مناظره علمي بسيار عجيب امام جعفر صادق(ع)

ارغوان

کاربر فعال
"بازنشسته"
امام جعفر صادق علیه السلام يكي از صبورترين مدرسين دنياي قديم بود.او در دوره اي كه تدريس ميكرد نه فقط هر روز درس ميداد،بلكه بعد از خاتمه درس مخالفين علمي خود را مي پذيرفت و ايرادهاي آنها را مي شنوید و جواب مي داد. بعضي از شاگردان او،در روزهايي كه مي دانستند استادشان به مخالفين علمي جواب مي دهدپس از خوردن غذا مراجعت مي كردند تا در جلسه مباحثه شركت داشته باشند. يكي از مخالفين امام مرشدي بود به اسم ابو شاكر.آن مرد يك روز بعد از اينكه امام صادق علیه السلام از خواندن نماز فارغ گرديدبحضورش رسيد و گفت: آيا اجازه مي دهي آنچه مي خواهم بگويم. امام جواب داد بگو.


ابوشاكر گفت: آنچه تو درباره خدا مي گويي غير از افسانه نيست وتو با افسانه سرايي مي خواهي مردم را وادار به قبول چيزي بكني كه وجود ندارد و به اين دليل خدا وجود ندارد كه ما نمي توانيم با هيچيك از حواس پنجگانه آنرا درك كنيم. ممكن است بگويي با عقل بوجود خدا پي ميبري ولي من مي گويم عقل هم بدون حس ظاهري قادر بفهم چيزي نيست. اي مردي كه دعوي دانشمندي مي كني وميگويي جانشين پيغمبر مسلمين هستي من بتو مي گويم كه در بين افسانه هايي كه مردم نقل مي كنندهيچ افسانه اي بي پايه تر از موجود بودن يك خداي ناديده نيست. اما من فريب تو را نمي خورم و افسانه ات را درباره خدايی كه ديده نمي شود نمي پذيرم. من خدايي را مي پرستم كه بتوانم با دو چشم او را ببينم.و... .
 

ارغوان

کاربر فعال
"بازنشسته"
در تمام مدتي كه ابوشاكر مشغول صحبت بود امام حتي يكبار تكلم نكرد و وقتي گفته ابوشاكر به تمام رسيد باز جعفرصادق چند لحظه لب به سخن نگشود و منتظر بود كه ابو شاكر حرف بزند.

سپس جواب داد:..تو گفتي كه من افسانه سرايي مي كنم و مردم را به پرستش خدايي دعوت مي نمايم كه ديده نمي شود.اي ابوشاكر تو كه منكر خداي ناديده هستي،مي تواني درون خود را ببيني؟

ابوشاكر گفت:نه
امام صادق فرمود:هرگاه مي توانستي درون خود را ببيني نمي گفتي كه چون خدا رانمي توان ديد پس افسانه اي بيش نيست.

ابوشاكر گفت:ديدن درون چه ربطي به پرستش خدايي كه موجود نيست دارد.
امام فرمود:تو ميگويي چيزي كه ديده نمي شودو نمي توان صدايش را شنيد و آنرا لمس كرد وجود ندارد
ابوشاكر گفت:بله

امام صادق فرمود: آيا صداي حركت خون را در بدن خود مي شنوي؟
ابوشاكر گفت:مگر خون در بدن حركت دارد؟!
امام فرمود:اي ابوشاكر خون هر چند دقيقه يك مرتبه در تمام بدن تو حركت مي نمايد و اگر حركت آن چند دقيقه در بدن تو متوقف شود تو خواهي مرد. آيا تا امروز گردش خون را در بدن خود ديده بودي؟
ابوشاكر گفت: نه و من نمي توانم قبول كنم كه خون در بدن من حركت مي كند.
جعفر صادق فرمود: آنچه مانع از اين مي شود كه قبول كني خون در عروق تو حركت مي كند جهل است و همين جهل مانع از آن ميگردد كه تو خداي واحد و ناديده را بشناسي.
آيا تو از مخلوقاتي كه خداوند آفريده و آنها را در بدن تو گمارده و تو بر اثر كار آنها زنده اي اطلاع داري؟
ابوشاكر گفت:نه
امام فرمود: تو فقط متكي به مشاهدات خود هستي و ميگويي آنچه را نمي بيني وجود ندارد. آنها در كالبد تو بوجود مي آيند رشد مي كنند و داراي اولاد مي شوند وبعد از مدتي از كار مي افتند....ولي تو نه صدايشان را مي شنوي و نه لمس مي كني.
اي ابو شاكر بدان كه شماره موجودات جاندار كه اينك در كالبد تو زندگي مي كنند و ميميرند نه فقط از شماره تمامي آدميان كه در اين جهان زندگي مي كنند بيشتر است بلكه از شماره ريگهاي بيابان بيشتر است.

چرا گفته اند كسي كه خود را يشناسد خداي خود را مي شناسد؟
اي ابوشاكر آيا اين سنگ را مي بيني كه در پاي ديوار كار گذاشته اند.
تو اين سنگ را بي حركت ميبيني چون چشم تو حركت آنرا نمي بيند و هر كس به تو بگويد در سنگ حركاتي وجود دارد كه حركات ما كه در اينجا جمع هستيم چون سكون است تو نمي پذيري و مي گويي افسانه سرايي مي كند.غافل از اينكه چون تو نادان مي باشي نمي تواني به حركت درون اين سنگ پي ببري وشايد روزي برسد كه بر اثر توسعه دانايي مردم بتوانند حركت درون سنگ را ببينند.

(مجله علم چاپ امريكا در تاريخ جون 1973نوشت: توانسته اند با عكسبرداري بوسيله ليزر براي اولين بار حركت مولكولها را بطور واضح ببينند ومدت فلاش دوربين عكاس كه بوسيله ليزر عكس مي گيرد يك تريليونيم ثانيه است و براي اينكه بدانيم يك تريليونيم ثانيه در مقابل يك ثانيه چقدر كوتاه است ميگوييم كه متناسب است با يك شبانه روز از عمر ما در قبال ده ميليارد سال)

اي ابوشاكر با اينكه هوا وسيله حيات تو و ساير افراد بشر است تو آنرا نمي بيني و فقط وقتي كه باد مي وزد آنرا حس مي كني. آيا مي تواني منكر وجود هوا بشوي.... اي ابوشاكر انكار خالق كردن، از جهل است نه عقل.

من خداي خود را نساخته ام و او را از انديشه هاي خود بيرون نياورده ام. اما خداي تو به قول تو ساخته دستهاي تو مي باشد. آنچه من كردم و مي كنم اينست كه با انديشه خود خدا را بهتر بشناسم و زيادتر به عظمت او پي ببرم.
 
بالا