از خدا پروا کن،اطاعت او را بگزین،اوامر خدا را که در کتابش بیان کرده از واجبات و مستحباتی که هیچکس جز با پیروی از آنها سعادتمند نشود و جز با انکار و واگذاشتن آنها بدبخت نگردد را اطاعت کن،خدای را با دست و دل و زبان یاری کن که او ضمانت کرده که هر کس را که نصرتش دهد یاری نماید،خدا توانا و عزیز است
به حاکم مصر دستور میدهم که در برابر تمایلات و خواهشهای نفسانی،خودشکن و خویشتن دار باشد که نفس فراوان به اعمال ناشایسته دستور میدهد جز آنکه پروردگارم ترحم فرماید که خدای من آمرزنده و مهربان است.
مالک باید در موارد شبهه به کتاب خدا اعتماد کنی که هر چیز در آن بیان گردیده و برای مردم با ایمان،رهبر و رحمت است،رضای خدا را بجو،پیرامون غضب او نگرد و بر معصیت اصرار نورز که از عذاب خدا به هیچ جا نتوان پناه برد جز به درگاه خودش.
تو را به کشوری می فرستم که پیش از تو زمامدارانی دادگر و بیدادگر بر آن حکومت می کردند و آن چنان که تو در کار پیشوایان پیشین می نگریستی،اینک مردم در کار تو می نگرند و چنان که تو در کارهای آنان قضاوت می کردی درباره ی تو قضاوت خواهند کرد.
مردان صالح را از آن ستایشها که خدا به زبان بندگانش جاری کند توان شناخت،پس باید محبوبترین اندوخته در نظرت،عمل صالح به میانه روی در جمع مال و اصلاح حال رعیت باشد.
بر هوا و هوس مسلط باش ، نفس را بخیلانه از ناروا بازدار که بخل به نفس انصاف درباره ی آن است در آنچه دوست دارد یا ندارد ، مهر و محبت و لطف و احسان به رعیت را در دل بپرور ، برای آنها درنده ی شکاری نباش که خوردنشان را غنیمت دانی ، آنها دو گروه بیشتر نیستند: یا با تو در دین برابرند یا در خلقت برابر.
لغزشها از آنان سر میزند ، عذرها پیدا میکنند ، گاه به عمد و گاه به خطا دست به نافرمانی میزنند ، تو باید چنان که از خدا امید عفو و بخشش داری ، درباره ی آنها گذشت داشته باشی چون تو بالا دست آنهایی ، حاکم بر تو مافوق توست و خدا از او بالاتر است که کتاب را بر تو آموخته و به سنت های پیغمبرش تو را بینا کرده.پس از آنچه در این عهدنامه می نگارم دست مکش.
اگر قدرت و مقامی که به دستت رسیده برایت خودپسندی و عجب آورد و کبریا و عظمتی برای خود پنداشتی و هویت خود را فراموش کردی،شکوه ملک خدا را بالای سرت بنگر،بیندیش که چگونه در قبضه ی قدرت اویی و قدرتهایی که تو در حق خود نداری او درباره ی تو دارد،این فکر،کبر و سرکشی تو را فرو نشاند،حدت و تندیت را مهار کرده و عقل گمگشته را به تو بازگرداند.
مبادا در عظمت و مقام،با خدا همسری و رقابت کنی،یا در جبروت و قدرت،خود را همانند وی دانی که خدا هر جباری را ذلیل گرداند و هر گردنفراز فخر فروشی را زبون سازد.
ای مالک!
حق خدا و حقوق خلق را بر خود،خاصان و کسان خود و آن عده از رعیت که با آنان روابط دوستانه داری رعایت کن،که هر روشی غیر از این ستم است و هر که به بندگان خدا ستم کند دشمنش خداست نه بندگان و هر که را که خدا دشمنش باشد،حجت و دلیلش باطل شود و در جنگ با خداست تا دست بردارد و توبه کند.
ای مالک! هیچ چیز همانند ادامه ی ظلم باعث زوال نعمت نمیشود.
خدا دعای ستمدیدگان را میشنود و در کمین ستمکاران است و هر آن که خدایش در کمین است،دنیا و آخرتش هلاک است.
تو باید آن کار را بیشتر دوست بداری که:
به حق نزدیکتر و عدلش همگانی تر باشد و رعیت را بیشتر گرد آورد.
چرا که خشم و نارضایتی عمومی،خشنودی و رضای مشتی ویژگان و خاصان درگاه را خنثی و بی اثر کند چنانکه قهر نزدیکان با رضایتمندی
عموم بخشوده است...