل قول تو: نفس فلاني خارج شد، يعني: روحش.

2. به معناي حقيقت و ذات شيئ مثل اين‌كه مي‌گويي: نفس خويش را هلاك كرد، يعني ذات و حقيقت خود را نابود كرد.

امّا در ادبيات ديني بيش‌تر به معناي «خود» و «خود آدمي» به كار رفته است. در قرآن مجيد، حدود 295 مورد كلمه‌ي نفس چه به شكل مفرد و چه به صورت جمع وارد شده كه در بيش‌تر آن‌ها به معناي «خود» است؛ حتّي خداوند درباره‌ي خودش نيز كلمه «نفس» را به كار برده‌است4.

آيات زير، نمونه‌اي از موارد متعدّدي است كه «نفس» به معناي «خود آدمي» به كار رفته:

«وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا5

قسم به نفس و آن كس كه آن را آفريد و منظم ساخته، سپس فجور و تقوا (شرّ و خيرش) را به او الهام كرده‌است.

«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ6

و از آدميان كسي است كه خود را در طلب رضاي الاهي مي‌فروشد.

«اصطلاح نفس، در ميان همة اصطلاحاتي كه حكيمان و دانشمندان اسلامي در مباحث روان شناسي به معناي عمومي آن به كار مي‌برند، گسترده‌ترين مفهوم را دارد كه همة ابعاد و جهات روان را شامل مي‌شود.7

بعضي از روان شناسان نيز مانند آلپورت، به جاي «خود» واژة «نفس» را به كاربرده‌اند8


.........

3. ابن منظور، لسان العرب، ج14، باب نون، صص 231- 232.
4 . كَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ. انعام (6)، 12. خداوند رحمت را بر «خود» فرض كرده است.
5 . شمس/ 7 و 8.
6 . بقره/ 207.
7 . محمّد صادق شجاعي، توكل به خدا، ص 178.
8 . همان، ص 179.

:gol:
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

از برخي از روايات استفاده مي‌شود كه حقيقت نفس بخشي از مادّة لطيفي است كه از آن به باد تعبير شده كه از جمله‌ي آن‌ها دو روايت زير است:

1. عن محمّد بن مسلم قال: سألت أبا عبد الله عليه السّلام عن قول الله عزّ و جلّ: «و نفخت فيه من روحي» كيف هذا النّفخ؟ فقال: إنّ الرّوح مُتحرّك كالرّيح و انّما سُمِّي روحاً لأنّه إشتَقَّ إسمُه من الرّيح و انّما أخرجه عن لفظة الرّيح لأنّ الأرواحَ مُجانِسةٌ للرّيح ….9

محمّد ابن مسلم گويد از امام صادق (ع) راجع به قول خداي عزّ و جلّ «و از روح خود در او دميدم» پرسيدم كه آن دميدن چگونه بود؟ فرمود: روح مانند باد متحرّكست و براي آن روحش نامند كه نامش از ريح [باد] مشتق است و چون ارواح همجنس باد مي‌باشند، روح را از لفظ ريح گرفته‌اند.

2. عن هشام بن الحكم أنَّه سَأَلَ الصّادق عليه السّلام … قال: فَأخْبِرني عَنِ الرّوح أ غير الدَّم؟ قال: نَعَمْ الرُّوح علي ما وصفت لك مادته من الدّم، و من الدّم رُطوبَة الجسم و صفاء اللّون وَ حسنُ الصّوتِ و كثرةُ الضِّحك فاذا جَمَدَ الدَّم فارَقَ الرّوح البدن. قال: فهل يوصف بخفّةٍ و ثقلٍ و وزن؟ قال: الرّوح بمنزلة الرّيح في الزق فاذا نُفِخت فيه امتلأً الزق منها فلايزيد في وزن الزق وُلوجها فيه و لايَنْقُصُها خروجها منه، كذالك الرّوح ليس لها ثقل و لاوزن … قال: أَ فَيَتَلاشي الرّوح بعد خروجه عن قالبه ام هو باقٍ؟ قال: بل هو باقٍ إلي وَقتٍ يُنْفَخُ في الصُّور. 10

هشام ابن حكم از امام صادق عليه السّلام پرسيد كه آيا روح جز خونست؟ فرمود، آري، روح چنانست كه وصف كردم مايه از خون دارد، و رطوبت تن و خرّمي رنگ و خوشي آواز و خنده بسيار همه از خونند و چون خون بخشكد روح از بدن جدا شود، گفت روح سبكي و سنگي و وزن دارد؟ فرمود: روح چون بادي است كه در شك بدمند كه نه با دميدن آن به وزن شك افزوده مي‌شود و نه با خارج شدن آن از وزن شك كم مي‌گردد، همچنانست روح كه نه سنگيني دارد و نه وزن. گفت: روح كه از تن برآيد، از هم مي‌پاشد يا مي‌ماند؟ فرمود: باقي مي‌ماند تا صور بدمد.

بنابرآنچه ذكر شد، نفس انسان همان روح انسان است كه حقيقت وجود انسان را تشكيل مي‌دهد به گونه‌اي كه اگر بدن آدمي متلاشي شود و وحدت ارگانيكي خود را از دست بدهد، از بين نمي‌رود. به اين معناست كه در لحظة مرگ، خطاب به آدمي گفته مي‌شود: «أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ 11«جان از پيكر تهي كنيد.» به عبارت ديگر، نفس بدون بدن نيز مي‌تواند به موجوديّت خود ادامه دهد.

خلاصه اين‌كه نفس چيزي است كه باقرار گرفتن در جسم انسان، مايه‌ي حيات، حسّ و حركت وي مي‌شود و بواسطه‌ي آن مي‌تواند در ديگر موجودات تصرّف كند، كار كند، دوستي كند و محلّ اعراض روحاني مي‌گردد چنان‌كه جسم وي محل عوارض جسماني قرار مي‌گيرد. با فقدان نفس، همه‌ي اين جهات از انسان سلب مي‌شود و جسم بي روح، مرداري خواهد شد كه نياز دارد، چند تن از مردم او را از زمين برداشته، در جائي دفن كنند. 12

..........

9 . يعقوب كليني، اصول كافي، ترجمه سيد جواد مصطفوي، ج1، ص 181، باب روح، ح3.

10 . محمّد باقر مجلسي، بحار الانوار، ج58، ص 35.

11 . (انعام، آيه 93).

12 . حسين ابن محمّد، راغب اصفهاني، روش بزرگواري در اسلام، ص 32.



:gol:
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

1-1-1. مراتب نفس
براي نفس انسان در قرآن مجيد مراتبي بيان شده است كه سير تكاملي او را نشان مي‌دهد. بيان اجمالي اين مراتب به شرح زير است:

1. نفس مسوّله
نفس مسوّله عبارت است از نفسي كه كارش «تزيين» يعني بد را به صورت خوب و خو را به صورت بد جلوه دادن است و هيچ‌گونه سلطه‌اي بر انسان ندارد كه فقط كارش دعوت است. اين مربته‌ي ابتدائي نفس بوده كه به خاطر وابستگي‌اش به بدن متمايل به شهوات و لذّات جسماني مي‌باشد. علّت نامگذاري اين مربته از نفس به مسوّله، آياتي است از قبيل: « بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ …13و آيه‌ي: « وَكَذَلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي14

در آيه اوّلي حضرت يعقوب به فرزندانش وقتي كه پيراهن يوسف را آورده‌اند مي‌گويد: اين كار زشت را (يوسف را در چاه انداختن) نفس شما براي شما زينت داده است. و در آيه‌ي دوّم، سامري در پاسخ حضرت موسي پيامبر (ع) كه فرمود: «چرا اين كار را كردي اي سامري؟14گفت: نفس من اين كار را در نظرم خوب جلوه داده و مرا به انجام آن ترغيب نموده است.

كار زشتي را كه سامري انجام داده بود اين بود كه گوساله‌اي ساخته و مردم را به پرستش آن دعوت نموده و از صراط حق بيرونشان برده بود.

2. نفس امّاره
نفس امّاره به مربته‌اي از نفس گفته مي‌شود كه حالت امّاريّت به خودش گرفته و مرتّب انسان را به كارهاي ناپسند فرمان مي‌دهد؛ لذا در سوره‌ي يوسف به نقل از آن حضرت آمده است: «وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ16

من هرگز خودم را تبرئه نمي‌كنم، كه نفس (سركش) بسيار به بديها امر مي‌كند مگر آنچه را پروردگارم رحم كند. پروردگارم آمرزنده و مهربان است.

3. نفس لوّامه
اين مرتبه از نفس بر اثر تهذيب و تذكيه‌ي نفس به دست مي‌آيد و انسان را به خاطر انجام كارهاي زشت سرزنش مي‌كند. اين حالت اوّلين روزنه‌ي اميد براي نجات انسان و علامت اصلاح نفس است. خداوند متعال به اين مرتبه از نفس سوگند ياد نموده است: «لَا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ» سوگند به روز قيامت و سوگند به (نفس لوّامه) و جدال بيدار و ملامت گر.

4. نفس ملهمه
اين مرتبه نيز در سايه‌ي تهذيب و مجاهدت‌هاي نفس حاصل مي‌شود و كارهاي خوب، خير و شرّ را به انسان الهام مي‌كند، و در قرآن مجيد در توصيف آن چنين آمده است: ««وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا17 و قسم به جان آدمي و آن كس كه آن را (آفريد) و منظّم ساخته، خير و شرّ را به او الهام كرد.

5. نفس مطمئنّه
آخرين سر تكاملي نفس از ديدگاه قرآن رسيدن به مرتبه‌اي است كه تنها با ياد خداوند آرام گرفته و غير از آن هرچه باشد، عطش عشق و محبّت او را فرو نشانده و از اضطراب و پريشاني بدر نخواهد آورد و اين همان رسيدن به مقام حق اليقين است، كه عرفا از آن به فناء في الله و بقاء بالله تعبير مي‌كنند18، در قرآن مجيد در توصيف آن آمده است: «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً19 تو اي روح آرام گرفته به سوي پروردگارت بازگرد در حالي كه هم تو از او خشنودي و هم او از تو خشنود است.

در اين مرتبه است كه نفس از بالاترين مراتب عزّت برخوردار بوده و چنان توانمند است كه غير از خداوند متعال از هيچ كس نمي‌هراسد، هيچ قدرتي نمي‌تواند او را ذليل كند، هيچ‌گونه حزن و اندوهي ندارد، فقط به خداوند متعال و رضايت او مي‌انديشد. و اين حالت براي نفس در سايه‌ي ايمان به خدا، عشق و محبّت الهي حاصل مي‌شود.


...........


13. يوسف/ 18.
14. طه، / 96.
15. طه، ترجمه ناصر مكارم شيرازي، آيه 95.
16. يوسف/ 53.
17 . شمس/ 7 و8
18 . حبيب الله طاهري، درس‌هايي از اخلاق اسلامي يا آداب سير و سلوك، ص 113.
19. فجر/ 28 و 27


:gol:
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
1-2. تعريف عزّت
براي روشن شدن مفهوم عزّت، ابتدا لازم است تعريف لغوي از آن به عمل آيد و سپس كاربرد آن در قرآن و روايات با رعايت اختصار مورد بررسي قرار گيرد.

احمد ابن فارس واژه‌ي عزّ را اينگونه تعريف كرده است: «عزّ العين و الزّاء اصلٌ صحيحٌ واحدٌ يدُلُّ علي شدَّةٍ و ماضاهما من غلبة و قهرٍ.20

واژه‌ي عزّ با عين و زا، اصلي است صحيح و واحد كه دلالت مي‌كند بر شدّت و آنچه شبيه او است، مانند: غلبه و قهر.

ابن منظور مي‌گويد: «العزّ خلاف الذّلّ و العزّ في الاصل: القوّة و الشّدّة و الغلبة.21 عزّت خلاف ذلّت است و در اصل به معناي: توانايي، شكست ناپذيري و غلبه است.

راغب عزّت را چنين تعريف مي‌كند: «العزّة حالة مانعةٌ للانسان أن يُغْلَب، من ارضٍ ع‍زاز اي صلبه …22 عزّت حالتي است كه از مغلوب واقع شدن انسان جلوگيري مي‌كند و در اصل از «عزاز» گرفته شده كه بر وزن اساس و به معناي زمين سفت و نفوذ ناپذير است.

غالباً در لغت نامه‌هاي عربي، واژة عزّت طبق معاني مذكور تعريف شده است23 ولي بعضي از اهل لغت در تعريف آن گفته‌اند: «العزّة معرفة الانسان بحقيقة نفسه و اكرامها و وَضْعُها في منزلتها كما أنّ الكبر جهل الانسان بنفسه و انزالها فوقَ منزلتها…24

عزّت آن است كه انسان خودش را بشناسد، براي خودش ارزش قائل باشد و در جايگاه خودش قرار گيرد. چنانكه كبر جهل انسان است به خودش به گونه‌اي كه خودش را بالاتر از آنچه است مي‌بيند.


امّا در لغت نامه‌ها و فرهنگ‌هاي فارسي به معناي: ارجمند گشتن، گرامي شدن، ارجمندي، سرافرازي، عزيزي، مناعت و شرافت آمده است. 25

.........


20. احمد ابن فارس، معجم مقاييس اللّغة، ج4، ص 38.

21. ابن منظور، لسان العرب، ج9، باب عين، ص 186.

22. ابو القاسم حسين ابن محمّد، راغب اصفهاني، مفردات، ص 332.

23. ر . ك. سعيد، سعيد الخوري، اقرب الموارد في فُصح العربيّه و الشوارد، جلد2، ص 777، بطرس البستاني، محيط المحيط، ص 598، سيد علي اكبر قرشي، قاموس قرآن، جلد 3، ص 338، خليل ابن احمد فراهيدي، العين، ج1، ص 76، و ابراهيم انيس و ديگران، معجم الوسيط، ج2 ، ص 598.

24. سعيد سعيد الخوري، أقرب الموارد في فصح العربية و الشّوارد، جلد2، ص 777.
25. حسن انوري، فرهنگ بزرگ سخن، ج5 ، ص 5013، و ر . ك. محمّد معين، فرهنگ فارسي، ج2 ، ص 2298، و علي اكبر دهخدا، لغت‌نامه‌ي دهخدا، شماره 76 حرف «ع» ص 237.


:gol:
 

Sadra75

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
ی چیزی هست ک تجربه شخصیمه.
اگه یکی ب تمام چیزهایی ک توی قران گفته شده عمل کنه و ب سبب احادیث جزئیات کار رو بیشتر متوجه شه ب خدا سوگند رستگارترینه.
 

شیخ رجبعلی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
ممنون
عالی بود
به نظر من هم اگه نگاهمون را به خودمون عوض کنیم و بجای بزرگ کردن ایراداتمون ، به نکات مثبت شخصیتمون بیشتر توجه کنیم ، اونوقت میتونیم اعتماد به نفس را در خودمون تقویت کنیم که میتونه نتیجش عزت نفس باشه






 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Ali

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
عزّت در قرآن

واژه‌ي «عزّت» در قرآن مجيد به معاني گوناگون آمده كه به شرح زير است:

1. تقويت كردن «إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ26هنگامي كه دو نفر از رسولان را به سوي آن‌ها فرستاديم امّا آنان رسولان را تكذيب كردند پس براي تقويت آن دو، شخص سوّمي فرستاديم.

2. چيره شدن و غلبه كردن «فَقَالَ أَكْفِلْنِيهَا وَعَزَّنِي فِي الْخِطَاب27 پس گفت مرا بر آن ميش كفيل كن و در سخن گفتن بر من غلبه كرد.

3. سربلند كردن و قدرت دادن «… وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ … 28 و هركه را بخواهي عزّت مي‌دهي و هركه را بخواهي خوار مي‌كني.

4. يكي از صفات خداوند به معناي نيرومندي و شكست ناپذيري « وَتَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ29 و بر خداوند عزيز و رحيم توكل كن.

5. سخت و ناگوار «لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ30 به يقين رسولي از خود شما به سويتان آمد كه رنج‌هاي شما بر او سخت است.

6. ممتنع و نشدني «وَمَا ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ31 و اين كار براي خدا مشكل نيست.

7. آسيب ناپذيري و چيزي كه در آن تغيير و تبديل راه ندارد «إِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ32 و اين كتابي است قطعاً آسيب ناپذير كه هيچ باطلي در آن راه ندارد.

8. تكبرّ و خود بزرگ بيني «وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ33 و هنگامي كه به آن‌ها گويند: از خدا بترسيد لجاجت و تعصّب آن‌ها را به گناه مي‌كشاند.

«در يك نگاه عميق و تحليلي، در تمام معاني ياد شده مي‌توان به نوعي همگرايي و اشتراك معنوي دست يافت و آن اين كه عزّت در موارد مختلف و ساختارهاي گوناگون، به معناي قوّت، قدرت، غلبه و حالت شكست ناپذيري است34.

..............


25.حسن انوري، فرهنگ بزرگ سخن، ج5 ، ص 5013، و ر . ك. محمّد معين، فرهنگ فارسي، ج2 ، ص 2298، و علي اكبر دهخدا، لغت‌نامه‌ي دهخدا، شماره 76 حرف «ع» ص 237.
26. يس/14.
27. ص/ 23.
.28. آل عمران/ 26.
29.شعراء/217.
30. توبه/ 128.
31. ابراهيم/ 20.
32.فصّلت/ 41.
33. بقره/ 206.
34. محمّد صادق شجاعي، توكل به خدا، ص 175.

:gol:
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

در روايات نيز كلمه عزّت به معناي صلابت و شكست ناپذيري آمده است. چنانكه امام صادق عليه السّلام فرموده است: «… انّ المؤمن أَعَزّ من الجبل …35 مؤمن از كوه مقاوم‌تر و سخت‌تر است.

در روايتي ديگر مي‌فرمايد: «إنّ المؤمن أَشَدُّ مِنْ زُبَرِ الحَدِيد…36 مؤمن از پارة آهن محمكتر است.

امام باقر عليه السّلام نيز فرموده است: «المُؤْمِنُ أَصْلَبُ من الجبل …37 مؤمن از كوه سخت‌تر است.

اين دو روايت تأييد مي‌كند اين مطلب را كه واژه‌ي «اعزّ» در روايت اوّل به معناي صلابت، سرسختي و شكست ناپذيري است.

مفسّران نيز واژه‌ي عزّت را به معناي: قوّت، قدرت، غلبه و شكست ناپذيري دانسته‌اند. در تفسير كبير ذيل آيه‌ي 18، از سوره‌ي منافقون، چنين آمده است: «لِلّهِ العزّ، اي، الغَلَبَةُ و القوّة …38عزّت براي خداوند است يعني غلبه و توانائي.

علاّمه طباطبائي نيز عزّت را به معناي: قوّت، غلبه و شكست ناپذيري، گرفته است.39

مكارم شيرازي در تفسير آيه 18 از سوره‌ي منافقون مي‌گويد: «گرچه در فارسي روز مرّه عزّت به معناي احترام، آبرو و گران‌بها بودن است، ولي در لغت به معناي قدرت و شكست ناپذيري است.40

نتيجه آن كه از بيان اهل لغت، مفسّران، آيات و روايات مذكور، به دست مي‌آيد كه «عزّت در تمام موارد به معناي سرسختي، مقاومت، نيرومندي و شكست ناپذيري است41

بنابراين برتري و ارجمندي لازمه عزّت بوده و در مواردي كه به معناي عظمت، ارجمندي، كرامت، سرافرازي و شرافت به كار رفته، از باب استعمال در لازم معنا است42

...........


35. محمّد ابن يعقوب كليني، فروع كافي، ج5، ص 533.

36. محمّد محمّدي ري شهري، منتخب ميزان الحكمه، ص 22، ح 661.

37.همان، ح660.

38. فخر رازي، تفسير كبير، جزء 30، ص 17.

39. سيد محمّد حسين طباطبايي، تفسير الميزان، ج17، ص 31.

40. ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج24، ص 182.

41. محمّد صادق شجاعي، توكّل به خدا، ص 176.

42. همان.



:gol:
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
تعريف عزّت نفس
همانطور كه اشاره شد «عزّت نفس» از دو واژه‌ي «عزّت» و «نفس» تركيب يافته است. بنابراين بعد از روشن شدن معناي نفس و عزّت، به خوبي مي‌توان عزّت نفس را تعريف كرد. زيرا عزّت از حالات و عوارض نفس است و فهم ماهيّت آن سبب فهم ماهيّت عزّت نفس خواهد شد و تفاوت چنداني بين تعريف عزّت و عزّت نفس نخواهد بود. زيرا عزّت نفس همان عزّت است به اضافه‌ي نسبتي كه به نفس پيدا كرده و بر او عارض شده است و به تعبير ديگر بين عزّت نفس و عزّت به صورت عام، نسبت عموم و خصوص مطلق است.

خلاصه اين‌كه باتوجه به تمام تعاريف مذكور و آيات و روايات مربوط به عزّت و نفس مي‌توان گفت: «عزّت نفس عبارتست از حالت شكست ناپذيري، توان مقاومت در برابر سختي‌ها و مشكلات و عدم پذيرش ذلّت در موقعيّت‌هاي دشوار زندگي كه داشتن اين حالت باعث برتري فرد از نظر خود و ديگران مي‌شود43.

روان‌شناسان در تعريف عزّت نفس گفته‌اند: عزّت نفس عبارتست از احساس داشتن صلاحيت و توانمندي براي كنار آمدن با چالش‌هاي زندگي و خود را شايسته ديدن براي رسيدن به خوشبختي»44.

از ديدگاه روان شناسان، عزّت نفس از دو بخش تشكيل مي‌شود كه يكي عبارتست از: باور خود توانمندي و ديگري عبارتست از: احترام به خود يا حرمت نفس45.

از تعريف فوق استفاده مي‌شود كه عزّت نفس از ديدگاه روان شناسان لازمه‌ي عزّت نفس از ديدگاه اسلام است؛ زيرا فردي‌كه واقعاً توانمند و شكست ناپذير است، براي خودش ارزش قائل بوده و احساس توانمندي مي‌كند.

...........

43. همان، ص 180.

44. ناتانيل براندن، روان شناسي عزّت نفس، ص 52.

45. همان، ص 51.


:gol:
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: montazer
بالا