شهید ابراهیم هادی

فدایی رهبر

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
بسم رب المهدی
اولین خاطره قابل توجه آقایون!!!
 

ندا66

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"



«سلام بر ابراهیم» کاری است از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی که در قالب زندگینامه ای مختصر و 69 خاطره درباره شهید بزرگوار

و مفقود الاثر «ابراهیم هادی» منتشر شده است
3ec01c48_6619_4b28_946e_246acfaf1029.jpg
این نوشتار حاصل بیش از پنجاه مصاحبه از خانواده، یاران و دوستان آن شهید است که همگی نگارنده را در گردآوری این مجموعه

ارزشمند یاری رساندند.(مقدمه کتاب)
شهید هادی در یکم اردیبهشت ماه سال 36 دیده به جهان گشود و پس از بیست و هفت سال زندگی پر فراز و نشیب، در عملیات والفجر

مقدمّاتی در منطقه فکه، بیست و دوم بهمن سال 61 به درجه رفیع شهادت نائل آمدند و همانطور که از خداوند می خواست، پیکر پاکش در

کربلای فکه گمنام ماند.
%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85_%D8%A8%D8%B1_%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C%D9%85.jpg
برای مشاهده تصویر اصلی کلیل کنید 706*1000



قسمتی پایانی کتاب:
سلام بر ابراهيم


وقتی تصميم گرفتيم کاری در مورد آقا ابراهیم انجام دهيم تمام تلاش خودمان را انجام داديم تا با كمك خدا بهترین کار انجام

گيرد. هرچند كه ميدانيم اين مجموعه قطرهاي از درياي كمالات وبزرگواريهاي آقا ابراهيم را نيز ترسيم نكرده. اما در ابتدا

از خدا تشكر كردم كه مرا با اين بنده پاك وخالص خودش آشنا نمود . وهمچنين خدا را شاكرم كه مرا براي اين كار

انتخاب نمود . من در اين مدت تغييرات عجيبي را در زندگي خودم حس ميكردم.

بعد از نزديك به دو سال تلاش و شصت مصاحبه و چندين سفر كاري وچندين بار تنظیم متن، دوست داشتم نام مناسبی كه

با روحیات ابراهیم هماهنگ باشد برای کتاب پیدا کنم. اول اسم آن را معجزه اذان انتخاب كردم. بعد از مدتي حاج حسين

را ديدم وگفتم: "چه نامي را براي اين مجموعه پيشنهاد ميكنيد"

ايشان گفتند: "اذان" چون بسياري از بچههاي جنگ ابراهيم را به اذانهايش ميشناختند ، به آن اذانهای عجیبش".

يكي ديگر از بچههاي جنگ جمله شهيد ابراهيم حسامي را گفت: شهيد حسامي به ابراهيم ميگفت:"عارف پهلوان".

شب بود كه داشتم به اين موضوعات فكر ميكردم. قرآني كنار ميز بود كه توجهم به آن جلب شد. قرآن را برداشتم و در

دلم گفتم: "خدايا، اين كار براي بنده صالح و گمنام تو بوده و ميخواهم در مورد نام اين مجموعه نظر قرآن را جويا شوم".


بعد ادامه دادم: "تا اينجاي كار همهاش لطف تو بوده، من نه ابراهيم را ديده بودم نه سن وسالم ميخورد كه به جبهه بروم.

اما همه گونه محبت خود را شامل ما كردي تا اين مجموعه تهيه شد. خدايا من نه استخاره بلد هستم نه ميتوانم مفهوم آيات

را درست برداشت كنم". بعد بسمالله گفتم و سوره حمد را خواندم. قرآن را باز كردم. آن را روي ميز گذاشتم، صفحهاي

كه باز شده بود را با دقت نگاه كردم. با ديدن آيات بالاي صفحه مو بر بدنم راست شد. بياختيار اشك در چشمانم حلقه زد.

در بالاي صفحه آيات 109 به بعد سوره صافات جلوهگري ميكرد كه ميفرمايد:

سلام بر ابراهيم

اينگونه نيكوكاران را جزا ميدهيم

به درستي كه او از بندگان مؤمن ما بود!


 
بالا