قرآن کریــــم معجزه بعثــــت پیامبر اکـــرم (ص)

یار آقا

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
معجزات حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله كه پس از بعثت و اظهار نبوت او به ظهور رسيده بر دو نوع است: اول قرآن كريم است كه خاتم النبيين بوسيله او تحدّى كرده، دوم معجزات ديگرى است كه از او به معرض بروز و ظهور رسيده است، اينك معجزه باقيه او كه قرآن است چند سطرى در باره او نگاشته مى‏گردد.

وجه استدلال بقرآن اينست هر عاقلى كه با اخبار و اهل آن آميزش داشته باشد از ظهور پيغمبر اسلام و ادعاى او كه عبارت از رسالت پروردگار است اطلاعى دارد حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله بوسيله اين قرآن با عرب تحدّى كرد، و در تمام دوران زندگانى خود مردم را به آوردن مانند آن دعوت نمود.


اعراب نتوانستند با قرآن معارضه كنند، زيرا از معارضه و آوردن مثل آيات شريفه قرآن عاجز بودند، اين عدم معارضه و عجز آنان بزرگترين دليل بر اعجاز قرآن مى‏باشد، مقصود از تحدّى بقرآن اينست كه آن حضرت ميفرمود: جبرئيل بر من نازل مى‏شود و كلماتى را از طرف خداوند بر من قرائت ميكند، اينك اگر شما قادريد مانند آن بياوريد.


و همچنين آيات قرآن صراحت دارند كه آن حضرت به قرآن تحدّى كرده، در قرآن كريم آمده: فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ‏ و در جاى ديگر فرموده: فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ‏ دليل عدم معارضه از اين جا معلوم است كه در اين مورد چيزى نقل نشده، اگر اعراب با قرآن معارضه كرده بودند، گفته‏هاى آنان براى ما نقل ميشد و چون نقل نگرديده پيداست كه معارضه‏اى در بين نبوده است.


بيان مطلب از اين قرار است تمام مقتضياتى كه در نقل قرآن بوده و اهتمامى كه حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله در انتشار آن داشته در باره معارضين و مخالفين آن حضرت نيز موجود است، زيرا هنگامى كه پيغمبر به تنهائى قادر بود كلام خداوند را به مردم برساند و آنها هم براى يك ديگر نقل كنند، دشمنان او كه از نظر عدّه و عدّه و داشتن وسائل تبليغاتى قدرت فوق العاده‏اى داشتند مى‏توانستند گفته‏هاى خود را كه در مقابل قرآن آورده بودند بمردم برسانند.


مطلب قابل توجه اين است كه قرآن در آن روز در ميان مخالفين عنوان «شبهه» پيدا كرده بود، آنان در مقابل كلام پروردگار كه بوسيله حضرت رسول براى آنها قرائت ميشد، دچار حيرت و ترديد شده بودند، براى همين جهت يكى ميگفت: اين كلام جن است، ديگرى اظهار ميداشت: اين گفتارها به سحر و كهانت نزديك است، بعضى ميگفتند: اين مرد ديوانه است، جماعتى ميگفتند: اين كلمات را ديگران ميگويند محمّد آنها را مى‏خواند، قرآن كريم هم تمام گفته‏هاى مخالفين را در اين مورد نقل كرده است.


پس قرآن طبق نظر عده‏اى از مشركين عنوان شبهه داشت، و اگر كسى در مقابل قرآن معارضه كرده بود سخنان او عنوان «حجت» بخود ميگرفت، البته معلوم است كه نقل حجت و برهان، احتياجش زيادتر است تا نقل شبهات، اگر گويند: معارضه‏ بوده و نقل نشده، جواب اين سؤال اين است كه: كلمات مسيلمه را با آن سستى و ركاكتى كه دارد و به هيچ وجه عنوان شبهه را بخود نخواهد گرفت نقل كرده‏اند.


اگر كسى گويد: عدم نقل كلام معارضين با قرآن براى ترس از مسلمانان بود، و چون عدد آنان زياد بوده از اين جهت مخالفين نتوانستند گفتارهاى خود را براى مردم بيان كنند.


پاسخ اين پرسش اين است كه: وجود مخالفين و ترس از دشمنان موجب عدم نقل نمى‏شود، آرى ترس از دشمن سبب مى‏شود كه انسان نتواند تظاهر به مخالفت كند بلكه بطور خصوصى در ميان دوستان و آشنايان خود مى‏تواند مطالب خويش را بيان كند.


شاهد اين مطلب وجود امير المؤمنين على عليه السّلام است با اينكه دشمنان او سعى فراوانى كردند تا مناقب و فضائل وى را مخفى بدارند و دوستان و شيعيان آن حضرت هم از ترس بنى اميه از گفتن فضائل او دست كشيدند ليكن با تمام اين اوضاع و احوال اكنون مناقب امير المؤمنين نقل شده و همگان از فضائل و خصوصيات او مطلع شده‏اند.


موضوع ديگر اين است كه: اگر مخالفين حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله از تظاهر به نقل معارضه خود از مسلمين مى‏ترسيدند، مى‏بايست دشمنان اسلام كه آن روز از هر جهت قوى بودند كلمات آنها را براى مردم بازگو ميكردند، يا لا اقل كلمات معارضين در بين خودشان مكتوم مى‏ماند، تا پس از آنها بوسيله ديگران نقل ميگرديد.


مطلب ديگر از اين قرار است كه: مسلمين پس از هجرت قدرت و شوكت پيدا كردند، و كثرت عدد آنان بعد از ساليان درازى پيش آمد، هنگامى كه حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله در مكه اقامت داشت، جز معدودى از مردم مكه مسلمان ديگرى در بين نبود و حال اينكه مخالفين پيغمبر در اين شهر زياد بودند و هر گونه وسائل را هم در دست داشتند، در اين هنگام كه اسلام بسيار ضعيف بود آنان مى‏توانستند، با آن حضرت معارضه كنند، و گفته‏هاى خود را به ساير بلدان و امكنه برسانند، و پس از اين قدرت اسلام قادر نبود آن مطالب را مخفى بدارد، مگر اين كه گفته شود: در آغاز امر معارضه‏اى نبوده و معارضه پس از هجرت واقع شده اين خود دليل است كه: قرآن معجزه بوده و بوسيله آن خرق عادت گرديده است.


اگر اسلام در مدينه قدرت و شوكت پيدا كرد، مخالفين قرآن و مسلمين در ساير بلدان و امكنه بودند، مملكت ايران و روم با آن عظمت و اقتدار ثابت و پابرجا بودند، در اين صورت لازم بود كسانى كه با قرآن معارضه كردند گفتار آنان در اين ممالك منتشر شود.


يكى از دلائلى كه عدم معارضه را ثابت مى‏كند اين است كه: هنگامى كه حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله عرب را براى معارضه با قرآن دعوت فرمود، آنان با اينكه با دعوت حضرت مخالفت كردند، و هر روز براى وى ناراحتى فراهم مى‏كردند، و موجبات معارضه نيز فراهم شده بود، با همه اين‏ها از معارضه با قرآن خوددارى كردند.


از اين جا معلوم است كه عدم معارضه آنها براى عجز آنان بوده، و فصحاى عرب قادر نبودند در برابر قرآن عرض و اندام كنند، اگر عرب قادر به آوردن مانند كلام خدا بود، آن همه مشكلات را براى خود ايجاد نميكرد، جنگهائى كه مشركين با حضرت رسول كردند، و مصائب و مشقاتى كه در اين باره متحمل شدند، براى اين بود كه با قرآن نتوانستند معارضه كنند.


حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله گردنكشان و متكبران عرب را به اسلام دعوت كرد، و به آنان امر نمود كه دست از دين پدران خود بردارند، و از رياست و قدرت و عزت دنيائى خويش چشم بپوشند، و از پدران و گذشتگان نيز برائت جويند، و نيز از آنان خواست با دشمنان اسلام اگر چه با آنها خويشاوند باشند، جنگ كنند.


مشركين هم ميدانستند كه پيغمبر ابتداء آنها را دعوت بمعارضه با قرآن نموده و فرمود: اگر مانند اين كلامى را كه من براى شما قرائت ميكنم بياوريد، من دست از دعوت خود برميدارم، ليكن آنها به جاى اينكه با قرآن معارضه كنند در برابر آن جناب به جنگ و قتال پرداختند، و در اين راه مال‏هاى فراوانى خرج كردند و رنج‏هاى زيادى كشيدند.

حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله كه آنان را به جنگ و خونريزى دعوت نكرده بود، بلكه فرموده بود: اگر مانند سخن‏هاى مرا بياوريد من با شما كارى ندارم، اگر مشركين قادر بودند مانند گفتارهاى او را بياورند، احتياج به جنگ و لشكر كشى نبود، و آن همه مشقات و ناراحتى‏ها را نميديدند.

ممكن است در اين جا گفته شود: حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله از معاصرين خود فصيح‏تر بوده، و ديگران چون فصاحت و بلاغتشان به اندازه او نبوده، از اين جهت نتوانستند مانند كلام او را بياورند، و يا اينكه چون پيغمبر مدت كمى در دنيا زندگى كرد، لذا فرصت پيدا نشد تا با او معارضه نمايند. دو نظريه فوق مردود است و توسل به عدم فصاحت مخالفين و تنگى وقت موردى ندارد.


بيان مطلب از اين قرار است كه: نبى اكرم با تمام فصحاى عرب كه در حجاز و نجد و ساير نواحى شبه جزيره عربستان زندگى ميكردند تحدّى كرده و آنان را به معارضه با قرآن دعوت فرموده است ممكن است فصحاى زمان حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله در تمام موارد نميتوانستند با قرآن معارضه كنند و مانند آن را بياورند، و ليكن در يك مورد خاص كه ميتوانستند با آن معارضه كنند پيغمبر با زبان و لغت قومش با آنان سخن ميگفت، و مخالفين خود را به آوردن يك آيه مانند قرآن دعوت ميكرد و ميفرمود: اگر يك آيه مانند قرآن بياوريد من از دعوت خود دست برميدارم، قاعده طبيعى اين است كه با شخص فصيح در همه موارد فصاحت نميتوان معارضه كرد و ليكن در يك مورد بخصوص اين قاعده مستثنى است ما ميگوئيم فلان شاعر در قرن چهارم از همه شاعران فصيح‏تر است، و كسى مانند آن سخن نگفته است، و ليكن در قرن پنجم شاعر ديگرى بظهور رسيده كه در يك مورد خاصى از آن شاعر بهتر شعر سروده است، و مخالفين پيغمبر اگر قدرت داشتند لا اقل در يك مورد ميتوانستند با آن جناب معارضه كنند پس بنا بر اين معلوم است كه قرآن در تمام موارد معجزه است و كسيرا ياراى آوردن مانند آن نيست.


اما در مورد دوم كه ميگويند: پيغمبر مدت كمى در دنيا زندگى كرد و مخالفين‏
فرصت نكردند با قرآن معارضه كنند، جواب اينست كه مخالفين ميتوانستند در زمان‏هاى بعد با قرآن معارضه كنند، قرآن هنوز هم فرياد ميزند كه يك سوره مانند من بياوريد، پس هر گاه ثابت شد كه قرآن خرق عادت كرده اين از دو جهت بيرون نيست يا قرآن با فصاحت خود فصحاى عرب را از آوردن مانند آن ناتوان ساخته، و يا اينكه خداوند آنان را از معارضه آن باز داشته است.
در هر دو صورت صحت نبوت حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله و معجزه قرآن ثابت است زيرا خداوند هيچ دروغگوئى را تصديق نميكند و براى مدعيان به باطل خرق عادت نميفرمايد موضوع معجزه بودن قرآن و تحدّى حضرت رسول به آن در علم كلام مشروحا بحث شده است.
 
بالا