لحظاتی همراه با حاج محمد اسماعیل دولابی

~(neda)~

کاربر فعال
"بازنشسته"


62864-188804-1390894870.jpg

[h=1][/h] حاج محمد اسماعیل دولابی در محافل خود پیرامون درک متفاوت و فراگیری از دین با تکیه بر مفاهیم محبت و زیبایی بود و این بیان جدید باعث جذب جوانان و قشر تحصیلکرده در جلسات هفتگی وعظ و سخنرانی ایشان بود.


بیشترین اهتمام آن عارفان گرانمایه در پرورش و رشد اخلاقی علاقمندان ، متوجه ایجاد تحول در نگرش آنها به هستی و زندگی ، به گونه ای که همه چیز را از منظر توحیدی و از مآی جمال الهی بنگرند و منعطف نمودن عشق و محبت آنان و متمرکز نمودن توجهشان به خدا و اولیای الهی،به گونه ای که از هر چه جز این ، چه دنیوی و چه اخروی ، فارق گردند،و نیز ایجاد حسن ظن و اعتماد به خدا و اولیای الهی،و حاکم ساختن روحیه تسلیم و رضا بر انان بود.در محضر آن بزرگوار چنان روح رجاء و امیدواری به فضل الهی موج می زد که هر نومید و مایوس از نجات و فلاح را شور و نیرو می بخشید و به وادی کمال رهنمون و در طریق وصال رهسپار می ساخت .


زندگینامه نامه ی میرزا اسماعیل دولابی از زبان خودشان
محمد اسماعیل دولابی در روستای دولاب از توابع تهران زاده شد. در جوانی به شغل کشاورزی اشتغال داشت و در عین حال به صورت آزاد به دانشآموزی در جلسات علمای دینی معاصر مانند آیتالله سید محمد شریف شیرازی، آیتالله شاهآبادی، آیتالله تقی بافقی، شیخ غلامعلی قمی و شیخ محمدجواد انصاری پرداخت.
حاج محمد اسماعیل دولابی در محافل خود پیرامون درک متفاوت و فراگیری از دین با تکیه بر مفاهیم محبت و زیبایی بود و این بیان جدید باعث جذب جوانان و قشر تحصیلکرده در جلسات هفتگی وعظ او بود.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahdi gh

~(neda)~

کاربر فعال
"بازنشسته"

آن عارف بزرگ در اشاره اجمالی به سرگذشت سیر عرفانی خویش چنین می فرمود :
در ایام جوانی همراه پدرم به نجف اشرف مشرف شده بودم . در آن زمان به شدت تشنه علوم و معارف دینی بوده و با تمام وجود خواستار این بودم که در نجف بمانم و در حوضه تحصیل کنم ؛ ولی پدرم که مسن بود و جز من پسر دیگری که بتواند در کارها به او کمک کند نداشت ، با ماندنم در نجف موافق نبود.

در حرم امیرالمؤمنین (ع) به حضرت التماس می کردم ترتیبی دهند که در نجف بمانم و درس بخوانم و آن قدر سینه ام را به ضریح حضرت فشار می دادم و می مالیدم که موهای سینه ام کنده و تمام سینه ام زخم شده بود. حالم به گونه ای بود که احتمال نمی دادم به ایران برگردم .

به خود می گفتم یا در نجف می مانم و مشغول تحصیل می شوم و یا اگر مجبور به بازگشت شوم همین جا جان می دهم ،می میرم . با علماء نجف هم که مشکلم را درمیان گذاشتم تا مجوزی برای ماندم در نجف از آنها بگیرم به من گفتند که وظیفه تو این است که رضایت پدرت را تامین کنی و برای کمک به ائ به ایران بازگردی .

در نتیجه نه التماس هایم به حضرت امیر کاری از پیش برد و نه متوسل شدنم به علماء مرا به خواسته ام رساند .
تا اینکه با همان حال ملتهب همراه پدرم به کربلا مشرف شدیم . در حرم حضرت اباعبدالله (ع) در بالاسر ضریح حضرت همه چیز حل شد و هرچه را می خواستم به من عنایت کردند ، به طوری که هنگام مراجعت حتی جلوتر از پدرم بدون هرگونه ناراحتی به راه افتادم و به ایران بازگشتم .



62864-188804-1390894870.jpg


در ایران اولین کسانی که برای دیدن من به عنوان زائر عتبات، به منزل ما آمدند دو نفر آقا سید بودند .
آنها را به اتاق راهنمائی کردم و خودم برای آوردن وسائل پذیرائی رفتم . وقتی داشتم به اتاق بر می گشتم جلوی در اتاق پرده ها کنار رفت و حالت مکاشفه ای به من دست داد و در حالیکه سفره به دستم بود حدود بیست دقیقه در جای خود ثابت ماندم . دیدم بالای سر ضریح امام حسین (ع) هستم و به من حالی کردند که آنچه را می خواستی از حالا به بعد تحویل بگیر .



آن دو آقا سید هم با یکدیگر صحبت می کردند و می گفتند او در حال خلسه است . از همان جا شروع شد .
آن اتاق شد بالای سر ضریح حضرت و تا سی سال عزاخانه اباعبدالله(ع) بود و اشخاصی که به آنجا می آمدند بی آنکه لازم باشد کسی ذکر مصییبت بکند می گرستند .
در اثر عنایات حضرت ابا عبدالله(ع) کار به گونه ای بود که خیلی از بزرگان مثل مرحوم حاج ملا آقا جان ، مرحوم آیت الله شیخ محمد تقی بافقی و مرحوم آیت الله شاه آبادی ، بدون اینکه من به دنبال آنها بروم و از آنها التماس و درخواست کنم ، با علاقه خودشان به آنجا می امدند .
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahdi gh

~(neda)~

کاربر فعال
"بازنشسته"
بعد از آن مکاشفه به ترتیب به چهار نفر برخوردم که مرا دست به دست به یکدیگر تحویل دادند .

خداوند لطف فرمود و در هر یک از این کلاسها افراد برجسته و ممتاز آن کلاس را به من نشان داد ؛ ولی کاری کرد که هیچ جا متوقف نشدم ، بلکه تماشا کردم و بهره بردم و عبور کردم تا اینکه به وادی توحید رسیدم .
در طول این دوران همیشه یکه شناس بودم و به هر کس که دل می دادم خودم و زندگی و خانواده ام را قربانی او می کردم تا اینکه خود او مرا به بعدی تحویل می داد و من که وی را بالاتر از قبلی می دیدم از آن پس دور او می گشتم .



به هر تقدیر همه عنایاتی که به من شد از برکات امام حسین(ع) بود.
از راه سایر ائمه هم می توان به مقصد رسید ، ولی راه امام حسین (ع) خیلی سریع انسان را به نتیجه می رساند . جون کشتی امام حسین(ع) در آسمان های غیب خیلی سریع راه می رود ، و هر کس در سیر معنوی خود حرکتش را از آن حضرت آغاز کند ، خیلی زود به مقصد می رسد .




خدایا از تو طلب استغفار می کنم مثل کسی که فرار کند از تو به خودت «هَارِبٍ مِنْكَ إِلَيْكَ »
17_farar_az_khoda_be_khoda.mp3 | دانلود فایل
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahdi gh

~(neda)~

کاربر فعال
"بازنشسته"

رزق از منظر حاج اسماعیل دولابی
حتی یک ساعت به فکر رزقت نباش، به دنبال کسب و کار هم که میروی، بدان که در رزق، فاعل تام، خدای متعال است، ان الله هوالرزاق ذوالقوة المتین: هر آینه، خداوند همان روزی دهنده نیرومند و محکم کار است.
عقیق:رزق، مقدر و مقسوم است و رزاق خداست، رزقمان هنر ما نیست و حرص و تقلای ما آن را زیاد نخواهد کرد.

حتی یک ساعت به فکر رزقت نباش، به دنبال کسب و کار هم که میروی، بدان که در رزق، فاعل تام، خدای متعال است، ان الله هوالرزاق ذوالقوة المتین: هر آینه، خداوند همان روزی دهنده نیرومند و محکم کار است.

رزق دو گونه است
رزق دو گونه است، یکی آن که تو را طلب میکند و یکی آن که تو در طلب او هستی و عاقبت به تو نمیرسد، جز آن چه در طلب توست. رزق روحی هم همین طور است.

امور دنیوی خود را به خدا واگذار کن
اگر امور دنیوی خود را به خدا واگذار کنی، امور اخروی را نیز خدا تأمین خواهد کرد، اما اگر بخواهیم امور دنیایی خود را با تقلای خودمان تأمین کنیم، ضمن این که چون رزق مقدر و مقسوم است، تقلای بیهوده و بی ثمری است، آخرتمان را هم تباه کردهایم.

نگران آینده نباش
تا به حال آنچه رزقت بوده، مصرف کردهای و آنچه رزقت نبوده، به تو نرسیده است. حتی آنچه را از راه حرام تهیه کردی و خوردی، حرص و تقلایت آن را نجس کرد، و الّا اگر صابر بودی، همان رزق از راه حلال، همان وقت به دستت میرسید. پس زاهد حقیقی تو هستی، چون ذرهای بیش از رزق خود نخوردهای. از این به بعد هم همین طور خواهد بود، پس نه نسبت به گذشته غصه داشته باش و نه نگران آینده باش.
هر چیزی که به تو نرسیده، بدان که از اول مال تو نبوده است.

خدا مقدر كرده است
خدا قبل از عالم تشریع، رزقی را برای بندهای مثلاً در روز ماه رمضان بریده است. حالا او در روز ماه رمضان فراموش میکند که روزه است و آن غذا را میخورد، بعداً یادش میافتد که روزه بوده است. نه روزهاش باطل است و نه قضا دارد. این خدا بود که این فراموشی را بر او مسلط کرد تا رزقی را که برای او مقدر کرده بود، به او بخوراند. حضرت رضا(ع) میفرمایند: {وقتی خداوند امری را اراده کند، عقل عبد را میگیرد و آن کار را به دست او جاری میکند، بعد عقلش را به او باز میگرداند.} بسیاری از خیراتی که خدا به ما رسانده، اینگونه بوده است و الّا اگر به عقل خودمان بود، آن کار را نمیکردیم.

برای روزی فردایمان نگران نباشیم
اگر غلام خانه زادی پس از سالها بر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصهدار شود و بگوید فردا من چه بخورم؟ این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن، صاحبش را اذیت میکند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه دار و نگران باشیم.

دوست اهل بیت
دوست اهل بیت(ع) دست به دهان است، چیزی گیرش آمد، به قدر نیاز میخورد و بقیه را میبخشد، چیزی ذخیره نمیکند.



خدا روزی میدهد

{ان الله یرزق من یشاء به غیر حساب} همانا خداوند، هرکس را که بخواهد بی حساب روزی میدهد.
به غیر حساب سه معنی دارد:

۱- آن چه را میدهد، به این حساب نبوده که در قبال حسناتی باشد که انجام دادهای.
۲- از آن چه داده، حساب نمیکشد.
۳- بی اندازه و بی حساب و زیاد میدهد.

گله و شکایت نکن
خدا در مورد روزیای که به مۆمنین داده است، از آنها حساب نمیکشد و سۆال نمیکند، بلکه از دلشان و محبتشان که امانت خدا نزد مۆمن است، سۆال میکند که به چه کسی سپردهاند.
حالا که خدا از روزی سۆال نمیکند، تو هم از او سۆال نکن، چون دستور دادن به صاحبخانه، عیب است. گله و شکایت هم نکن. اگر هم یک وقت از دهانت پرید، زود استغفار کن.

انفاق راه رهایی از فقر

قرآن فرمود: من قدر علیه رزقه فلینفق: هر کس روزیاش تنگ شد، پس باید از همان چیزی که دارد انفاق کند.
امیرالمۆمنین(ع) فرمودند: اذا املقتم فتاجروا الله بالصدقه: هنگامی که فقیر شدید، پس با صدقه دادن با خدا تجارت کنید، صدقه کلید رزق است.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahdi gh

~(neda)~

کاربر فعال
"بازنشسته"
ما خودمان گم شده ايم

ما مثل بچه اي هستيم كه پدرش دست او را گرفته است تا به جايي ببرد و در طول مسير از بازاري عبور مي كنند.
بچه شيفته ويترين مغازه ها مي شود و دست پدر را رها مي كند و در بازار گم مي شود. وقتي هم متوجه مي شود كه ديگر پدر را نمي بيند، گمان مي كند پدرش گم شده است؛ در حالي كه در واقع خودش گم شده است. انبياء و اولياء، پدران خلقند و دست خلائق را مي گيرند تا آنها را به سلامت از بازار دنيا عبور دهند. غالب خلائق، شيفته متاع هاي دنيا شده اند. امام زمان(عج الله تعالي فرجه الشريف) هم گم و غائب نشده است؛ ما گم و محجوب گشته ايم.

فرهنگ
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahdi gh
بالا