1. دست هم را گرفتیم و الان روی ابرهائیم... چقدر گرمیم وقتی دست هم را می گیریم.
2. با هم خندیدیم و فارغ از غصه های عالمیم... چقدر همه غم و غصه ها زود فراموش مان می شود، وقتی با هم می خندیم!
3. تلفن زنگ می خورد و با هم گپ می زنیم... ریز می خندد و دلم غنج می رود... چقدر خوب است که آدم یکی را داشته باشد تا با هم ریز ریز بخندند و حرف های خصوصی بزنند!
...................
...................
1. دست به هر جا می زنم داغ داغ است. این جا همه چیزش داغ است... تمام لحظه هایش شعله می کشد و به جانم آتش می زند!
2. اشک می ریزم و التماس می کنم؛ «خدایا یک مهلت کوچک بده تا جبران کنم!»... نه خیر؛ انگار از این خبرها نیست!
3. این جا همه اش حُرم است و حمیم!
فریاد می کشم و می سوزم و تمام می شوم و... همه چیز از نو تکرار می شود چقدر شکنجه است لحظاتی که در تنهایی باید بسوزم و افسوس لحظاتی را بخورم که از «دوست» فاصله می گرفتم...