آشنايي با روش زندگاني امام رئوف

  • نویسنده موضوع 818
  • تاریخ شروع

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
امام رضا (ع) در سال 148 هجري قمري در شهر مدينه به دنيا آمد. پدر ايشان امام موسي بن جعفر(ع) يعني امام هفتم شيعيان و مادرشان بانويي بزرگوار و خردمند به نام تكتم (نجمه) بود. امام رضا(ع) در همان سالي زاده شد كه پدربزرگ ايشان، يعني حضرت امام جعفر صادق(ع) به شهادت رسيد.



به گزارش باشگاه خبرنگاران، نام ايشان علي است ولي بر اساس شيوه اي كه در ميان اعراب مرسوم است، به وي ابوالحسن مي گفتند. اين گونه اسم ها را كنيه مي نامند.


علاوه بر نام و كنيه، گاه عنوان ديگري نيز به افراد مي دهند كه آن را لقب مي گويند. امام هشتم داراي لقب هاي متعددي است. از جمله معروف ترين اين القاب، رضا، عالم آل محمد، غريب الغربا، شمس الشموس و معين الضعفا است. ناميدن هر فرد به اين نام ها، يعني اسم، كنيه و لقب دليل خاصي دارد. علت ملقب شدن امام هشتم به رضا ؛



1- ايشان مورد رضا و پسند خدا در آسمان و پسند رسول خدا صلي الله عليه و آله و امامان عليهم السلام در زمين بوده است.


2- مخالف و موافق، شيعه و سني او را قبول داشتند و آن حضرت مورد رضا و پسند همه بودند.


3- آن حضرت به رضاي پروردگار راضي بودند و اين خصلت ارزشمند كه مقامي بالاتر از صبر است را به طور كامل داشتند، چنانكه روايت شده در نقش انگشتر حضرت اين جمله نقش بسته بود: " ماشاءالله لاقوه الابالله" ايشان در هر عصري كه بودند، ظهور چنين خصلتي براي اسلام بسيار كارساز بود، از اين رو اين خصلت (رضا بودن) در همه عرصه هاي زندگي ايشان بروز و ظهور كرد.



آن حضرت مشكلات پيچيده عصرش را با دريايي از سعه صدر، متانت و بردباري حل كردند و مصداق عالي سخن جدشان اميرالمومنين عليه السلام شدند كه در مناجات خودشان به خداوند عزوجل چنين مي فرمودند: " اي معبود من! هرگاه تو مرا در آتش دوزخت وارد سازي، نمي گويم آن آتش است بلكه مي گويم آن بهشت من است زيرا خشنودي تو، بهشت من است، در هر كجا كه مرا وارد كني، رضاي تو را در آن مي شناسم ."



اين كه برخي معتقدند چون مامون به وليعهدي آن حضرت راضي شد از اين رو به ايشان رضا گفتند، اين نسبت در روايات اسلامي رد شده است، بلكه امام كاظم عليه السلام قبل از خلافت مامون، ايشان را رضا ناميدند. دوران كودكي و جواني امام در مدينه گذشت. اخلاق نيكو، دانش فراوان و ايمان و عبادت بسيار از ويژگي هايي بود كه امام را مشخص مي ساخت.



شخصيت اخلاقي امام


از خوش اخلاقي امام سخن بسيار گفته اند كه همه اينها براي ما درس<چگونه زيستن> است:


1 - هيچ گاه با سخن خود، ديگران را آزار نداد.

2- سخن هيچ كسي را قطع نكرد.
3- به نيازمندان بسيار كمك كرد.
4- با خدمتگزاران خود بر سر يك سفره مي نشست و غذا مي خورد.
5- هميشه چهره اي خندان داشت. 6- هرگز با صداي بلند و با قهقهه نمي خنديد.
7 - هنگام نشستن، هرگز پاي خود را در حضور ديگران دراز نمي كرد.
8- در حضور ديگران هرگز به ديوار تكيه نمي زد.
9 - به عيادت بيماران مي رفت. 10- در تشييع جنازه ها شركت مي كرد.
11- از مهمانان خود، شخصا پذيرايي مي كرد.
12- وقتي بر سر سفره اي مي رسيد، اجازه نمي داد تا به احترام او از جاي برخيزند.
13- به پاكيزگي بدن، موي سر و پوشاك خود بسيار توجه داشت.
14- بسيار بردبار ، صبور و شكيبا بود و ...



شخصيت علمي امام



امام رضا(ع) جايگاه علمي ويژه اي داشت. او از دانشي سرشار بهره مند بود و اين برجستگي علمي او در رويارويي با دانشمندان اديان و مذاهب ديگر، بهتر آشكار مي شد.جلسات و محافلي كه علما و دانشمندان مختلف گرد هم مي آمدند و به بيان ديدگاه ها و نظرات خويش مي پرداختند، در آن زمان رونق خاصي داشت.
حاكمان آن عصر، براي جلوه دادن شكوه دربار خويش، گاه به منظور گرايش دانشمندان به دربار، در كنار مجالس ديگر به برگزار كردن نشست هاي علمي نيز مي پرداختند.اين محافل كه به جلسات مناظره معروف بود، بهترين مكان براي ابراز شايستگي هاي علمي افراد به شمار مي رفت. در عصر امام رضا (ع)، آن گاه كه همه دانشمندان جمع مي شدند و به گفتگو مي پرداختند و سرانجام در پاسخ ديگران فرو مي ماندند، دست به دامان امام رضا(ع) مي شدند تا بر حقانيت مطلب خويش گواهي دهند.
يكي از مهم ترين و معروف ترين لقب هاي امام رضا (ع)، عالم آل محمد است. اين كه از ميان همه امامان شيعه، حضرت امام رضا به اين لقب شهرت يافته است، خود دليل برجستگي آن امام از جهت دانش هاي رايج در زمان خويش و يافتن فرصت براي آشكارسازي آن علوم مي باشد.



شخصيت سياسي امام



تمام عمر امام رضا(ع)، چه آن زمان كه هنوز به مقام امامت نرسيده بود و چه آن گاه كه پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام موسي كاظم(ع)، مسئوليت امامت و رهبري شيعيان را بر عهده داشت، در زمان حكومت عباسيان بود. عباسيان با ادعاي انتساب به پيامبر اكرم(ص) و با بهره گيري از احساسات مردم بر ضد امويان، توانستند آنان را از حكومت كنار بزنند و خود بر تخت فرمانروايي مسلمانان بنشينند. با سركوب امويان، آنان ديگر قدرت و تواني نداشتند كه خطر مهمي براي عباسيان به شمار روند.



عباسيان تنها خطر براي حكومت خود را شيعياني مي دانستند كه با فرمانبري از امامان معصوم، حاكمان آن روزگار را ناحق مي شمردند و مي كوشيدند تا آنان را از حكومت ساقط كنند.بنابراين دشمن شماره يك حاكمان عباسي، امامان شيعه بودند و به همين دليل است كه همه اماماني كه در روزگار اين حاكمان ستمگر مي زيستند، به دست آنان به شهادت رسيدند. 10 سال از دوران امامت حضرت رضا(ع)، با حكومت هارون همزمان بود. در اين 10 سال، موقعيت مناسبي براي مبارزه علني و رسمي براي امام رضا(ع) پديد نيامد و بيشتر تلاش سياسي امام به صورت پنهاني رهبري مي شد، اما در گوشه گوشه سرزمين هاي مسلمانان جنبش ها و قيام هاي پياپي شيعيان، حكومت عباسي را به تنگ آورده و هارون در برخورد با آنها دچار سردرگمي شده بود.



در ميان همه حاكمان عباسي ، مامون چهره اي ديگر داشت. او كه برادر خود، امين را كشت تا خود به حكومت برسد، در برخورد با شيعيان و به ويژه شخص امام رضا(ع) از راهي ديگر وارد شد و شيوه اي ديگر را در پيش گرفت. مامون در عين حال كه در مجالس عيش و نوش شركت مي كرد، به فلسفه، بحث و جدل و مناظره علمي و مباحث فقهي و... علاقه شديد داشت! گاهي مانند يك ديندار دلسوز، مردم را به علت كوتاهي در نماز و فرو رفتن در لذات و پيروي از شهوات و... نكوهش مي كرد و آنان را از عذاب الهي مي ترساند و زماني خودش در بزم خوشگذراني و مجالس عيش و نوش شركت مي نمود. وي روزي ادعاي تشيع مي كرد و وجودش را لبريز از دوستي و عشق به علي (ع) نشان مي داد و در فاصله اي اندك، نقاب از چهره برمي گرفت و تا آن جا پيش مي رفت كه حاضر نبود در مجلس او حتي از عنصر تبهكار و جلادي همچون حَجاج بن يوسف خرده بگيرند.



مامون پس از رسيدن به قدرت و به منظور پايدار ساختن اركان حكومت خود، تصميم گرفت با امام رضا(ع) به گونه اي ديگر برخورد نمايد. پس براي امام نامه نوشت و حضرت را به وليعهدي خود منصوب كرد.
امام ابتدا از پذيرش اين امر خودداري فرمود، اما پيگيري و پافشاري مامون و خودداري امام، به آن جا انجاميد كه مامون 2 نفر را به نمايندگي از سوي خود كه در خراسان بود، روانه مدينه كرد و آنان در نزد امام هدف خود را چنين بيان كردند: مامون ما را مامور كرده كه شما را به خراسان ببريم. امام هم كه شيوه هاي حاكمان را مي شناخت و مي دانست مامون كه از كشتن برادر خود پروا ندارد و از اين تصميم خود دست بردار نيست، ناگزير از ترك مدينه شد.​
 
بالا