قاچاقچی و مامور مرزبان(( داستانی به صورت معما))

ایرانی اسلامی

کاربر حرفه ای
"کاربر *ویژه*"
بسم الله الرحمن الرحیم

مردی با دوچرخه به خط مرزی میرسد. او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد.
مامور مرزی میپرسد در کیسه ها چه داری؟
او میگوید:شن
مامور او را از دوچرخه پیاده میکند و چون به او مشکوک بود,یک شبانه روز او را نگه داشت.
ولی پس از بررسی فراوان واقعا جز شن چیز دیگری نمی یابد.
بنابراین به او اجازه عبور میدهد.
هفته بعد دوباره سروکله همان شخص پیدا میشود و مشکوک بودن و بقیه ماجرا و...
این موضوع به مدت سه سال هرهفته یک بار تکرار میشود و پس از ان مرد دیگر در مرز دیده نمیشود.
یک روز ان مامور در شهر او را میبیند و پس از سلام و احوال پرسی,به او میگوید: من هنوز هم به تو مشکوکم و میدانم که در کار قاچاق بودی,راستش را بگو چه چیزی را از مرز رد میکردی؟

قاچاقچی میگوید: ....
خوب از این جاش رو کی میتونه جواب بده
این معما توی زندگی هم خیلی کاربرد داره البته پیام اخلاقیش ...
:53:
 
بالا