نیابت عام امام غایب عجل الله تعالی فرجه الشریف از مرجعیت تقلید تا ولایت فقیه

yarbakht

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
چکیدهبا آغاز غیبت کبرا علاوه بر نیابت علمی، زمینه برای نیابت مالی و سیاسی نایبان عام از امام غایب عجل الله تعالی فرجه الشریف به وجود آمد؛ با طولانی شدن غیبت و تعطیل ماندن حکم دینی خمس، نایبان علمی امام غایب عجل الله تعالی فرجه الشریف ابتدا در جایگاه فرد امین و سپس به عنوان فرد فقیه و نایب امام، مسؤولیت اموال مربوط به امام عجل الله تعالی فرجه الشریف را برعهده گرفتند.از سوی دیگر با گذشت زمان زمینه برای طرح جدیتر نیابت سیاسی در شکلی منسجمتر و در قالب ولایت فقیه فراهم شد. در پی پیروزی انقلاب اسلامی و تحقق عملی ولایت فقیه به عنوان شکل تکامل یافته مرجعیت تقلید و نیابت عام، مرحله تثبیت و جامعه پذیری مردم نسبت به آن در حال وقوع است.
 

yarbakht

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
مقدمه


شیعیان پس از عصر نبوی، حدود 250 سال جانشینان پیامبر صلی الله علیه و آله را میان خود میدیدند و از ایشان از جهات معنوی، علمی، سرپرستی دینی، قضایی و برخی هدایتهای سیاسی بهره میبردند. اما با ورود به عصر غیبت، شیعیان که دیگر از نعمت حضور امام معصوم علیه السلام در میان خود محروم شده بودند، خلأ شدیدی احساس میکردند؛ از این رو برای جبران این خلأ باید چارهای اندیشیده میشد. امام زمان علیه السلام و دیگر معصومان علیه السلام در روایاتی، نقشهای بر زمین مانده را از وظایف عالمان دینی برشمردند و مردم نیز برای رفع نیازهای دینی خود که در اثر تحولات زمانه تغییر میکرد یا پیچیده میشد، به سراغ عالمان دینی رفتند.نتیجه تعامل میان چهار عنصر مردم، عالمان، تحولات زمانه و متون دینی مرتبط با موضوع، ایجاد سازمان مرجعیت و تکامل تدریجی آن در بستر تاریخ، و تحول آن به نظام ولایت فقیه بود که پس از انقلاب اسلامی در عرصه سیاسی ـ اجتماعی ایران حضوری فعال یافت.این مقاله عهده دار بررسی سیر رشد تدریجی نیابت عام است که در برههای از زمان در قالب مرجعیت تقلید شکل گرفت و به تدریج تحول یافت و در قالب ولایت فقیه آشکار شد.
 

yarbakht

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
نیابت علمی


در زمان حضور امامان علیه السلام، مردم، معارف دینی خود را مستقیماً یا به واسطه شاگردان، از امام معصوم علیه السلام دریافت میکردند. در عصر غیبت صغرا نیز به واسطه نواب خاص، این امر تا حدی ممکن بود؛ اما با مرگ سمری، چهارمین نایب خاص امام عجل الله تعالی فرجه الشریف این امکان از میان رفت؛ نه دیگر خود امام علیه السلام در میان مردم بود و نه شاگردی یا نایبی داشت که حلقه ارتباط مردم با او باشند. شیعیان باید چه میکردند؟


در این بین راویان و محدثان به اعتبار پیشینه عملکردی خود در پاسخگویی به مراجعات علمی مردم در عصر امامان علیه السلام که به توصیه و تأیید ایشان علیه السلام صورت میگرفت، عهدهدار پاسخگویی به نیازهای علمی شیعیان شدند؛ در عین حال روایتی منقول از حضرت حجت علیه السلام با صراحت وظیفه عالمان دینی را در عصر غیبت روشن میساخت. این روایت را سفیر دوم بیان کرده بود؛ یعنی پیش از آنکه سفیر چهارم ـ طبق توقیعی که از امام نقل کرده است ـ پایان نیابت خاص را برای همیشه اعلان کند، چراغ راه در پیش رو روشن شده بود. روایت مذکور بابی جدید از نیابت را بر عالمان گشود.


حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف شیعیان را امر میکند در رخدادها و حوادث پیش آمده به راویان احادیث امامان علیه السلام مراجعه کنند و آنها را حجت امام بر خود بدانند: «و اما در حوادث پیش آمده، به راویان احادیث ما مراجعه کنید. آنان، حجت من بر شما و من حجت خدا بر آنها هستم» (صدوق، 1405: ص484).


یعنی سخن آنها، حجت، دلیل و برهان من بر شما و در واقع سخن آنها سخن من است. سخنشان را همچون سخن من تلقی کنید و آن را بپذیرید. طبق این دستورالعمل امتثال اوامر راویان، همچون اوامر امام علیه السلام لازم میشود که همان معنای نیابت است؛ ولی این نیابت، دیگر نیابت خاص نیست که حضرت مستقیماً کسی را واسطه خود با مردم معرفی کند؛ بلکه گروهی را که دارای ویژگیهای مشخصی هستند (و در این روایت و برخی روایات دیگر به آن اشاره شده است) معرفی میکند. حال، این ویژگیها در هرکس یافت شود، نایب امام علیه السلام محسوب میشود؛ به همین سبب او را نایب عام مینامند. محقق کرکی (م940 ق) در تعریف نایب عام میگوید:


مراد از حاکم امام معصوم یا نایب خاص او و در زمان غیبت، نایب عام امام میباشد و نایب عام کسی است که جامع تمام شرایط فتوا و حکم باشد. او را نایب عام مینامند؛ زیرا بر یک وجه کلی و با توجه به سخن معصومان علیه السلام که «بنگرید به فردی از خودتان که حدیث ما را نقل کند و …» منصوب شده است (کرکی، 1408: ج11، ص266 به نقل: قاسمی، 1384: ج1، ص49).


به هر تقدیر، عالمان دینی که طی حدود دو قرن و نیم حضور امام معصوم علیه السلام، نیازهای علمی خود را از طریق امامان علیه السلام تأمین میکردند. با آغاز غیبت برای جمعآوری و تدوین روایات معصومان علیه السلام، تلاش فراوانی کردند، تا از این طریق بتوانند وظیفه نیابت خود و سرپرستی شیعیان را به انجام رسانند. در همین دوران، کتبی به نگارش در آمد که اینک از معتبرترین کتب روایی و فقهی شیعه محسوب میشود و از مهمترین منابعی است که عالمان شیعی در عصر حاضر از آنها بهره میگیرند. این، نشان از غنای علمی شیعه در آن دوران و به تکامل رسیدن وظیفه نیابت علمی عالمان دینی در آن عصر دارد. رسیدن به این مرحله از تکامل، به لحاظ تاریخی میتواند زمینهساز ورود به دیگر مراحل نیابت عام باشد.


در این بین، با توجه به اعتبار عالمان نزد مردم و احساس نیاز مردم به پناهی در عصر غیبت که بتواند بخشی از خلأ نبود امام معصوم علیه السلام را جبران کند، میتوان حدس زد که مردم نیز مرجعیت علمی و نیابت عام این عالمان را پذیرفته باشند. آنان، از این طریق میتوانستند تجربه ولایت پذیریشان در حوزه مسائل علمی را که در عصر حضور امامان معصوم علیه السلام وجود داشت، استمرار بخشند.


از ربع آخر قرن چهارم، امامیه سخنان فقها را همچون بیانات خود امام دوازدهم میپذیرفتند؛ ولی حوزه مسؤولیت آنان را به اندازه وظیفه حضرتش نمیدانستند؛ به عبارت دیگر، فقها در جایگاه سخنگویانِ دیدگاههای امام در رابطه با آیین و قوانین اسلامی تلقی میشدند؛ لکن مسؤولیت مقام امامت را حائز نبودند (جاسم حسین، 1367: ص227).
 

yarbakht

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
نیابت مالی


در بررسی روند توسعه نیابت عام فقها میتوان به نیابت مالی اشاره کرد. البته این نوع نیابت به لحاظ تاریخی بلا فاصله در استمرار نیابت علمی قرار نمیگیرد؛ اما یکی از مراحل تکاملی نیابت عام محسوب میشود.


برای روشن کردن مقصود، نیابت مالی را در خصوص خمس بررسی میکنیم. خمس، نوعی مالیات است که پرداخت آن، بر عموم مکلفان با شرایطی خاص واجب میشود. نیمی از خمس سهم امام علیه السلام است که در اختیار امام علیه السلام قرار میگیرد و نیمی دیگر سهم سادات است. وقتی سازمان وکالت به وجود آمد، از جمله وظایف آن، جمعآوری خمس و رساندن آن به دست امام معصوم علیه السلام بود. این روند، تا عصر غیبت صغرا ادامه یافت؛ اما «شواهدی وجود دارد که چون آخرین توقیع امام دوازدهم علیه السلام خاتمه ارتباط مستقیم با مرگ سفیر چهارم را اعلام کرد، وکلا فعالیتهای زیر زمینی خود را متوقف کردند و به ویژه از جمعآوری خمس امتناع ورزیدند» (همان: ص227).


وکلا، خمس را از طریق نواب خاص به امام غایب عجل الله تعالی فرجه الشریف میرساندند؛ اما وقتی حضرت عجل الله تعالی فرجه الشریف قطع ارتباط خود را با نایبان خاص اعلام کرد، درباره تکلیف خمس نفیاً یا اثباتاً چیزی نگفت؛ ولی به دلیل اینکه سهم امام علیه السلام باید در اختیار شخص امام علیه السلام قرار میگرفت و او اینک حاضر نبود و امکان پرداخت به او فراهم نبود، استنباط عمومی، توقف دریافت آن بود. محدثان نیز با این که عهدهدار نیابت علمیشدند، جرأت دریافت خمس را نداشتند و نیابت مالی را از شؤون خود نمیپنداشتند؛ به ویژه که شاید تصور نمیشد دوران غیبت طولانی شود.


از همین رو برخی علما بر این نظر بودند که باید خمس را تا هنگام قیام و رساندن آن به دست حضرت نگهداری کرد (همان: ص228).


این دیدگاه نسبت به زکات که نوعی دیگر از مالیات اسلامیاست، اصلاً وجود نداشت. شیخ مفید (333-413 ق) از علمای آغاز غیبت کبرا که از دریافت سهم امام اجتناب میکرد، بر وجوب پرداخت زکات به فقیه فتوا میداد (مفید، 1410: ص252 به نقل: قاسمی، همان: ج1، ص115).


همینطور دیگر فقیهان برجسته آن زمان همچون؛ ابو صلاح حلبی (374ـ 447 ق) (حلبی، 1403: ص172به نقل: قاسمی، همان: ج1، ص115)، شیخ طوسی (385ـ 460ق) (طوسی، بیتا: ص192) و دیگران …، فتواهای مشابهی، همچون وجوب یا استحباب پرداخت زکات به فقیهان دارند؛ اما معمول فقها تا پیش از قرن هفتم دربارة سهم امام علیه السلام فتوایی مشابه با فتوایشان در زکات نداشتند. دلیل آن هم به نظر روشن میرسد؛ سهم امام، سهم امام است و هیچ کس حتی نایب امام حق دریافت آن را ندارد.


ولی این فکر ثابت نماند. ابو صلاح حلبی شاید نخستین کسی باشد که به صورت مطلق، وجوب تحویل خمس به فقیه امین را مطرح میکند (حلبی، همان: ص172 به نقل: قاسمی، همان: ص116 و145 و152)؛ اما به صورت مطلق میگوید: خمس را باید به فقیه امین تحویل داد، و به نیمی از آن که سهم امام است، تصریح ندارد. شاید در فضای علمی آن زمانه وقتی کسی میگفت خمس را باید به فقیه امین داد، از سخن او فقط سهم سادات استنباط میشده است و نه مجموعه سهم سادات و سهم امام.


پس از او، قاضی ابن برّاج (م 481ق) از تحویل سهم امام به فقیه سخن میرانَد؛ اما مقصود او، تحویل آن به فقیه، به عنوان فردی امین است، نه انسانی فقیه تا یا خود یا با سپردن به دیگران در هنگام ظهور، آن را به امام معصوم برساند (ابن براج، 1406: ج1، ص180 به نقل: قاسمی، همان: ص152).


این نظر میتواند زمینهساز توجه به نقش نایبان امام علیه السلام در عصر غیبت درباره اموال امام علیه السلام باشد. با طولانی شدن غیبت، مؤمنان دربارة خمسهایی که نزدشان جمع شده بود، احساس بلاتکلیفی میکردند و دوست داشتند به نحوی خود را از قید این اموال امانتی رها سازند. از سویی عالمان دینی از تعطیل ماندن احکام دین در عصر غیبت نگران بودند.


آنان با این استدلال که احکام دینی برای عمل نکردن و ترک گفتن نیامده است، مسؤولیت پذیرش سهم امام عجل الله تعالی فرجه الشریف را بر عهده گرفتند. آنان که نیابت علمی امام را بر عهده داشتند، بیشترین شناخت را از امام و موارد مصرف سهم امام توسط خود امام علیه السلام داشتند؛ از همین رو به دریافت سهم امام رو آوردند؛ چیزی که مردم نیز برای رهایی از بلاتکلیفی به تحقق آن گرایش داشتند؛ بنابراین، شاهد مرحله دیگری از توسعه نیابت عام فقیهان؛ چه در نگاه نایبان عام و چه در نگاه شیعیان هستیم.


اجماع دربارة (عدم دریافت) خمس تا قرن هفتم ادامه داشت؛ اما چون غیبت امام دوازدهم طولانی شد، شیعیان مؤمن در رابطه با سهم امام که گذشتگان به آنان سپرده بودند، نمیدانستند چه کنند؛ به ویژه محقق حلی میخواست این مسأله را حل کند. وی شروع به دریافت سهم امام کرد و آن را در فعالیتهای مذهبی در جهت اهداف تشیع مصرف نمود.[1] این اقدام که فقهای بعدی آن را ادامه دادند، فاصلهای با حوزه اختیارات فقهای پیشین را نشان میدهد (جاسم حسین، همان: ص228).
 

yarbakht

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
نیابت سیاسی


شیعیان که در زمان رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله در اقلیت واقع شدند، در حیات دینی سیاسی خود تحت فشارهای متفاوت و گستردهای قرار گرفتند و از همین رو از جمله اموری که از سوی امامان معصوم علیه السلام برای صیانت از شیعه رواج یافت، مسأله تقیه بود و این، از وضع بغرنجی حکایت میکند که شیعیان با آن دست به گریبان بودهاند.


با وجود فاصلهای که شیعه از عمل سیاسی گرفت، به لحاظ نظری، امامان علیه السلام در آنچه با اصحاب خود و به ویژه با اصحاب خاص خود در میان میگذاشتند، چارچوبها و قواعد مربوط به نظام سیاسی اسلام را بیان میکردند. در دورهای که عالمان دینی به جمعآوری و تدوین روایات روی آوردند، روایاتی که به طور مستقیم یا غیر مستقیم با مسائل سیاسی اسلام مرتبط میشد، در کتب روایی و فقهی دسته بندی گردید.


علاوه بر آن، تغییر منزلت عالمان دینی در این دوره، از راویان (که اقتضای عصر ظهور و آغاز عصر غیبت بود) به مجتهدان (که اقتضای عصر غیبت و مسائل مستحدثه این دوره بود)، باعث پویایی فقه و رشد مرجعیت و توجه به مسائل سیاسی دین شد؛ چنانکه با تشکیل دولتهای شیعی در قرنهای چهار، پنج و شش هجری، برخی مشکلات برطرف گردید و برای شیعه فضای مناسبتری برای فعالیتهای سیاسی ـ چه به لحاظ نظری و چه عملی ـ فراهم آمد.


در قرن چهارم، تشیع گسترش یافت و یکی از علل عمده آن، تشکیل دولتهای شیعی بود. در مصر فاطمیان، در سوریه حمدانیان، در یمن زیدیها و در عراق و ایران آل بویه حکومت کردند و قرمطیان نیز بر برخی مناطق دست یافتند (ذبیح زاده، 1383: ج1، ص129).


در این میان، دولت آل بویه که بر بخشهایی از عراق و ایران حکومت میکرد، بیشترین نقش را در ترویج شیعه، رفع تقیه و رسمی شدن شیعه داشت. آلبویه، با علما رابطه خوبی داشت و مظاهر شیعی را ترویج کرد (حسینیان، 1380: ص121- 133).


این عوامل، زمینه را برای تحول در مفهوم نیابت عام و طرح نیابت سیاسی فراهم ساخت. بر اساس توقیع حضرت به سفیر دوم «علمای امامیه زعامت جامعه امامیه را در حل و فصل امور مذهبی برعهده گرفتند. هرچند این زعامت دینی، هرگز آنها را در مقام حاملان خلافت امام معصوم نمینهاد؛ اما پس از گذار فقه امامیه از مکتب اهل حدیث به مکتب متکلمان و تأسیس سازمان اجتهاد در فقه، باعث ایجاد این گرایش در فقها شد که به تبیین نحوه مشارکت امامیه در امور عامه و توضیح چگونگی عملکرد سیاسی، اجتماعی و اقتصادی امامیه بپردازند» (کریمی زنجانی اصل، 1380: ص99-100).


در توقیع حضرت، دو واژه اساسی وجود دارد؛ یکی راویان و دیگری حوادث واقعه. در اثر تغییرات و اقتضاءات جدید، «راویان» به «مجتهدان» تحول و ـ به بیانی ـ تکامل یافتند. اما «حوادث واقعه» که برداشت اولیه از آن، پاسخگویی به پرسشهای دینی بود، از همان آغاز ظرفیت تفسیری سترگتر را داشت؛ زیرا منظور از حوادث، رخدادها و اتفاقهای خارجی است. این رخدادها، ضمن اینکه برای مواجهه با آن، باید دانست که چه باید کرد، باید در قبالش کاری و عملی نیز انجام داد. این عمل، اگر حالت جمعی و سازمان یافته به خود بگیرد، عمدتاً در قالب حکومت معنا مییابد. در این صورت، مراجعه به راویان یا مجتهدان در حوادث واقعه، معنا و مفهومی سیاسی دارد که نتیجهاش توسعه نیابت سیاسی است.


پیشینه توجه به نیابت سیاسی را در غیبت صغرا و در آثار کلینی میتوان پیجست. کلینی (م 328 یا 329ق) کتاب کافی را در شهر بغداد نگاشت که زیر نفوذ عباسیان ضد شیعه قرارداشت؛ با این وجود، بخشی از کتاب را به اوصاف والیان الهی و طاغوتی اختصاص داد. این کار، زمانی صورت گرفت که جهان اسلام شاهد شورشهایی برضد عباسیان از سوی کسانی چون قرامطه بود (ذبیحزاده، همان: 98).


پس از کلینی در آثار دیگر محدثان و فقیهان شاهد طرح مباحث حکومتی در ابواب مختلف کتابهای روایی و فقهی هستیم.


با مراجعه به این آثار، [2] میتوان حدس زد هر قدر به سدههای اخیر نزدیک میشویم، اولاً مباحث بیشتری از مباحث حکومتی مورد توجه قرار گرفته است و ثانیاً مجموعه بیشتری از وظایف را که در آغاز به امام عجل الله تعالی فرجه الشریف نسبت میدادند به نایب امام یعنی فقیهان جامع الشرایط نسبت دادهاند؛ برای مثال حجم مباحث حکومتی که شیخ طوسی (385-460 ق) در النهایه فی مجرد الفقه و الفتوی یا در المبسوط فی الفقه الامامیه مطرح میکند، کمتر از آن چیزی است که محقق کرکی (868-940ق) درجامع المقاصد یا صاحب جواهر (م 1266ق) در جواهر الکلام بیان میکند و سرانجام همه اینها، کمتر از چیزی است که امام خمینی (1280- 1368هش) در باب حوزه اختیارات ولی فقیه مطرح مینماید.


علما و فقهای شیعه به مرور زمان این حقوق ویژه (اجرای حدود، امامت نماز جمعه، جمعآوری وجوه شرعی، صدور حکم جهاد) را به خود اختصاص دادند؛ جریانی که قرنها ادامه یافته است، کلینی در زمان آل بویه، شیعیان را ترغیب میکرد که هنگام بروز اختلاف، از قضاوت حاکم غیر دینی تبعیت نکنند. شیخ مفید، حق اعمال و اجرای حدود قرآنی را حق مسلم علما فرض میکرد یا شیخ طوسی … (هاینس هالم، 1384: ص113).


البته در این نظریات و تحولات آن، افت و خیزهایی قابل مشاهده است؛ مثلاً شیخ مفید در قرن چهارم مسأله برپایی نمازهای فطر و قربان را به وسیله فقیهان مطرح میکند و آن را تفویض شده از ناحیه ائمه علیه السلام میداند (مفید، همان: ص811 به نقل: قاسمی، همان: ج1، ص100)؛ اما در قرنهای بعد، ممکن است این نظر را نپذیرفته باشند.


این مسأله، گاه ریشه در مبانی استنباط فقهی و اصولی عالمان دارد و گاه نیز ریشه در واقعیتهای سیاسی ـ اجتماعی دورههایی که آن عالمان دینی آن را تجربه میکردهاند. نمیتوان تأثیر رخدادهای سیاسی و اقتضاءات زمانه را در مطرح شدن یا مغفول ماندن، برجسته شدن یا کم رنگ شدن برخی مسائل فقهی انکار کرد؛ از این رو و در این بحث، نباید از توجه به دورههای تاریخی که حاکمان فشار کمتری بر شیعیان آوردند یا تمایل به همکاری با عالمان شیعی یافتند یا نقشی که برخی عالمان در حکومتها داشتند، غافل شد.


از دورههای مهم برای شیعیان، دوران آل بویه است. در این دوره، شاهد رشد علمی و نظام یافتگی منابع روایی و فقهی شیعه هستیم. البته برخی عالمان، سطحی از مشارکت در عمل سیاسی نیز داشتند. پس از آن، دوره مغولها حائز اهمیت است.


مغولها حاکمانی غیر مسلمان بودند و از اینرو به شیعیان حساسیت منفی نداشتند؛ غیر از آنکه چهار نفر از سلاطین مغول مسلمان شدند و در این میان، سلطان محمود سنی، گرایش شیعی داشت و سلطان محمد خدابنده، شیعه شد و برخی مظاهر شیعی را رواج داد. در عصر او، تعداد زیادی از مردم شیعه شدند. در این دوره کسانی همچون خواجه نصیر الدین طوسی و علامه حلی به دربار راه یافتند (حسینیان، همان: ص149-151).


نقش علامه حلی که با مسائل حکومتی بیارتباط نبود، در برخی تحولات بعدی در خصوص اجتهاد فقیهان غیر قابل انکار است. او با طرح مباحثی چون امکان راهیابی خطا در فهم مجتهد و شرط زنده بودن مجتهد، زمینهساز تأسیس فقهی پویا و ورود مجتهدان به عرصه سیاست شد. مبنای نظری آنچه را امروز در ایران میگذرد (ایفای نقش سیاسی مجتهدان) علامه حلی فراهم ساخت (هاینس هالم، همان: ص130-135).


روی کارآمدن صفویه (970-1148ق) در ایران و رسمی ساختن مذهب تشیع و دعوت از عالمان شیعی برای مهاجرت به ایران، باعث رشد فقه سیاسی در ایران شد؛ زیرا ابتداییترین نیازهای یک حکومت دینی را فقه و اجتهاد میتواند برطرف کند، نه عرفان و تفسیر و کلام و امثال آن. فقه با هنجارها و قواعد زندگی سر و کار دارد و حکومت نیز به این دسته از امور، نیاز مبرم دارد. البته نه فقه همه دین است و نه همه نیازهای دینی یک حکومت، نیازهای فقهی است؛ لکن فقه، تأمین کننده قوانین لازم برای اداره زندگی و حکومت داری است.


در آن زمان، صوفیگری در ایران رواج داشت؛ اما دانش شیعی و اسلام فقاهتی که از عراق به ایران آمد، چندان با تصوف میانهای نداشت و باعث شد تصوف بازاری به مرور نفوذ خود را از دست بدهد؛ لیکن برخی از آموزههای عارفانه آن که با روایات اهل بیت علیه السلام هماهنگ بود، توانست میان عالمان نسل غمیانی صفوی جای خود را باز کند. نتیجه آن شد که عالمانی عارف مسلک به وجود آیند که به اندیشههای اشراقی عشق میورزیدند و در عین حال، در امر شریعت سخت گیر و احیاناً خود منصب شیخ الاسلامی داشتند (جعفریان، 1370: ص243-244).


محقق دیگری می نویسد:


فقیهان، زبان فارسی را که در انحصار صوفیان و مکاتب عرفانی بود تسخیر کردند و با نوشتن فقه به زبان فارسی، تفسیر شریعت مدارانهای از تشیع را الگوی جا افتاده دین داری اجتماعی نمودند. فارسی نویسی فقیهان، باعث همه فهم شدن فقه شد. از سویی مجادلات فقهی مطرح شده بر سر وجوب اقامه نماز جمعه و جواز یا عدم جواز بقای بر تقلید میت، از جمله بحثهایی به شمار میرود که آثار سیاسی و اجتماعی آن، تا به امروز بر جای مانده است.


در دوران صفویه، مفهوم تازهای از مجتهد زاده شد. مجتهد متولی اخلاق و هنجارهای اجتماعی شد و مشروعترین مقام را برای تدبیر شؤون دنیوی و اخروی یافت. برخی شاهان صفوی، تاج خود را از فقیه دوران و مجتهد اعلم عصر دریافت میکردند (رولاجوردی، 1384: ج1: ص29-33).


در این دوران، نایبان عام امام که پیشتر در محافل علمیخود به تحقیق و تدریس و بین مردم به تبلیغ و ترویج دین میپرداختند، موقعیت سیاسی وافری یافتند و مباحث فقهی نیز در مواجهه با مسائل اجتماعی و سیاسی طراوت تازهای یافت و فقه سیاسی عمیقتر و گستردهتر از پیش مطرح شد. در این زمینه آثار محقق کرکی قابل تأمل است؛ چنانکه فقیهان زیادی پس از کرکی متأثر از او بودند (مدرسی طباطبایی، 1362: ج2، ص72).


مسأله مهمی که در کلام و فقه امامی ریشه داشت و در این دوران امکان ظهور سیاسی و اجتماعی یافت، مسأله نیابت عام فقیهان در عصر غیبت است. هرچند مفهوم آن و تعبیرهای مشابه آن از همان آغاز غیبت کبرا مطرح بود، تعبیر نیابت عام را اول بار شهید اول و سپس محقق کرکی در دوره صفوی به کار برد. این تعبیر را بیش از همه صاحب جواهر استفاده کرده است (قاسمی و همکاران، 1384: ج1، ص19). در عصر صفوی، علما با این عنوان از سوی پادشاهان مورد خطاب واقع میشدند؛ مثلاً شاه طهماسب در فرمانی به کارگزاران خود مبنی بر اطاعت از محقق کرکی و پذیرش عزل و نصبهای محقق، در ابتدای نامه او را نایب الامام عجل الله تعالی فرجه الشریف مینامد و در ادامه میآورد:


… مقرر فرمودیم که سادات عظام و اکابر و اشراف فخام و امرا و وزرا و سایر ارکان دولت عالی صفات، مومی الیه( محقق کرکی) را مقتدا و پیشوای خود دانسته، در جمیع امور اطاعت و انقیاد به تقدیم رسانده، آنچه امر نماید مأمور و آنچه نهی نماید منهی بوده … (ذبیحزاده، همان: ج2، ص69).


شاه طهماسب حتی به محقق میگفت: «تو به حاکمیت سزاوارتری؛ چون نایب ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف هستی، و من از عمال تو هستم و دستورهای تو را به اجرا در میآورم…» (ذبیحزاده، همان: ص65).


عملیاتی شدن ایده نیابت و طرح آن در عرصه سیاست، با توجه به پیوندی که عالمان با مردم و حکومت داشتند، به گسترش و مردمی شدن بیشتر آن میانجامید و فقیهان نیز تجربه دیگری از کار سیاسی را پشت سر میگذاشتند. علاوه بر آن، رشد فقه و اجتهاد، نگارش فارسی رسالههای عملیه، گسترش اجتماعیِ مرجعیت دینی و نهادینه شدن آن ـ آن هم در چارچوب فقه و اجتهاد و نه کلام یا حدیث یا چیزی دیگر ـ زمینهساز تحولات بعدی در ایران شد. برخی، نقش این تحولات را در ارزیابی ریشههای انقلاب دینی ایران مهم میدانند.


به هر تقدیر توسعه نیابت به نیابت سیاسی و گسترش نیابت سیاسی ـ چه به لحاظ افزایش حوزه اختیارات و تعمیق مباحث بین فقیهان، و چه به لحاظ گرایشها و تلقیهای مردمی دربارة آن ـ جریان امامت و مهدویت را در ایران وارد مراحل جدیدتری کرد.


در مراحل بعدی و با ورود استعمار به ایران و مبارزه علما با آن، نقش سیاسی نایبان امام غایب عجل الله تعالی فرجه الشریف برجستهتر شد؛ در بعد نظامی، فتواهای جهاد در عراق و ایران و در بعد فرهنگی- سیاسی جریان تحریم توتون و تنباکو، نمونههای بارزی از آن است (مکارم شیرازی، 1385: ص129-132). نکته قابل توجه در نامه دو سطری میرزای شیرازی آن است که مسأله تحریم توتون و تنباکو را در حکم محاربه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف میداند:


«بسم الله الرحمن الرحیم. الیوم استعمال تنباکو و توتون بأی نحو کان در حکم محاربه با امام زمان است عجل الله فرجه» (کرمانی، 1362: ص19). میرزای شیرازی با این کار، باور مهدوی مردم را برمیانگیزاند، نه اینکه صرفاً خواستار یک رفتار فقهی باشد. شور آفرینی مردمی و تأثیر فوری این دست نوشته، حتی در حرمسرای ناصرالدین شاه، مشهور است.


پس از آن، برجستهترین نمونه قابل بررسی، مشروطیت است. در این دوره، عالمان دینی و مراجع تقلید وقت، با نگاههای خاصی که به حکومت در عصر غیبت داشتند، وارد میدان شدند و افقی جدید فرا روی حکومت دینی گشودند. آنان در نقش نایبان عام امام غایب عجل الله تعالی فرجه الشریف به فعالیتهای جدیدی پرداخته و وارد میدان مبارزه با حکومتهای نامشروع و عصر غیبت شدند.


این مبارزه، در انقلاب اسلامی عمق و گستردگی بیشتری یافت؛ به طوری که امام خمینی رحمه الله ضمن مبارزه ریشهای با اساس حکومت طاغوت، تأسیس حکومت دینی متناسب با شرایط عصر غیبت و در چارچوب امامت و نیابت عام از امام غایب عجل الله تعالی فرجه الشریف را مطرح کرد. در شرایط جدید، ولایت فقیه که شکل تکامل یافتهتری از نیابت عام در مقایسه با مرجعیت تقلید بود، زمینه مطرح شدن یافت. این بحث را پس از نیابت معنوی، پی خواهیم گرفت.


پی نوشت:


[1]. فتوای محقق حلی در کتاب المعتبر و در کتاب شرایع الاسلام، دریافت آن از سوی فقیه و صرف آن در سهم سادات است. عبارت دکتر جاسم حسین، چیزی دیگر را تداعی میکند که دست کم با آنچه در دو کتاب مذکور از محقق حلی آمده است، همخوانی ندارد.


[2]. برای دریافت مجموعه نظراتی که فقها در خصوص مسائل حکومتی و نیابت سیاسی بیان کردهاند و مشاهده تحولات تدریجی آن طی قرون گذشته تا قرن سیزده هجری کتاب گرانسنگ فقیهان امامی و عرصههای ولایت فقیه اثر محمدعلی قاسمی و همکاران پیشنهاد میشود.


منابع


1. جاسم حسین، تاریخ سیاسی امام دوازدهم علیه السلام، (ترجمه سید محمد تقی، آیت اللهی)، تهران، امیرکبیر، 1367ش.


2. جعفریان، رسول، صفویه از ظهور تا زوال، تهران، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1370ش.


3. حسینیان، روح الله، تاریخ سیاسی تشیع تا تشکیل حوزه علمیه قم، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380ش.


4. حلبی، ابوصلاح، الکافی فی الفقه، اصفهان، مکتبة امیر المؤمنین، 1403ق.


5. ذبیح زاده، علی نقی، مرجعیت و سیاست در عصر غیبت، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1383ش.


6. رولاجوردی، ابی مصعب، «نقد و بررسی کتاب converting Persia»، ماهنامه اسلام در نگاه غرب، زمستان 1384ش.


7. شیخ صدوق، محمد بن علی بابویه، کمال الدین و تمام النعمه، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1405ق.


8. شیخ طوسی، محمد بن حسن، النهایه فی مجرد الفقه و الفتوی، قم، منشورات قدس محمدی، بیتا.


9. شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، مقنعه، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1410ق.


10. قاسمی، محمدعلی و همکاران، فقیهان امامی و عرصههای ولایت فقیه، مشهد، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، 1384ش.


11. قاضی ابن براج، المهذب، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1406ق.


12. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران.


13. کرمانی، ناظم الاسلام، تاریخ بیداری ایرانیان، تهران، آگاه- نوین، 1362ش.


14. کرکی، محقق، جامع المقاصد، قم، آل البیت، 1408 ق.


15. کریمی زنجانی اصل، محمد، امامیه و سیاست در نخستین سدههای غیبت، تهران، نشر نی، 1380ش.


16. مدرسی طباطبایی، حسین، زمین در فقه اسلامی، تهران، فرهنگ اسلامی، 1362ش.


17. مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، دائره المعارف فقه مقارن، قم، مدرسه الامام علی علیه السلام، 1385ش.


18. موسوی خمینی، روحالله، شؤون و اختیارات ولی فقیه (ترجمه مبحث ولایت فقیه از کتاب البیع)، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1374ش.


19. هاینس هالم، تشیع، ترجمه: محمد تقی، اکبری، قم، ادیان، 1384ش.


منبع: ماهنامه انتظار موعود - شماره 29
 
بالا