***داستان کوتاه وخواندنی از امام باقر -علیه السلام-

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
babol2011_7.gif

مهربان چون نسیم


پرسشی بزرگ در ذهنش نقش بسته بود كه فقط یك نفر میتوانست به آن پاسخ دهد. در راه رسیدن به خانه امام باقرعلیه السلام، آن را در ذهن خود تكرار میكرد. نزد امام رسید و اجازه خواست تا سؤال خود را مطرح كند. پرسش چنین بود: «كسی كه بسیار عبادت میكند و در عبادت خود نیز فروتن است؛ ولی ولایت شما را نمی پذیرد، آیا دعایش مستجاب میشود؟ آیا این همه راز و نیاز سودی به حال او دارد؟»

مانند همیشه، چهره مهربان و سخن مشكل گشای امام، او را در رسیدن به پاسخی درست رهنمون شد. حضرت به وی فرمود: «ای محمد بن مسلم! مَثَل ما خاندان پیامبر، مَثل آن خانوادهای است كه در قوم بنی اسرائیل به سر می بردند و هرگاه چهل شب به راز و نیاز و پرستش خداوند میپرداختند و پس از آن دعا میكردند، دعایشان مستجاب و خواسته شان برآورده میشد؛ ولی یك بار، یكی از آنان بر خلاف همیشه، پس از چهل روز راز و نیاز، دعایش مستجاب نشد. پس نزد حضرت عیسی علیه السلام رفت و گله كرد و از او خواست كه برایش دعا كند.
عیسی علیه السلام وضو ساخت و به نماز ایستاد و پس از نماز برای فرد دعا كرد. پس پروردگار به عیسی علیه السلام فرمود: «این بنده من، از دری نیامده است كه باید از آن در به سوی من میآمد و راز و نیاز میكرد. او مرا میخواند؛ ولی در دلش، نسبت به پیامبری تو شك وجود داشت؛ از اینرو، اگر آنقدر با من به راز و نیاز بپردازد و گردنش را به قدری خم كند كه بشكند و اگر آنقدر دست به دعا بردارد كه انگشتانش بریزند، دعایش را هرگز به اجابت نخواهم رساند.»
پس از آن، عیسی علیه السلام از مرد پرسید: «آیا تو خدای خود را میخوانی؛ ولی در باره پیامبرش در دل خود شك میپروری؟» مرد سر به زیر انداخت و با شرمساری پاسخ داد: «ای روح خدا! به خدایت سوگند همینگونه است كه میگویی و من درباره پیامبری تو شك دارم. اكنون از تو میخواهم دعا كنی كه پروردگار، این شك را از دل من بزداید. عیسیعلیهالسلام مهربانتر از آن بود كه خواهش مرد را نپذیرد. پس از دعای عیسی علیه السلام، مرد توبه كرد. پروردگار هم توبه او را پذیرفت و آن مرد نیز مانند دیگر افراد خانوادهاش، مستجاب الدعوه شد. از آن پس، هرگاه چهل روز به نیایش میپرداخت، سبد نیازش پر از گلبوته های اجابت میشد.»
محمد بن مسلم، پاسخ خود را یافته بود. او دانست كه بدون پذیرش ولایت، دعای كسی مستجاب نخواهد شد. (1)
 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
تا برمیخیزم فراموش میكنم!
aksgif_ir_emam_bagher_%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%A8%D8%A7%D9%82%D8%B1_420.gif

در محضر حضرت باقرعلیه السلام نشسته بودم و با امام گفتگو می كردم كه ناگهان «حمران بن اعین» وارد شد و سلام كرد. برای پرسیدن چند پرسش آمده بود. پرسشهایش را مطرح كرد و هنگامی كه میخواست از جایش برخیزد و مجلس را ترك كند، از امام باقرعلیه السلام پرسید: «وقتی ما در محضر شما هستیم و سخنان ارزشمند شما را میشنویم، دلهایمان نرم و روانمان از بیرغبتی به این دنیا آسوده میشود و آنچه در دست مردم است و مال و ثروت دنیا در نظرمان بیارزش جلوه میكند؛ ولی همین كه از نزد شما مرخص و مشغول زندگی و داد و ستد میشویم، دوباره همان حالتهای پیشین به سراغ ما میآید و معنویت در ما كمرنگ میشود. دلیل این تغییر حالت چیست؟»

حضرت فرمود: «این حالت به دل شما مربوط است كه گاه نرم و گاه سخت میشود؛ آنگاه با نقل داستانی، پاسخ را برای او بیشتر شفاف كرد.» امام فرمود كه روزی جمعی از اصحاب و یاران رسول خداصلی الله علیه وآله گرد آن حضرت نشسته بودند. یكی از آنها پرسید: «ای رسول خدا! ما درباره اینكه مبادا منافق شویم، سخت در هراسیم.» پیامبر فرمود: «چرا هراسانید؟»
گفتند: «هنگامی كه ما در حضور شما هستیم، شما با نصایح خود به ما تذكر میدهید و ما را به آخرت تشویق میكنید. در ما حالت ترس پدیدار میشود و دوستی دنیا را فراموش میكنیم؛ به گونهای كه بدان بیمیل میشویم و گویی دوزخ را با چشم میبینمیم؛ ولی همین كه از حضور شما مرخص میشویم و به خانه هایمان باز میگردیم، گویا هرگز در حضور شما نبوده ایم و هیچگونه حالت معنوی در ما ایجاد نمیشود. آیا شما از اینكه این حالت، نشانه نفاق در ما باشد، نگران نیستید؟»
پیامبرصلی ا لله علیه ووآله با لبخندی سرشار از رضا فرمود: «نه، هرگز! این نشانه نفاق در شما نیست؛ بلكه وسوسه های شیطان است كه شما را به سوی دنیا تشویق میكند. به خدا سوگند! اگر شما همان حالت را كه میگویید در حضور من پیدا میكنید، نگه دارید و ادامه دهید، به مقامی دست مییابید كه فرشتگان، دست در دست شما مینهند و روی آب راه میروید. بدانید كه مؤمن، همواره در خطر سقوط در پرتگاه گناه است؛ از اینرو، بسیار توبه كنید؛ مگر این سخن خداوند را نشنیده اید؛ كه میفرماید: «خداوند توبه كنندگان و پاكان را دوست دارد.» (2) و خداوند می فرماید: «از پروردگار خویش درخواست آمرزش كنید و به سوی او بازگردید (3).» (4)

 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
aksgif_ir_emam_bagher_%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%A8%D8%A7%D9%82%D8%B1_862.gif

یكبار كه به تو گفتم

با گامهایی استوار، وارد مسجد شد. گروهی از قریشیان با دیدن جلال او پرسیدند: «این مرد كیست؟» گفتند: «باقرعلیه السلام پیشوای عراقیان است.» با خود گفتند: «بد نیست از وی پرسش كنیم تا از جایگاه علمی او آگاه شویم.» به یكی از جوانان قبیله خود گفتند نزد وی برود و از او سؤالی بكند.
جوان نزد حضرت باقرالعلوم علیه السلام آمد و پرسید: «بزرگترین گناه كدام است؟» امام در پاسخ فرمود: «شرابخواری.»
جوان، نزد دوستان خویش بازگشت و آنان را از پرسش خود و پاسخ امام آگاه كرد. آنان دوباره او را نزد امام فرستادند. جوان آمد و پرسش خویش را تكرار كرد. امام پاسخ داد: «مگر به تو نگفتم بزرگترین گناه، شرابخواری است؛ زیرا شراب، فرد شرابخوار را به دزدی و آدمكشی وا میدارد و سبب كفر به پروردگار بلند مرتبه میشود.
انسان شرابخوار كارهایی انجام میدهد كه همه آنها گناهانی بزرگ به شمار می آیند.» (5)

 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
aksgif_iremam_mohammad_bagher_%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1_%D9%85%D8%AA%D8%AD%D8%B1%DA%A9_%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%A8%D8%A7%D9%82%D8%B1_%D8%B9_.gif

نیش زبان
یار و دوستدار امام باقرعلیه السلام بود و امام نیز به او بسیار علاقه داشت. «سلیمان بن خالد» همواره در محضر حضرت، مشغول درس آموختن و پند گرفتن بود. كنار امام نشسته بود كه امام، سكوت را شكست و فرمود: «ای سلیمان! آیا میدانی مسلمان راستین كیست؟» سلیمان كه میدانست امام میخواهد درس دیگری به او بیاموزد و بی صبرانه منتظر پاسخ بود، گفت «فدایت شوم! شما بهتر میدانید.» امام فرمود: «مسلمان راستین، كسی است كه مسلمانان از گزند زبان او در امان باشند.» (6)

 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
aksgif_ir_emam_bagher_%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%A8%D8%A7%D9%82%D8%B1_222.gif

نشانه های دانشمند دینی

امام باقرعلیه السلام نشسته بود و افراد گوناگونی نزد امام می آمدند و پرسشهای خود را مطرح می كردند. فردی نزد امام آمد و مسئله ای را پرسید. امام، پاسخ او را داد؛ ولی مرد قانع نشد. اندكی فكر كرد و به امام گفت: «دانشمندان دین به گونه های دیگری پاسخ این پرسش را ارائه داده اند.» امام فرمود: «وای بر تو! آیا تو هرگز دانشمند دینی دیدهای؟ دانشمند دینی، كسی است كه نسبت به دنیا بیرغبت، شیفته آخرت و عملكننده به سنت رسول خداصلی الله علیه وآله باشد. آیا آن دانشمندانی كه تو از آنان سخن میگویی، این گونه اند؟» (7)

 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
aksgif_ir_emam_bagher_%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%A8%D8%A7%D9%82%D8%B1_4766.gif

گویا اكنون میبینمش
همه، «مغیرة بن سعید» و افكار منحرف او را میشناختند. یك بار گفته بود: «مؤمن به بیماریهای سخت مانند جذام و پیسی مبتلا نمیشود؛ زیرا از عدل خدا به دور است.» سخنش به گوش امام باقرعلیه السلام رسید. حضرت در پاسخ به فرد پرسش كننده در باره سخن مغیره چنین پاسخ داد: «گوینده این سخن، حتماً داستان حبیب نجار را - كه مؤمنی پاك و شایسته در زمان حضرت عیسی علیه السلام بود - نشنیده است. او به دلیل یك بیماری سخت، دستش از كار افتاده و معیوب شده بود. با این حال با همان وضع، قوم خود را به خداپرستی و دوری از شرك راهنمایی میكرد. در مقابل، مردم سركش و طغیانگر قومش، وی را سرزنش میكردند و آنقدر از سخنانش به تنگ آمدند كه دست به خونش آغشتند و او را به شهادت رساندند. گویا هم اكنون او را در این وضع، دارم میبینم كه قوم خود را ارشاد میكند و آنان، وی را سرزنش میكنند. بدانید كه مؤمن، به هر گونه بلا گرفتار میشود و امكان دارد به هر گونه مرگی بمیرد... .» (8)
 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
08273615981743875608.gif

نكند فرشتگان را برنجانید!
فرزند «خدیجه»، نوه امام سجادعلیه السلام از دنیا رفت و مردم با چهرههای غمگین، دسته دسته برای گفتن تسلیت به خانهاش آمدند. زنی از میان زنان برخاست و به زن دیگری كه نوحهسرایی میدانست، گفت: «برخیز و نوحه خوانی كن.» زن، اشعار غمانگیزی در سوگ فرزند خدیجه خواند. خدیجه در اشعار زن دقت كرد و به او گفت: «از عمویم امام باقرعلیهالسلام شنیدم كه فرمود: زن در مصیبتها نوحه گر میخواهد كه اشكش جاری شود؛ ولی برای زن، شایسته نیست كه در مصیبتها و نوحه گریهای خود، سخن بیهوده و خلاف رضای خدا سر دهد؛ زیرا او با این نوحه گری باطل خود، فرشتگان الهی را میآزارد. پس مراقب باشید در نوحه گریهای خود فرشتگان الهی را نرنجانید.» (9)

 

abshar

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
تا برمیخیزم فراموش میكنم!
aksgif_ir_emam_bagher_%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%A8%D8%A7%D9%82%D8%B1_420.gif

در محضر حضرت باقرعلیهالسلام نشسته بودم و با امام گفتگو میكردم كه ناگهان «حمران بن اعین» وارد شد و سلام كرد. برای پرسیدن چند پرسش آمده بود. پرسشهایش را مطرح كرد و هنگامی كه میخواست از جایش برخیزد و مجلس را ترك كند، از امام باقرعلیهالسلام پرسید: «وقتی ما در محضر شما هستیم و سخنان ارزشمند شما را میشنویم، دلهایمان نرم و روانمان از بیرغبتی به این دنیا آسوده میشود و آنچه در دست مردم است و مال و ثروت دنیا در نظرمان بیارزش جلوه میكند؛ ولی همین كه از نزد شما مرخص و مشغول زندگی و داد و ستد میشویم، دوباره همان حالتهای پیشین به سراغ ما میآید و معنویت در ما كمرنگ میشود. دلیل این تغییر حالت چیست؟»
حضرت فرمود: «این حالت به دل شما مربوط است كه گاه نرم و گاه سخت میشود؛ آنگاه با نقل داستانی، پاسخ را برای او بیشتر شفاف كرد.» امام فرمود كه روزی جمعی از اصحاب و یاران رسول خداصلیاللهعلیهوآله گرد آن حضرت نشسته بودند. یكی از آنها پرسید: «ای رسول خدا! ما درباره اینكه مبادا منافق شویم، سخت در هراسیم.» پیامبر فرمود: «چرا هراسانید؟» گفتند: «هنگامی كه ما در حضور شما هستیم، شما با نصایح خود به ما تذكر میدهید و ما را به آخرت تشویق میكنید. در ما حالت ترس پدیدار میشود و دوستی دنیا را فراموش میكنیم؛ به گونهای كه بدان بیمیل میشویم و گویی دوزخ را با چشم میبینمیم؛ ولی همین كه از حضور شما مرخص میشویم و به خانههایمان باز میگردیم، گویا هرگز در حضور شما نبودهایم و هیچگونه حالت معنوی در ما ایجاد نمیشود. آیا شما از اینكه این حالت، نشانه نفاق در ما باشد، نگران نیستید؟» پیامبرصلیاللهعلیهوآله با لبخندی سرشار از رضا فرمود: «نه، هرگز! این نشانه نفاق در شما نیست؛ بلكه وسوسههای شیطان است كه شما را به سوی دنیا تشویق میكند. به خدا سوگند! اگر شما همان حالت را كه میگویید در حضور من پیدا میكنید، نگه دارید و ادامه دهید، به مقامی دست مییابید كه فرشتگان، دست در دست شما مینهند و روی آب راه میروید. بدانید كه مؤمن، همواره در خطر سقوط در پرتگاه گناه است؛ از اینرو، بسیار توبه كنید؛ مگر این سخن خداوند را نشنیدهاید؛ كه میفرماید: «خداوند توبهكنندگان و پاكان را دوست دارد.» (2) و خداوند میفرماید: «از پروردگار خویش درخواست آمرزش كنید و به سوی او بازگردید (3).» (4)




خیلی امید بخش بود
سپاس برادر گرامی :53:
 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
aksgif_ir_emam_bagher_%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%A8%D8%A7%D9%82%D8%B1_1963.gif

من، حمیده ام، عروستان!
اجازه ورود خواست. سلام كرد و كنار امام باقرعلیه السلام نشست. پس از اندكی گفتگو از امام پرسید: «چرا زمینه ازدواج فرزند خود، جعفرعلیه السلام، را فراهم نمیكنید؟ ظاهراً وقت ازدواج او فرا رسیده است.» در مقابل امام، كیسه ای مهر شده وجود داشت. امام، دستی بر آن گذاشت و فرمود: «به زودی این كار را خواهم كرد.» مدتی گذشت و او كه «ابن عكاشه» نام داشت، خدمت امام رسید. حضرت، كیسه پول را به او داد و فرمود كه با این پول، نزد فلانی برو و كنیزی برایش خریداری كن. او با هفتاد دیناری كه در كیسه بود، سراغ آن شخص رفت و كنیزی را به هفتاد درهم خرید و نزد امام آورد. امام از او پرسید: «نامت چیست؟» گفت: «حمیده (رستگار)». امام لبخندی زد و فرمود: «امیدوارم در دنیا و آخرت رستگار باشی.» امام به گونه ای با وی سخن میگفت كه گویی پیش از آن، او را دیده بود و میشناخت. سپس حمیده را به عقد فرزند خود، امام صادق علیهالسلام درآورد و از نتیجه وصلت او با امام صادق علیه السلام، موسی بن جعفرعلیه السلام به دنیا آمد. (10)

 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
21123967249500071373.gif

البته اینقدرها هم شیعه نیستند
نزد حضرت باقر العلوم علیه السلام نشسته بود و با ایشان سخن میگفت و از همشهریان خود برای آن بزرگوار، حرف میزد. او گفت: «پیروان شما در شهر ما بسیارند.» امام پس از تمام شدن صحبتش فرمود: «آیا آنان نسبت به هم مهربان اند. آیا به درد هم رسیدگی میكنند؟ آیا نیكوكاران نسبت به اشتباه برادران دینی خود گذشت نشان میدهند؟ آیا نسبت به همدیگر، همكاری و برادری دارند و یكدیگر را در مشكلات یاری میدهند؟» مرد كه با این پرسشها اندكی در گفتهه ا و اعتقاد خود نسبت به همشهریان خود شك كرده بود، پاسخ داد: «البته این ویژگیها كه شما فرمودید، در میان آنها نیست.» امام فرمود: «پس اینها پیروان راستین ما نیستند. پیرو واقعی، كسی است كه این ویژگیها را نسبت به برادران خود داشته باشد.» (11)

 
بالا