تفاوت شخصیت عیسی (ع) در انجیل و قرآن

آسمان

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
شخصیت حضرت عیسى(علیه السلام) در قرآن


قرآن مجید حضرت عیسى(علیه السلام) را این گونه معرفى مى كند: او از پیامبران بزرگ صاحب شریعت است، كه خداوند وى را بر بسیارى از پیامبران دیگر برترى بخشیده و آیات و نشانه هاى روشن و معجزات بسیارى را توسط او نمایان نموده است. او «روح الله»، «كلمة الله» و مؤید به «روح القدس» است. حضرت عیسى داراى خلقتى استثنایى و معجزه آساست، و مانند حضرت آدم با اراده ى خاص خداوند، بدون وجود سبب قریب متولد شده است. وى قبل از هر چیز خود را عبد و بنده ى خدایى مى داند كه او را پیامبر، و وجودش را «مبارك» قرار داده و براى او «انجیل» را آورده كه مایه ى نور و هدایت است. سرانجام هنگامى كه توطئه ها براى قتل حضرت عیسى شدت گرفت، خداوند او را از شرّ دشمنانش نجات داد و به سوى خود بالا برد، و بدین ترتیب عروج مسیح آغاز شد. حضور مجدد او در میان مردم، گواه نزدیكى «قیامت» خواهد بود. آیات 15 ـ 35 سوره ى مریم جریان خلقت حضرت عیسى(علیه السلام) را مشروحاً ذكر كرده است.


شخصیت حضرت عیسى(علیه السلام) در مسیحیت


در مسیحیت برداشت هاى متفاوتى از شخصیت حضرت عیسى(علیه السلام)شده است; و بسته به نظر نویسندگان اناجیل و نوشته هاى پولس و سایر نویسندگان عهد جدید و اعتقادنامه هایى كه ارباب كلیسا تصویب كرده، شكل هاى مختلفى (از بندگى تا خدایى) براى آن حضرت ترسیم مى شود. روند تكاملى تلقّى مسیحیت از حضرت عیسى بدین قرار است:
1- عیسى به قدرت خدا (روح القدس) در شكم بانوى مقدسى به نام مریم قرار گرفت و از وى زاده شد (مولود مقدس).
2- عیسى، «بنده ى خدا» است، همان بنده اى كه اشعیاى نبى در مورد او پیش گویى كرده بود كه با وجود بى گناهى، بار گناهان قوم را بر دوش مى گیرد و آنان را با تحمل رنج ها، نجات مى دهد. وى عدالت را بر زمین مى گستراند، و به بینوایان بشارت مى دهد.
3- رایج ترین لقب حضرت عیسى(علیه السلام) در اناجیل «پسر انسان» است كه یادآور آن شخصیتى است كه دانیال نبى در كتابش از او نام مى برد كه قبل از روز واپسین خواهد آمد و خداوند داورى و پادشاهى را به او خواهد سپرد (پادشاه و داور بنى اسرائیل).
4- او «مسیح» است; همان «منجى»اى كه انبیاى بنى اسرائیل وعده داده بودند كه براى نجات قوم یهود مى آید.
5- عیسى آن «شبان نیكو» است كه وظیفه اش ارشاد خلق است; او «راه»، «حقیقت» و «زندگى» است; راهى است به سوى خدا كه حقیقت را به ارمغان آورده و مردم را به زندگى حقیقى رهنمون مى شود (نبى و پیامبر خدا).
6- او «صورت خداى نادیده» و جلوه ى بشرى خداست. از طریق او با برخى از صفات و كمالات خدا آشنا مى شویم.
7- عیسى(علیه السلام) «پسر خدا» است: او چون زمان به كمال رسید، خدا پسر خود را فرستاد كه از زن زاییده شد.هدف از این نام گذارى این است كه ایمان خود را به ارتباط صمیمانه و استوار عیسى(علیه السلام) با خدا بیان كنیم و اعلام داریم كه پیام ازلى و غیرمخلوق خدا در عیسى ساكن شده است. لقب «پسرخدا» یعنى معرفت متقابل و صمیمانه (عیسى خدا را مى شناسد) و وحدت اراده (عیسى چیزى جز اراده ى خدا را تحقّق نمى بخشد(. هدف اظهار تشابه و همگونى در ذات و صفات و جوهر است. مسیح نور خدا و تصویر جوهر خداست. او درباره ى خودش گفته است: «هركس مرا ببیند، خدا را دیده است»، «من و پدر یكى هستیم.
8- كلمه ى خداست: «مسیحیان ـ به خصوص با استناد به انجیل یوحنا ـ ایمان دارند كه عیسى انسانى است كه كلمه ى خدا در او زیست مى كند; یعنى پیام ازلى كه خداى حكیم هر چیز را به وسیله ى آن آفرید، با تجسّم یافتن در عیساى انسان، در میان بشر خیمه ى خویش را برافراشت. پیام ازلى با قرار گرفتن در عیساى انسان، به شكل انسانى زیست مى كرد كه مانند همه ى مردم براى تحصیل لقمه اى مى كوشید، مى خورد و مى نوشید، دوستان و خویشاوندانى داشت، رنج كشید و مرد. تنها تفاوت عیسى با دیگران این بود كه مرتكب هیچ گناهى نشد.
9- عیسى «خداوند» است; یعنى مولایى كه قدرت و سلطه دارد. به اعتقاد مسیحیان، هنگامى كه خدا، عیسى را از میان مردگان برانگیخت، این لقب را به او عطا كرد و اشاره به میانجى بودن او بین خدا و بشر و نشستن او بر طرف راست خداوند براى داورى در روز واپسین» دارد.
نهایتاً شخصیتى كه مسیحیت به حضرت عیسى مى دهد «اولوهیت» است. در انجیل یوحنا و نوشته هاى او و رساله هاى پولس و اعتقاد نامه ها، عیسى «خدا» نامیده مى شود: در ازل كلمه بود. كلمه با خدا بود و كلمه خود خدا بود. از ازل كلمه با خدا بود، همه چیز به وسیله ى او هستى یافت و بدون او چیزى آفریده نشد. توما گفت: اى خداوند من و اى خداى من.» عیسى گفت: «آیا تو به خاطر این كه مرا دیده اى ایمان آوردى؟ خوشا به حال كسانى كه مرا ندیده اند و ایمان مى آورند. در اعتقادنامه ى «نیقیه» پس از آن كه ابتدا عیسى خداوند نامیده مى شود، به عنوان «خداى حقیقى» معرفى مى گردد: یگانه مولود كه از ذات پدر است، خدا از خدا، نور از نور، خداى حقیقى از خداى حقیقى، كه مولود است نه مخلوق، از یك ذات با پدر. در اعتقادنامه ى «آتانا سیوس» آمده است: اما اولوهیت پدر و پسر و روح القدس واحد است. آنها داراى جلال یكسان و شكوه و عظمت جاودان هستند. هر آن چه پدر باشد، پسر نیز همان است و روح القدس نیز بدین شكل است: پدر نامخلوق است، پسر نامخلوق است، روح القدس نیز نامخلوق است. پدر نامتناهى است، پسر نامتناهى است، روح القدس نیز نامتناهى است. پدر ابدى است، پسر ابدى است، روح القدس نیز ابدى است.
 

آسمان

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : تفاوت شخصیت عیسی (ع) در انجیل و قرآن

ملاحظاتى بر تلقّى مسیحیان از شخصیت حضرت عیسى(علیه السلام)

تلقّى مسیحیان از حضرت عیسى(علیه السلام) به عنوان مولودى مقدس، مسیح (مبارك) بنده ى خدا و پیامبرى بزرگ و صاحب معجزات فراوان، مورد تأیید قرآن مجید قرار گرفته و از نظر عقل نیز اشكالى بر آن نیست، اما برداشت آنان از شخصیت آن حضرت با عناوین غلوّآمیز نمى تواند درست باشد. شاید تولّد خارق العاده و یا معجزات حیرت آور آن حضرت، هم چون زنده كردن مردگان و شفاى بیماران لاعلاج، باعث شد كه مسیحیان اولیه آن حضرت را «پسر خدا» بنامند، اما به نظر مى رسد این یك عنوان تشریفى باشد كه دلالت بر عمق محبت مى كند ولى كم كم این عنوان به شكل رابطه اى واقعى مطرح شد و اعلام گردید كه مقصود هم ذات و هم جوهر بودن مسیح با خداست و شخصیت عیسى از بندگى به فرزندى ارتقا یافته است و این نه تنها مختص او بلكه شامل تمام مؤمنان به آن حضرت نیز مى شود و نتیجه اش رهایى از شریعت است: همگى شما به وسیله ى ایمان به مسیح پسران خدایید. همه كسانى كه از روح خدا هدایت مى شوند، ایشان پسران خدایند; از آن رو كه روح بندگى را نیافته اید تا باز ترسان شوید، بلكه روح پسرخواندگى را یافته اید كه به آن «ابا» (یعنى اى پدر) ندا مى كنیم. ملاحظه اى كه بر این تلقّى مسیحیان از شخصیت عیسى(علیه السلام) باید بشود این است كه اگر منظور پسر بودن واقعى حضرت مسیح یا عموم مسیحیان باشد، سر از شرك در مى آورد; زیرا هم ذات و هم جوهر بودن كسى با خدا به معناى وجود دو خدا و بیشتر مى شود و این مخالف توحید است. و اگر مقصود از پسر بودن، عنوان مقابل با عبد و بنده بودن است، با جایگاه واقعى انسان در برابر خدا سازگار نیست; زیرا رابطه ى انسان با خدا رابطه ى عبد با مولى و مملوك با مالك است و اگر كسى بخواهد رابطه ى خدا با یك انسان ـ هر چند یك پیامبر بزرگ باشد ـ را به شكل رابطه ى پدر و فرزند تصویر كند، حتى اگر این تصویر مجازى و تشریفى باشد، كاملا به خطا رفته است. اما اشكال اساسى، بر تلقّى مسیحیان از شخصیت حضرت عیسى(علیه السلام) به عنوان «خدا» است، كه شرك صریح و دوگانه پرستى است و به كلّى دور از تعلیمات یك دین الهى یا عقل سلیم است. این اعتقاد آن قدر شنیع است كه چه بسا مسیحیانى بگویند ما هرگز عیسى(علیه السلام) را خدا نمى دانیم كه در این صورت باید بپذیرند كه در كتاب مقدس تحریف یا اشتباهى صورت گرفته است; چون در موارد متعددى، حضرت عیسى(علیه السلام)، « خدا» دانسته شده و علاوه بر این در اعتقادنامه ها تصریح به اولوهیت حضرت عیسى شده است. از اختلافاتى كه در میان فرقه هاى مختلف مسیحى وجود دارد این گونه برداشت مى شود كه مسیحیان تلقى واضح و روشنى از شخصیت حضرت عیسى(علیه السلام) ندارند و خود نیز نمى توانند به طور قاطع در مورد وى اظهار نظر كنند: «آیا عیسى خدا است یا پسر خدا یا بنده ى خدا؟» هر فرقه نظریه اى را تقویت و نظرهاى دیگر را رد كرده، و هر گروهى گروه دیگر را به انحراف و بدعت گذارى متهم نموده است: ابیون ها، ناستیك ها، پیروان آریوس، پیروان آپولیناریوس، نسطورى ها، پیروان یوتیكوس و... هر كدام براى تبیین شخصیت مسیح مطالبى را اظهار و نظرهاى دیگر را تقبیح نموده اند، در شوراهاى مختلف مناقشات را مطرح كرده و درصدد چاره جویى برآمده اند و در نهایت، در سال 451 میلادى، كلیسا توانست در شوراى كالسدون مواضع واحدى در قبال شخصیت مسیح اتخاذ كند، موضعى كه اوضاع را پیچیده تر ساخت: یك عیسى مسیح وجود دارد كه داراى دو ذات، یعنى داراى ذات انسانى و ذات الهى است. او واقعاً انسان و واقعاً خدا، و داراى بدن و روح است. او از نظر الهى با خداى پدر هم ذات است، و از نظر انسانى با انسان هم ذات است، ولى هیچ گناهى ندارد. از نظر اولوهیت قبل از آغاز زمان ها از خدا مولود گردید و از نظر انسانى از مریم باكره متولد شد. تمایز بین دو ذات بر اثر اتحاد با یكدیگر از بین نرفته، بلكه خصوصیات آنها حفظ، و در یك شخص ادغام گردیده است. عیسى دو شخص نیست، بلكه یك شخص و پسر خداست. این اعتقادنامه براى شناسایى مسیح نتوانست كمكى به مسیحیان بكند; زیرا مجدداً وى را هم خدا دانسته و هم پسر خدا و هم یك انسان معمولى ولى بى گناه. به علاوه، تناقضاتى كه در متن این اعتقادنامه وجود دارد، جز ابهام و تحیّر چیزى به ارمغان نمى آورد. دانشمندان مسیحى خود به اسرارآمیز بودن تلقى فوق اعتراف نموده، حلّ آن را از طریق مكاشفه امكان پذیر مى دانند: این موضوعى است بسیار اسرارآمیز. چطور ممكن است مسیح دو ذات داشته ولى یك شخص باشد؟ هر چند درك این موضوع مشكل است، ولى كتاب مقدس ما را به فهم آن تشویق مى كند (كولسیان، 2: 2 و 3) و عیسى اعلام مى دارد كه براى درك واقعى او احتیاج به مكاشفه اى الهى وجود دارد (متى، 11 27); مطالعه درمورد شخصیت مسیح كار مشكلى است. البته در مسیحیت امور زیادى به چشم مى خورد كه مسیحیان به نامعقول بودن آنها اعتراف دارند، ولى با این وصف دست از ایمان خود نمى كشند و حتى به این ایمان افتخار هم مى كنند.


یكى از كشیشان مسیحى در مورد آموزه ى تجسّد مى نویسد: قضیه ى تجسّد قضیه اى است كه با عقل و منطق و حسّ و ماده و مصطلحات فلسفى تناقض دارد، ولى ما تصدیق مى كنیم و ایمان داریم كه آن ممكن است، اگر چه معقول نباشد. شاید راه گفتوگو با اشخاصى كه به آموزه هاى خردستیز (و نه خردگریز) ایمان دارند، بسته باشد. به نظر مى رسد مسئولیت وارد ساختن الهیات نامعقول به مسیحیت، برعهده ى «پولس» باشد. او اولین كسى است كه القابى چون «پسر خدا» و «خدا» را به صورت رسمى به حضرت عیسى(علیه السلام) عطا كرد و با درآمیختن مسیحیت با عقاید و فلسفه خویش ابتكارات و نظرهاى جدیدى را وارد این دین ساخت و به گفته ى ویل دورانت، «مسیحیتى عرضه كرد كه با عقاید مشركین سازگار باشد تا بتواند آنان را به دین خود جذب نماید».در مورد «كلمه ى خدا» بودن عیسى، و تلقّى مسیحیان از این لقب، باید گفت كه «تجسّد خدا» و جسم شدن «كلمه ى خدا» كه به اعتقاد مسیحیان همان خداست، به هر شكل كه تصوّر شود، محال است و مسیحیان براى اثبات آن دلیلى ندارند. طبق اعتقاد مسیحیان خدا «روح» و «نامحدود» است و این دو صفت با جسم بودن جمع نمى شوند، از طرف دیگر، خدا چون «واجب الوجود» است امكان جسم بودن یا جسم شدن را ندارد.
 

آسمان

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : تفاوت شخصیت عیسی (ع) در انجیل و قرآن

مقایسه اخلاق عیسی(ع) در قرآن و انجیل

در قرآن، حضرت عیسى(علیه السلام)، یك پیامبر «اولو العزم» معرفى شده است. این پیامبران داراى ارزش هاى روحانى و اخلاقى و علمى بالایى هستند و در صفاتى چون تقوا و توجه به خداوند، و صبر و عفو و بخشایش، سرآمد دیگران هستند. قرآن، سخنان حضرت عیسى(علیه السلام) در گاهواره را چنین نقل مى فرماید: منم بنده ى خدا، كه به من كتاب داده و مرا به پیامبرى برگزیده است; هر جا كه باشم مرا با بركت ساخته و تا زنده ام به نماز و زكات سفارش كرده است; و مرا نسبت به مادرم نیكوكار كرده و زورگو و نافرمانم نگردانیده است.در قرآن، یك ویژگى استثنایى براى حضرت عیسى(علیه السلام) ذكر شده و او به مقامى پرافتخار نایل گردیده است، به گونه اى كه احدى از پیامبران این گونه ستوده نشده اند، (وجیهاً فى الدنیا و الآخرة): چون فرشتگان به مریم گفتند: «خدا تو را به «كلمه اى» كه نامش «عیسى بن مریم» است بشارت مى دهد، او كه «وجیه -و آبرومند- در دنیا و آخرت»، و از مقرّبان درگاه خداست، و با مردم در گاهواره و در حالت كهولت (و میانسال شدن) سخن مى گوید; و او از صالحان و نیكوكاران است.اما كتاب مقدس دو چهره ى مختلف از حضرت عیسى(علیه السلام) نشان داده است: یكى چهره ى اخلاقى و دیگرى چهره ى انقلابى.


1- چهره ى اخلاقى حضرت عیسى (علیه السلام)


در اناجیل اربعه، حضرت عیسى(علیه السلام) شخصى بسیار صبور و حلیم،بسیار فروتن و متواضع و بامحبت و كاملا مطیع خداوند معرفى شده است. او به شدت از جنگ و خون ریزى و خشونت متنفر است و براى ایجاد صلح و اصلاح، از حق خود مى گذرد و به دیگران نیز توصیه مى كند كه چنین باشند. در یك فقره ى مشهور از انجیل متى مى خوانیم: گفته شده كه: «چشم به عوض چشم، و دندان به عوض دندان»; اما من مى گویم: «به كسى كه به تو بدى كرده، بدى مكن; و اگر كسى بر گونه ى راست تو سیلى زد، گونه ى دیگر خود را به طرف او برگردان; و اگر كسى تو را به دادگاه كشاند تا پیراهنت را بگیرد، عباى خود را نیز به او ببخش. اگر یك سرباز رومى به تو دستور دهد كه بارى را به مسافت یك میل حمل كنى، تو دو میل حمل كن. اگر كسى از تو چیزى خواست به او بده و اگر از تو قرض خواست او را دست خالى روانه مكن.هر چند در طول تاریخ مسیحیت، این توصیه هاى اخلاقى، به ابزارى براى خاموش كردن انقلاب ها و اعتراضات تبدیل شده و برداشت غلط از چنین دستورهایى باعث شده كه چهره اى ظلم پذیر از حضرت عیسى(علیه السلام)نمایانده شود، لكن به نظر مى رسد كه این توصیه ها مربوط به جامعه ى مؤمنان است كه با یكدیگر برادرانه زندگى مى كنند و براى حفظ برادرى، گاهى لازم است كه انسان از حقّ خود نیز بگذرد و به جاى انتقام گرفتن، او را با ملاطفت و نیكى هدایت نماید. چنان كه با مطالعه ى كتاب مقدس درمى یابیم كه حضرت عیسى(علیه السلام) شخصى شجاع و مبارز بود و در مقابلِ افراد فاسد و روحانیون ریاكار قیام مى كرد.این جملات حضرت عیسى در منابع روایى مسلمانان هم آمده است. حضرت عیسى(علیه السلام) دستورهاى اخلاقى بسیار مؤكدى دارد و به خصوص از فساد اخلاقى به شدت پرهیز مى دهد: هر كس به زنى نظر شهوت اندازد، همان دم در دل خود با او زنا كرده است; پس اگر چشم راستت تو را بلغزاند، قلعش كن و از خود دور انداز; زیرا تو را مفیدتر آن است كه عضوى از اعضایت تباه گردد، تا آن كه تمام بدنت در جهنم افكنده شود; و اگر دست راستت تو را بلغزاند قطعش كن و از خود دور انداز; زیرا بهتر آن است كه عضوى از اعضاى تو نابود شود، تا آن كه كلّ جسد تو در دوزخ افكنده شود. حضرت عیسى(علیه السلام) براى ارشاد و نصیحت مردم، و نیز انجام رسالت الهى اش بسیار مسافرت مى كرد، و در قالب مثل ها و مثال ها موعظه هاى زیادى مى فرمود. اوج فضایل اخلاقى آن حضرت را از «موعظه ى سر كوه» وى مى توان دریافت، كه به بهترین وجه بر اخلاق، ایمان و محبت تأكید مى ورزد. هم چنین از اناجیل استفاده مى شود كه حضرت عیسى(علیه السلام) شخصى سخن دان و منطقى و زیرك و هوشیار و حاضرجواب بود.


2- چهره ى انقلابى حضرت عیسى(علیه السلام)


برخلاف برخى آموزه ها كه حضرت عیسى(علیه السلام) را شخصى ظلم پذیر معرفى مى كند، از نظر كتاب مقدس، حضرت عیسى(علیه السلام) شخصیتى انقلابى است كه براى نجات محرومان از سلطه ى ستمكاران ظهور كرده و مبارزه ى مسلحانه یكى از راهبردهایى است كه براى تحقّق هدف انقلابى اش برگزیده است. هر كس كه در زمره ى یاران اوست باید آماده ى جهاد و شهادت باشد، او به جاى آرامش در گمراهى، قیام و شمشیر را برگزیده است: گمان مبرید كه آمده ام تا سلامتى بر زمین بگذارم; نیامده ام تا سلامتى بگذارم، بلكه شمشیر را، زیرا آمده ام تا مرد را از پدر خود، و دختر را از مادر خود، و عروس را از مادر شوهرش جدا سازم; و دشمنان شخص، اهل خانه ى او خواهند بود. حضرت عیسى(علیه السلام) بارها و بارها با جملات پى درپى خود روحانیت یهود را به فساد و حرام خوارى و ضعف اخلاقى متهم مى كند; از نگاه وى، مشكل اساسى روحانیت یهود، علاوه بر كم توجهى به احكام شریعت، نیامیختن شریعت با روح آن است كه همانا فضایل اخلاقى است. این نكته سبب شده بود كه شریعت زدگى و تقدّس مآبى شیوه ى رایج در سازمان روحانیت یهود باشد; و شاید به همین دلیل است كه تعالیم حضرت عیسى(ع)، رنگ و بوى اخلاقى و معنوى بیشترى دارد.
 

آسمان

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : تفاوت شخصیت عیسی (ع) در انجیل و قرآن

داستان به صلیب كشیده شدن حضرت عیسى(علیه السلام) در قرآن و انجیل


هر چهار انجیل چگونگى دست گیرى، محاكمه و به صلیب كشیده شدن حضرت عیسى را با تفاوت هایى جزئى نقل كرده اند. خلاصه ى داستان از انجیل مرقس بدین قرار است: دو روز به عید فصح مانده بود. سران كاهنان و ملایان یهود درصدد بودند عیسى(علیه السلام) را مخفیانه دست گیر كنند و به قتل برسانند. آنان مى گفتند: این كار را در ایام عید نباید كرد مبادا كه مردم آشوب كنند... بعد از آن یهوداى اسخریوطى، كه یكى از آن دوازده حوارى بود، پیش سران كاهنان رفت تا عیسى را به آنان تسلیم نماید. آنان وقتى این را شنیدند تسلیم شدند و به او وعده ى پول دادند. یهودا به دنبال فرصتى بود تا عیسى را تسلیم كند... او هنوز صحبت مى كرد كه ناگهان یهودا، یكى از آن دوازده حوارى، همراه با جمعیتى كه همه با شمشیر و چماق مسلح بودند، از طرف سران كاهنان به آن جا رسیدند. تسلیم كننده ى او به آنان علامتى داده و گفته بود: «كسى كه مى بوسم همان شخص است او را بگیرید». پس همین كه یهودا به آن جا رسید، فوراً پیش عیسى(علیه السلام) رفت و گفت: «اى استاد» و او را بوسید. آنها عیسى را گرفتند و محكم بستند... سران كاهنان و تمام اعضاى شوراى یهود درصدد بودند كه مدركى علیه عیسى به دست آورند تا حكم اعدامش را صادر كنند، اما مدركى به دست نیاوردند. بسیارى علیه او شهادت نادرست دادند، اما شهادت هایشان با یكدیگر سازگار نبود... كاهن اعظم از او پرسید «آیا تو مسیح پسر خداى متبارك هستى؟».عیسى گفت: «هستم; و تو پسر انسان را خواهى دید كه در دست راست خداى قادر نشسته و بر ابرهاى آسمان مى آید». كاهن اعظم گریبان خود را چاك زد و گفت: «دیگر چه احتیاجى به شاهدان هست، شما این كفر را شنیدید. رأى شما چیست؟» همه او را مستوجب اعدام دانستند... پیلاطس دستور داد عیسى را تازیانه زده، بسپارند تا مصلوب شود.... سربازان او را بیرون بردند تا مصلوب كنند. آنان شخصى به نام شمعون اهل قیروان را مجبور كردند كه صلیب عیسى را حمل كند. آنها عیسى را به محلّى به نام «جُل جتّا» برده به او شرابى دادند كه آمیخته به دارویى به نام مرّ بود، اما او آن را قبول نكرد، پس او را به صلیب میخ كوب كردند... ساعت 9 صبح بود كه او را مصلوب كردند... در وقت ظهر تاریكى تمام آن سرزمین را گرفت و تا سه ساعت ادامه داشت. در ساعت سه بعدازظهر عیسى با صداى بلند گفت: «ایلى ایلى لما سَبَقتنى; خداى من خداى من چرا مرا ترك كردى؟»... عیسى فریاد بلندى كشید و جان داد.... در آن جا عدّه اى زن بودند كه از دور نگاه مى كردند و در بین آنها مریم مجدلیه و مریم مادر یعقوب كوچك دیده مى شدند. این زنان وقتى عیسى در جلیل بود به او گرویدند و او را كمك مى كردند. بسیارى از زنان دیگر نیز همراه او به اورشلیم آمده بودند. غروب همان روز، یوسف از اهل رامه كه یكى از اعضاى محترم شوراى یهود بود، پیش پیلاطس رفت و جسد عیسى(علیه السلام)را از او خواست. پیلاطس باور نمى كرد كه عیسى به این زودى مرده باشد. پس به دنبال سروانى كه مأمور مصلوب كردن عیسى بود فرستاد و از او پرسید: «آیا او به همین زودى مرد؟» وقتى پیلاطس از جانب سروان اطمینان یافت، به یوسف اجازه داد كه جنازه را ببرد. یوسف كتان لطیفى خرید و جنازه ى عیسى را پایین آورد و در آن پیچید و او را در مقبره اى كه از سنگ تراشیده شده بود قرار داد و سنگى جلوى در آن غلطاند. مریم مجدلیه و مریم مادر شویا دیدند كه عیسى كجا گذاشته شد. پس از پایان روز سبت مریم مجدلیه و مریم مادر یعقوب و سالومه روغن هاى معطرى خریدند تا بروند و بدن عیسى را تدهین نمایند. صبح زود روز یكشنبه، بر سر قبر رفتند. آنها به یكدیگر مى گفتند: «چه كسى سنگ را براى ما از جلوى قبر خواهد غلطاند؟» وقتى خوب نگاه كردند، دیدند كه سنگ بزرگ از جلوى قبر به عقب غلطانیده شده است. پس به داخل مقبره رفتند و در آن جا مرد جوانى را دیدند كه در طرف راست نشسته بود و لباس سفید بلندى در برداشت. آنها متحیّر ماندند، اما او به آنان گفت: تعجب نكنید، شما عیساى ناصرى مصلوب را مى جویید. او زنده شده و دیگر این جا نیست. نگاه كنید; این جا جایى است كه او را گذاشته بودند. حالا بروید و به شاگردان او، خصوصاً پطرس، بگویید كه او پیش از شما به جلیل خواهد رفت و همان طور كه خودش به شما فرموده بود او را در آن جا خواهید دید. این گزارش انجیل مرقس را سه انجیل دیگر با تفاوت هایى جزئى نقل كرده اند. بر اساس این گزارش ـ كه مسیحیان به آن عقیده دارند ـ حضرت عیسى به صلیب كشیده و دفن شد، ولى پس از سه روز زنده شد و به آسمان رفت و نزد خداوند جاى گرفت. قرآن نیز این ماجرا را گزارش مى دهد، و بر اساس آن مسیح اكنون زنده است و در نزد خدا جاى دارد; با این تفاوت كه ظاهر قرآن دلالت بر این دارد كه حضرت عیسى مصلوب نشد و او را نكشتند، بلكه این امر بر دشمنان او مشتبه شد و حضرت مستقیماً به آسمان برده شد.قرآن در مورد بنى اسرائیل مى گوید: و به خاطر قولشان كه: «ما، مسیح، عیسى بن مریم، پیامبر خدا را كشتیم.» در حالى كه نه او را كشتند و نه به صلیب كشیدند، لكن امر بر آنها مشتبه شد. و كسانى كه در مورد قتل او اختلاف كردند، از آن در شك هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پیروى مى كنند و قطعاً او را نكشتند، بلكه خدا او را به سوى خود بالا برد، و خداوند توانا و حكیم است. مسئله ى به صلیب كشیده شدن حضرت مسیح(علیه السلام) از مسائل بسیار مهم و اساسى در مسیحیت به شمار مى رود، به گونه اى كه مى توان گفت: «همان طور كه اساس اعتقادات مسلمانان را «عقیده به توحید و یكتاپرستى» تشكیل مى دهد، اساس عقاید مسیحیت را در آموزه ى «تصلیب» و «فدا» و «رستاخیز» حضرت عیسى(علیه السلام) باید جستوجو كرد. برخى از اندیشمندان مسیحى، كه سعى در نزدیك كردن مواضع قرآن با انجیل دارند، مى كوشند كه آیه ى فوق را به گونه اى معنا كنند تا تعارض از بین برود: آیه ى 156 سوره ى نساء مستقیماً علیه یهودیان است و تأكید مى كند آنان عیسى را نكشته اند. در یك معنا این موضوع حقیقت دارد; زیرا تصلیب، كار سربازان رومى بوده است; و نیز در معناى عمیق ترى هم صحیح است; چون وقتى به تصلیب از دیدگاه رستاخیز عیسى بنگریم، مى بینیم كه بر صلیب شدن عیسى، براى یهودیان پیروزى به بار نیاورد. جمله«شبّه لهم; بر آنها مشتبه شد»، را مى توان به طرق نسبتاً متفاوتى تفسیر كرد. تفسیر رایج در میان مسلمانان دال بر این است كه شخص دیگرى و احتمالاً «یهودا» به جاى عیسى تصلیب شده است. پیروان فرقه ى احمدیه در زمان معاصر معتقدند: «عیسى فقط بر روى صلیب از هوش رفت و سپس او را زنده پایین آوردند و بهبود یافت و آن گاه به سوى مشرق زمین رفت. آن چه از تأمل در مورد مسئله ى مصلوب شدن یا نشدن حضرت مسیح(ع) به دست مى آید این است كه: هر چند این مسئله به ظاهر ساده به نظر مى رسد ـ چون واقعیت هرچه باشد، حضرت مسیح الآن زنده و در آسمان ها نزد خداست ـ لكن تأكید قرآن بر «مصلوب نشدن حضرت عیسى به خاطر این است كه برخى از عقاید مسیحیت، مانند الوهیت حضرت عیسى و آموزه ى گناه ذاتى و بازخرید گناهان بازاء مصلوب شدن آن حضرت كه همگى از عقیده به مصلوب شدن آن حضرت نشأت گرفته اند ،را تخطئه كند و توجه مسیحیان را به این نكته جلب نماید كه «نجات» را در گرو اعمال باید دید، نه در پناه بردن به صلیب; و عیسى مسیح پیامبرى هم چون سایر پیامبران بزرگ خدا بود، نه خدا و نه پسر خدا. و «فدا» و قربانى شدن، به خاطر گناهان دیگران نمى تواند مطلبى منطقى باشد و هر كس در گرو اعمال خویش است و رستگارى نیز از راه ایمان و عمل صالح میسر مى شود.
از دیدگاه برخى مفسّران قرآن، قراینى وجود دارد كه مسئله «مصلوب شدن حضرت عیسى» را تضعیف مى كند:
1- كسانى كه براى دست گیرى حضرت عیسى(علیه السلام) رفته بودند، عده اى از سربازان رومى بودند كه عیسى را نمى شناختند.
2- حمله به محل حضرت عیسى(علیه السلام)، شبانه انجام گرفت و طبعاً شناسایى در تاریكى شب نمى تواند دقیق باشد.
3- شخص گرفتار شده، در حضور «پیلاطس» (حاكم رومى بیت المقدس) سكوت اختیار كرده و در برابر اتهامات از خود دفاعى نكرد; در صورتى كه حضرت عیسى(علیه السلام)، شخصى شجاع و سخن دان و داراى بیانى شیوا و رسا بود.
4- شخص محكوم بر روى صلیب فریاد مى زند «خدایا خدایا چرا مرا تنها گذارده اى؟!» در حالى كه اگر حضرت عیسى(علیه السلام)، همان خداى متجسّد است كه به دنیا آمده و به دار آویخته شده تا قربانى گناهان بشر شود، نباید چنین جمله اى از دهان او خارج گردد.

منابع:
1- مسيحيت، مؤلف: سيد محمد اديب آل على، ناشر: انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم
2- الهيات مسيحى، توماس ميشل، ص 69
3- تاريخ كليساى قديم، و.م. ميلر، ص 245
4- تاريخ تفكر مسيحى، تونى لين، ص 148
5- پسر خدا در عهدين و قرآن، عبدالرحيم سليمانى اردستانى، فصل هاى 4 و 17
6- توماس ميشل، كلام مسيحى، ص 70-73
7- هنرى تيسن، الهيات مسيحى، ترجمه ى ط. ميكائيليان، فصل 22، ص 77
ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج 3، ص 689
 

Ali

مدیریت کل
پرسنل مدیریت
"مدیر کل"
پاسخ : تفاوت شخصیت عیسی (ع) در انجیل و قرآن

این نشون میده که یک کتاب کاملا بدون تحریف و مثال نزدنی فقط و فقط قرآن کریمه.

و این ها چه ادعایی که دارند!!!
 
بالا