رزم ویروس و رستم {اقا بیا مگر نه کلاه سرت رفته}

هژبر ژیان

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
رزم ويروس و رستم

کنون رزم ويروس و رستم شنو ...... دگرها شنيدستی اين هم شنو

که اسفنديارش يکی ديسک داد.... بگفتا به رستم که ای نيک زاد

در اين ديسک باشد يکی فايل ناب ... .. که بگرفتم از سايت افراسياب

چنين گفت رستم به اسفنديار ..... که من گشنمه نون سنگک بيار

جوابش چنين داد ٬خندان طرف ..... که من نون سنگک ندارم به کف

برو حال می کن بدين ديسک٬ هان ! ..... که هم نون و هم آب باشد در آن

تهمتن روان شد سوی خانه اش ..... شتابان به ديدار رايانه اش

چو آمد به نزد مينی تاورش ..... بزد گرز بر دکمه ی پاورش

دگر صبر و آرام و طاقت نداشت ..... مر آن ديسک را در درايوش گذاشت

نکرد هيچ صبر و نداد هيچ لغت ..... يکی ليست از روی ديسک او گرفت

در آن ديسک ديدش يکی فايل بود ..... بزد انتر آنجا و اجرا نمود

کزان يک دم و شد همان دم عيان ..... يکی فيلم و موزيک و شرح و بيان
.
به ناگه چنان سيستمش کرد هنگ ..... که رستم در آن ماند مبهوت و منگ

چو رستم دگر باره ريست نمود ..... همی کرد هنگ و همان شد که بود

تهمتن کلافه شد و داد زد ..... ز بخت بد خويش فرياد زد

چو تهمينه فرياد رستم شنود ..... بيامد که ليسانس رايانه بود

بدو گفت رستم همه مشکلش ..... وز آن ديسک وبرنامه ی خوشگلش

چو رستم بدو داد قيچی و ريش ..... يکی ديسک بوتيبل آورد پيش

يکی برنامه اندر آن ديسک بود ..... بر آورد آن را و اجرا نمود

به ناگه يکی رمز ويروس يافت ..... پی کشف امضای ايشان شتافت

چو ويروس را نيک بشناختند ..... مر از بوت سکتور بر انداختد

به خاک اندر افکند ويروس را ..... تهمتن به رايانه زد بوس را

چنين گفت تهمينه با شوهرش ..... که اين بار بگذشت از پل خرش

دگر باره اما خريت مکن ..... ز رايانه اصلآ تو صحبت مکن

قسم خورد رستم به پروردگار..... نگيرد دگر ديسک از اسفنديار
 
بالا