3. حقیقت فطرت هر چند تبدیل و دگرگون نمیشود، اما دستخوش شدت و ضعف میگردد؛ به این معنی كه آموزش، پرورش، محیط و... اگر در راستای فطرت خدادادی باشند، موجب شكوفایی و تقویت فطرت اند، اما اگر در برابر آن باشند، فطرت سلیم را معیوب، سست و بی اثر میكنند: «وَلا تَتَّبِعِ الْهَوی فَیضِلَّكَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ»؛ (39) «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها فَاَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَكّیها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّیها». (40)
و لذا رسول اكرم صلی الله علیه و آله در ادامه همان حدیث معروف فرمودند: « [حَتّی] اَبَواهُ یهَوِّدانِهِ اَوْ ینَصِّرانِهِ اَوْ یمَجِّسانِهِ؛ (41) تا اینكه پدر و مادرش او را یهودی یا نصرانی یا مجوسی میسازند.» یعنی فطرت كارساز است، مگر اینكه پدر و مادر آن مولود را یهودی یا نصرانی یا مجوسی كنند. امام علی علیه السلام فرمود: «خداوند پیامبران را یكی پس از دیگری فرستاد تا از مردم وفای به پیمانی را كه در فطرتشان است، بخواهند و نعمتهایی را كه مورد غفلت و فراموشی آنها قرار گرفته است، را یادشان آورند.» (42)
یعنی فطرت الهی توحیدی به واسطه غفلت و فراموشی، كم اثر میشود. ابن اثیر در شرح حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله میگوید: «هر مولودی بر جبلّتی آفریده شده است كه آمادگی پذیرش دین را دارد كه اگر بر همان فطرت و جبلّت رها شود، آمادگیاش پایدار میماند.» (43) یعنی اگر مزاحمتها بیاید، آمادگی را نابود میكند.
عشق و دوستی فرزند، فطری همه انسانهاست، اما واقعیت تاریخی صدر اسلام نشان میدهد كه این فطرت تحت تأثیر ناهنجاریهای محیط، بی اثر شده است و عرب جاهلی فرزندان دختر خود را زنده به گور میكردند. همین كه اسلام موانع را برطرف و آنها را متوجه ساخت، همه حكم فطری را رعایت كردند، و دیگر كسی آن جنایت را مرتكب نشد.
به عبارت دیگر، آثار و پی آمدهای فطرت به نحو اقتضاء است؛ یعنی فطرت انسانی مادامی كه مزاحم و مانعی در كار نباشد، انسان را به سوی خداشناسی و دین الهی جهت میدهد و هر گاه گناه و عوامل منافی فطرت زیاد شود، جلوی كارآیی آن را میگیرد.
بنابراین، خداشناسی و دین گرایی اقتضاء فطرت انسانی است و هر جا این فطرت دگرگون و بی اثر شد، باید دنبال مانع و نیروی باز دارنده باشیم؛ درست مانند اینكه طبیعت زمین، جذب اشیاء و طبیعت اشیاء، سقوط روی زمین است، اگر در موردی خلاف این مشاهده شد، حتما مانع و نیروی مخالفی بوده است.
: tasavir 5:
ممنون عالی بود
ملا صدرا در این باره میگوید:
«وجود خدا، چنان كه گفتهاند، امری فطری است، به گواه این كه انسان به هنگام رویارویی با شرائط هولناك، به سابقه فطرت خود به خدا توكل نموده و بطوری غریزی به مسبب الاسباب و آن كه دشواریها را آسان میسازد روی میآورد،
«وجود خدا، چنان كه گفتهاند، امری فطری است، به گواه این كه انسان به هنگام رویارویی با شرائط هولناك، به سابقه فطرت خود به خدا توكل نموده و بطوری غریزی به مسبب الاسباب و آن كه دشواریها را آسان میسازد روی میآورد،
هر چند خود وی به این گرایش فطری خود توجه نداشته باشد
علامه طباطبائی نیز میگوید:
«هیچ كس،اعم از مؤمن و كافر، تردید ندارد كه انسان در لحظههای خطركه از همه اسباب و علل نجات بخش ناامید میشود، به سوی قدرتی برتر كه مافوق همه اسباب است و عجز و غفلت و نسیان در او راه ندارد روی میآورد و از او یاری میجوید، و از طرفی رجاء و امید مانند حب و بغض و اراده و كراهت و جذب و نظائر آن از صفاتی است كه تعلق به غیر دارد و بدون تحقق متعلق آن در خارج، پدید نمیآید، بنابراین امید بالفعل در نفس انسان نسبت به وجودی قاهر، گواه بر تحقق عینی آن است، وجود چنین قدرتی را فطرت انسان به روشنی درك میكند،اگر چه در اثر سرگرمی بسیار به اسباب و امور ظاهری چه بسا از آن غفلت میكند، ولی این پرده غفلت به هنگام روی آور شدن خطر و شدائد زندگی كنار رفته و فطرت، نقش هدایتی خود را ایفاء میكند
ولی ایا غفلت اگر خیلی شدید باشه دیگه به شخص اجازه این حالت را میده؟ و جنبه عام داره
«هیچ كس،اعم از مؤمن و كافر، تردید ندارد كه انسان در لحظههای خطركه از همه اسباب و علل نجات بخش ناامید میشود، به سوی قدرتی برتر كه مافوق همه اسباب است و عجز و غفلت و نسیان در او راه ندارد روی میآورد و از او یاری میجوید، و از طرفی رجاء و امید مانند حب و بغض و اراده و كراهت و جذب و نظائر آن از صفاتی است كه تعلق به غیر دارد و بدون تحقق متعلق آن در خارج، پدید نمیآید، بنابراین امید بالفعل در نفس انسان نسبت به وجودی قاهر، گواه بر تحقق عینی آن است، وجود چنین قدرتی را فطرت انسان به روشنی درك میكند،اگر چه در اثر سرگرمی بسیار به اسباب و امور ظاهری چه بسا از آن غفلت میكند، ولی این پرده غفلت به هنگام روی آور شدن خطر و شدائد زندگی كنار رفته و فطرت، نقش هدایتی خود را ایفاء میكند
ولی ایا غفلت اگر خیلی شدید باشه دیگه به شخص اجازه این حالت را میده؟ و جنبه عام داره