زندگينامه سردار شهيد محمد علي جهان آرا (ره)

بـــسیــجیــــ خط رهـــبریــ

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
نام: سيد محمد علي
نام خانوادگی: جهان آرا

نام پدر : هدايت


تاریخ تولد: 1333/6/9



محل تولد: خرمشهر


تحصیلات: دیپلم


سمت: فرمانده سپاه خرمشهر

تاریخ شهادت: 1360/7/7

محل شهادت: منطقه كهريزک تهران


نحوه شهادت: سقوط هواپيما


مزار یادبود: تهران ـ قطعه 24 بهشت زهرا (س)

1350628185.gif
زندگینامه
besmellah.gif
P]شهید سید محمدعلی جهان آرا در 9 شهریور ماه 1333 در خانوادهاي مستضعف ، مسلمان ، متعهد و دردكشيده در خرمشهر متولد شد ، شهری زیبا با مردمی خونگرم و دوست داشتنی كه خاطره دلاوری هایشان برای همیشه در تاریخ كشور باقی خواهد ماند. پایبندی خانواده او (بویژه پدر) به اسلام باعث گردید كه از همان كودكی عشق به خدا و خاندان عصمت و طهارت(ع) در جان و قلب محمد ریشه دواند. از همین ایام وی تحت نظر پدر بزرگوارش به فراگیری قرآن مجید پرداخت.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

بـــسیــجیــــ خط رهـــبریــ

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
[SUP]فعالیتهای سیاسی ، مذهبی[/SUP]
[SUP]فعالیتهای سیاسی ، مذهبی شهید جهانآرا از شركت در جلسات مسجد امام صادق (علیه السلام) خرمشهر شروع شد. واز همان زمان مبارزه جدی او علیه طاغوت آغاز شد. در سال 1348 در سن 15 سالگی ، تحت تاثیر جنبش اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی (ره) همراه عدهای از دوستان فعال مسجدی اش وارد مبارزات سیاسی شد. ابتدا به برپایی جلسات تدریس و تفسیر قرآن در مساجد پرداخت ، ضمن آنكه در مبارزات انجمنهای اسلامی دانشآموزان نیز شركتی فعال داشت. در اواخر سال 1349 همراه برادرش به عضویت گروه مخفی حزبالله خرمشهر درآمد.[/SUP]
[SUP]افراد این گروه با هم میثاقی را نوشته و امضاء كردند و در آن متعهد شدند كه تحت رهبری حضرت امام خمینی (ره) تا براندازی رژیم منفور پهلوی از هیچ كوششی دریغ نكرده و از جان و مال خویش برای تحقق این امر مضایقه نكنند.[/SUP]
[SUP]بعد از آن، برای عمل به مفاد عهدنامه و به منظور خودسازی، روزه میگرفتند و به انجام عباداتشان متعهد بودند.[/SUP]
[SUP]این گروه برای انجام نبردهای چریكی، یكسری از ورزشها و آمادگیهای جسمانی را در برنامههای روزانه خود قرار داده بودند تا در ابعاد جسمانی و روحانی افراد خود ساخته شوند.[/SUP]
[SUP]در سال 1351 این تشكل به وسیله عوامل نفوذی از سوی رژیم منحوس پهلوی شناسایی شد و شهید جهانآرا، به همراه سایر اعضای آن دستگیر گردیدند. پس از مدتی شكنجه و بازجویی در ساواک خرمشهر، سید محمد به علت سن كم به یكسال زندان محكوم و به زندان اهواز منتقل گردید. مدتی كه در زندان بود در مقابل شدیدترین شكنجهها مقاومت میكرد، به همین جهت دوستانش همیشه از طرف او خاطر جمع بودند كه هرگز اسرار و اطلاعات را فاش نخواهد كرد. ایشان با اخلاق و رفتار پسندیده و حسن برخوردش، عدهای از زندانیان غیر سیاسی را نیز به مسیر مبارزه و سیاست كشانده بود.[/SUP]
[SUP]پس از آزادی از زندان، پرتلاش تر از گذشته به فعالیت خود ادامه داد و ساواک او را احضار و تهدید كرد تا از فعالیتهای سیاسی و اسلامی كنارهگیری كند. تهدیدی بینتیجه، كه منتهی به نیمه مخفی شدن فعالیتهای او و دوستانش گردید.[/SUP]
[SUP]پس از اخذ دیپلم در سال 1354 برای ادامه تحصیل راهی مدرسه عالی بازرگانی تبریز شد و برای شكلگیری انجمن اسلامی این مركز دانشگاهی تلاش نمود. در این زمان در تكثیر و پخش اعلامیههای امام خمینی (ره) و نیز انتشار جزوهها و بیانیههای افشاگرانه علیه سیاستهای سركوبگرانه رژیم فعالیت میكرد.[/SUP]
[SUP]در سال 1355 به دلیل ضرورتی كه در تداوم جهاد مسلحانه احساس میكرد به گروه منصورون پیوست. از همین دوران بود كه به دلیل ضرورتهای كار مسلحانه مكتبی، ناچار به زندگی كاملاً مخفی روی آورد.[/SUP]
[SUP]سال 1356 مامور جابجایی مقادیری سلاح از تهران به اهواز شد. در حالی كه گروه توسط عوامل نفوذی ساواک شناسایی شده و گلوگاههای جاده تهران ، قم توسط مامورین كمیته مشترک ضدخرابكاری كنترل میشد، وی ماهرانه خودرو حامل سلاحها را از تور ساواک عبور داد و به اهواز رساند با همین سلاحها محمد و دوستانش دست به اجرای تعدادی عملیات مسلحانه (هماهنگ با اعتصاب كارگران شركت نفت در اهواز) زدند.[/SUP]
[SUP]در كنار فعالیتهای مسلحانه، امور سیاسی ، تبلیغی را نیز از یاد نمیبرد و دامنه فعالیت هایش را به شهرهای تهران، قم، یزد، اصفهان و كاشان گسترش داد.[/SUP]
[SUP]در تاریخ 2/2/1357 سیدعلی جهانآرا، برادر سیدمحمد نیز توسط ساواک به شهادت میرسد.[/SUP]
 

بـــسیــجیــــ خط رهـــبریــ

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
[SUP]فعالیتهای دوران انقلاب[/SUP]
[SUP]در بهار و تابستان سال 1357 محمد تصمیم میگیرد تا به منظور گذراندن آموزش و كسب تجارب نظامی بیشتر همراه با عدهای از دوستان خود به سوریه و اردوگاههای مقاومت فلسطین برود. شهید حجتالاسلام سیدعلی اندرزگو مسئولیت اعزام سید محمد و دوستانش را عهدهدار میشود. پس از اعزام گروهی از یاران محمد و همزمان با راهی شدن خود او، كشتار مردم تهران در میدان ژاله سابق توسط رژیم صورت میگیرد كه محمد را از رفتن به خارج منصرف مینماید. او تصمیم میگیرد در ایران بماند و به مبارزه در شرایط حاد آن دوران ادامه دهد.[/SUP]
[SUP]در پاییز سال 1357 در پی اعزام تانكهای ارتش رژیم شاه به خیابانهای اهواز و كشتار مردم، سید محمد و دوستانش تصمیم به دفاع مسلحانه از مردم تظاهر كننده میگیرند. در یک درگیری سنگین با نیروهای زرهی رژیم، حدود 30 نفر از مزدوران و چماقداران شاهنشاهی را مجروح میكنند و سالم به مخفیگاه خویش باز میگردند.[/SUP]
[SUP]با پیروزی انقلاب اسلامی در بیست و دوم بهمن ماه 1357 سید محمد پس از دو سال و نیم زندگی مخفی به خرمشهر باز میگردد.[/SUP]
 

بـــسیــجیــــ خط رهـــبریــ

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
[SUP]تشکیل کانون فرهنگی نظامی خرمشهر[/SUP]
[SUP]به منظور حراست از دستآوردهای فرهنگی، سیاسی انقلاب اسلامی و تلاش در جهت تعمیق و گسترش آنها و جلوگیری از تحقق توطئههای عوامل بیگانه، كه با طرح مساله قومیت و ملیت سعی در ایجاد انحراف در ادامه مبارزه و مسیر انقلاب داشتند، شهید جهانآرا همراه عدهای از یاران خویش كانون فرهنگی نظامی انقلابیون خرمشهر را تشكیل داد تا با بسیج مردم و نیروهای جوان و تشكل حركت سیاسی شان، آنان را در دفاع از انقلاب و مقابله با توطئههای دشمنان آماده نماید.[/SUP]
[SUP]شهید جهانآرا خود مسئولیت شاخه نظامی كانون را عهدهدار گردید و با توجه به تجربیات و آگاهیهای نظامی، به آموزش برادران و سازماندهی آنان پرداخت و با عنایت به اطلاعاتی كه از جنگ چریكی و شهری داشت، شهر را به چندین منطقه تقسیم كرد و مسئولیت حفاظت از هر منطقه را به عهده تیمهای مشخص نظامی گذارد كه شاخه نظامی كانون به عنوان واحد اجرایی دادگاه انقلاب عمل میكرد. كانون توانست به یاری دادگاه انقلاب، عدهای از عمال حكومت نظامی و برخی از سرمایهداران بزرگ را، كه عوامل مزدور بیگانه توسط آنان كمک مالی میشدند، دستگیر و به مجازات برساند.[/SUP]
 

بـــسیــجیــــ خط رهـــبریــ

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
[SUP]تشکیل سپاه خرمشهر و مقابله با توطئه ها[/SUP]
[SUP]شهید جهانآرا در شكلگیری سپاه خرمشهر نقش فعال و اساسی داشت و ابتدا مدتی مسئولیت واحد عملیات را به عهده گرفت.[/SUP]
[SUP]در آن زمان با توجه به ضعف عملكرد دولت موقت در تامین خواستههای طبیعی و اولیه مردم محروم منطقه، گروهكهای چپ و راست تلاش داشتند تا با طرح ضعفهای ناشی از حكومت ستمشاهی، نظام و كل حاكمیت آنرا زیر سئوال برده و مردم را نسبت به انقلاب و رهبری آن بدبین و به مقابله با آن بكشانند. جریان منحرف و وابسته (خلق عرب) نیز به عنوان یكی از ابزارهای استكبار جهانی، در منطقه قد علم كرده بود تا برای اشاعه اهداف استكبار، با پشتیبانی حزب بعث عراق، اعلام موجودیت نماید و عملاً با طرح اختلاف شیعه و سنی، برای تجزیه خوزستان و رویارویی همه جانبه با نظام جمهوری اسلامی ایران برخیزد. شهید جهانآرا در این شرایط به فرماندهی سپاه خرمشهر منصوب شد.[/SUP]
[SUP]شهید جهانآرا با بكارگیری پاسدارن انقلاب و همكاری مردم، این آشوب را سركوب و با عناصر فرصت طلب قاطعانه برخورد كرد و به لطف خدای تبارک و تعالی بساط این گروهک ضد انقلابی برچیده شد.[/SUP]
[SUP]از اقدامات مهم و حیاتی شهید در این زمان، تشكیل یک واحد عمرانی در سپاه بود؛ زیرا جهادسازندگی در این شهر هنوز راهاندازی نشده بود.[/SUP]
[SUP]ایشان برادران سپاه را برای حفاظت از دستآوردهای انقلاب و ایستادگی در مقابل عوامل بیگانه تشویق و ترغیب میكرد تا به خدمت و امداد برادران روستایی و عرب ساكن در نقاط مرزی كه در معرض تهاجم فرهنگی عوامل بیگانه قرار داشتند، بشتابد و با كار عمرانی و فرهنگی زمینههای عدم پذیرش در مقابل نفوذ دشمن را در مردم تقویت كنند. در واقع وی دو عامل فقر و جهل را زمینه اساسی فعالیت ضدانقلاب در منطقه میدانست و با درک این مساله ضمن تكیه بر مبارزه پیگیر علیه عوامل بیگانه، به ضرورت كار فرهنگی و تامین نیازهای مردم منطقه اصرار فراوان داشت.[/SUP]
 

بـــسیــجیــــ خط رهـــبریــ

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
[SUP]نقش شهید در خنثی سازی کودتای نوژه[/SUP]
[SUP]شهید جهانآرا در جریان كودتاه نوژه به منظور جلوگیری از هرگونه حركت و اقدام ضدانقلاب در پایگاه سوم دریایی خرمشهر، از سوی شورای تامین استان خوزستان به سمت فرماندهی این پایگاه منصوب گردید و به كمک نیروهای مؤمن و معتقد، تا تثبیت اوضاع و كشف بخشی از شبكه كودتا در میان عناصر نیروی دریایی، این مسئولیت را عهدهدار بود.[/SUP]
[SUP]ایشان ضمن اینكه با زیركی و درایت در خنثی كردن این توطئه عمل میكرد، در بین پرسنل نیروی دریایی نیز از مقبولیت خاصی برخوردار بود و همه مجذوب اخلاق، رفتار و برخوردهای اصولی وانقلابی او شده بودند.[/SUP]
 

بـــسیــجیــــ خط رهـــبریــ

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
[SUP]حماسه خونین شهر[/SUP]
[SUP]رژیم بعثی عراق در غروب روز 31 شهریورماه 1359 شهر خرمشهر را زیر آتش گرفت و مطمئن بودند كه با دو گردان نیرو ظرف مدت 24 ساعت خواهند توانست آن را به تصرف خود درآورند و بعد از آن، از طریق پل ذوالفقاریه، به آبادان دسترسی پیدا كنند و در فاصله كوتاهی به اهواز رسیده و خوزستان را از كشور جمهوری اسلامی جدا نمایند. اما پیش بینی متجاوزین بعثی به هم ریخت و آنها در مقابل مقاوت دلیرانه مردم خرمشهر، مجبور شدند بخش زیادی از توان نظامی خود را (بیش از دو لشكر) در این نقطه، زمین گیر كرده و 45 روز معطل شوند و در نهایت پس از عبور از دو پل كارون و بهمن شیر، آبادان را به محاصره در آورند. شهید جهان آرا در مورد یكی از صحنه های این حماسه عاشورایی می گوید:[/SUP]
[SUP]امیدی به زنده ماندن نداشتیم. مرگ را می دیدیم. بچه ها توسط بی سیم شهادتنامه خود را می گفتند و یک نفر پش بی سیم یادداشت می كرد. صحنه خیلی دردناكی بود. بچه ها می خواستند شلیک كنند، گفتم: ما كه رفتنی هستیم، حداقل بگذارید چند تا از آنها را بزنیم، بعد بمیریم. تانكها همه طرف را می زدند و پیش می آمدند. با رسیدن آنها به فاصله صد و پنجاه متری دستور آتش دادم. چهار آرپی جی داشتیم، با بلند شدن از گودال، اولین تانک را بچه ها زدند. دومی در حال عقب نشینی بود كه به دیوار یكی از منازل بندر برخورد كرد. جیپ فرماندهی پشت سر، به طرف بلوار دنده عقب گرفت، با مشاهده عقب نشینی تانک، بلند شدم و فریاد زدم: الله اكبر، الله اكبر، ... حمله كنید؛ كه دشمن پا به فرار گذاشته بود...[/SUP]
[SUP]جانباز سرافراز ، برادر محمد نورانی در این باره می گوید:[/SUP]
[SUP]وارد حیات مدرسه شدم. بوی باروت شدید می آمد. در داخل ساختمان دیدم قتلگاه روز عاشورا است. همین طور بچه ها در خون خودشان می غلطند. اسلحه ام را برداشتم آمدم بیرون، شهید جهان آرا تازه رسیده بود. گفتم: دیدی همه بچه ها را از دست دادیم! در حالی كه شدیداً متأثر شده بود، مثل كوه، استوار و مصمم گفت: اگر بچه ها را دادیم اما امام را داریم، ان شاء الله امام خمینی(ره) زنده باشد.[/SUP]
[SUP]آنها بادست خالی در حالی كه اسلحه و مهمات نداشتند و سیاست بازانی چون بنی صدر ملعون و مشاورین جنگی او معتقد بودند كه خرمشهر و آبادان ارزش سیاسی ، نظامی ندارد، باید زمین داد تا از دشمن، زمان گرفت و ... با چنگ و دندان شجاعانه قدم به قدم و كوچه به كوچه با مزدوران بعثی جنگیدند و به فرمان رهبر و مقتدای خود، مردانه ایستادگی كردند و با توجه به اینكه پاسداران سپاه خرمشهر كم بودند با عده ای از مردم مسلمان و مؤمن، مانع اشغال شهر شدند. تا اینكه رزمندگان، خودشان را در گروه های كوچک (در حد دسته و گردان) به آنها رسانده و تحت فرماندهی این سردار دلاور اسلام علیه دشمن وارد عمل شدند.[/SUP]
[SUP]در این مرحله شهید جهان آرا با سازماندهی مناسب نیروهای سپاه و مردمی و به كارگیری به موقع رزمندگان اسلام، عرصه را بر نیروهای عراقی تنگ كرده بود. اما فشار دشمن هر روز بیشتر می شد و ادوات و تجهیزات جنگ زیادی را وارد عمل می كرد.[/SUP]
[SUP]برادری تعریف می كند:[/SUP]
[SUP]روزهای آخر این مقاومت بود كه بچهها با بی سیم به شهید جهانآرا اطلاع دادند كه شهر دارد سقوط میكند. او با صلابت به آنها پیام داد كه باید مواظب باشیم ایمانمان سقوط نكند.[/SUP]
[SUP]شهید جهانآرا میگفت:[/SUP]
[SUP]آرزو میكنم در راه آزاد كردن خونینشهر و پاک كردن این لكه از دامان جوانان شهید شوم.[/SUP]
[SUP]او و همرزمانش با توكل به خدا، خالصانه جانفشانی كردند. در برابر دشمن ایستادند و با فرهنگ شهادتطلبی در برابر دشمن تا دندان مسلح، مقاومت كردند و زیر بار ذلت نرفتند و یكبار دیگر حماسه حسینی را در كربلای ایران اسلامی تكرار نمودند.[/SUP]
[SUP]سردار غلامعلی رشید در ارتباط با این حماسه به لحاظ نامی میگوید:[/SUP]
[SUP]مقاومت در خرمشهر نه تنها در وضعیت مناطق مجاورش مثل آبادان اثر مستقیم داشت، بلكه در سرنوشت كلی جنگ نیز تاثیر گذاشت و باعث تاخیر حمله عراقیها به اهواز گردید و آنها نتوانستند در ادامه جنگ، به اهداف خود برسند. برادر شهید جهانآرا با الهام از سرور آزادگان جهان حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) و یارانش به ما آموخت كه چگونه باید در برابر دشمن مردانه جنگید.[/SUP]
 

بـــسیــجیــــ خط رهـــبریــ

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
[SUP]ویژگیهای اخلاقی[/SUP]
[SUP]شهید جهانآرا در كنار فعالیتهای گسترده نظامی، به مسئله خودسازی و جهاد با نفس و كوشش های عرفانی در جهت تقرب هرچه بیشتر به خداوند با تلاوت پیوسته قرآن، دعا و تلاش برای افزایش میزان آگاهیهای سیاسی و اجتماعی توجه ویژهای داشت.[/SUP]
[SUP]از قدرت تجزیه و تحلیل بالایی برخوردار بود و نفوذ كلام عجیبی داشت.[/SUP]
[SUP]خوش خلقی ، قاطعیت ، خلوص ، تقوی ، توكل ، فداكاری ، اعتماد عمیق به ولایت فقیه و امام راحل (ره) و خستگی ناپذیری از خصوصیات بارز وی بود.[/SUP]
[SUP]به برادران میگفت:[/SUP]
[SUP]انقلاب بیش از هرچیز برای ما یک امتحان الهی و یک آزمایش تاریخی و اجتماعی است و در جریان آن امتحان باید رنج، محرومیت، مصایب و ناملایمات را با آغوش باز بپذیریم و در برابر آشوبها و فتنهها با خلوص و شهامت، محكم بایستیم و از طولانی شدن دوران امتحان و افزایش سختیها و ناملایمات نهراسیم، زیرا علاوه بر اینكه خود را از قید افكار شرک آلود و وابستگی ها، پاک و خالص میكنیم، ریشه و نهال انقلابمان عمیق و استوارتر میشود و از انحراف و شكست مصون میماند.[/SUP]
[SUP]در مبارزات، هیچگاه به مسیر انحرافی گام ننهاد و همیشه از محضر علما و روحانیون كسب فیض میكرد. عشق و علاقه زیادی به حضرت امام خمینی(ره) داشت و تكه كلامش این بود: من مخلص و چاكر امام هستم. از جمله سخنانش این بود كه: مادامی كه به خدا اتكا داریم و رهبریت بزرگی چون امام داریم، هیچ غمی نداریم.[/SUP]
[SUP]سید محمد دارای روحیهای عرفانی بود و بسیاری از اوقات دیده میشد كه در حال راز و نیاز با خدای خود است. زمانی كه در زندان به سر میبرد، از نماز شب غفلت نمیكرد.[/SUP]
[SUP]تواضع و فروتنی در سید موج میزد. با وجود اینكه فرماندهی سپاه خرمشهر را به عهده داشت خود را یک بسیجی میدانست و در حالی كه فرماندهی قاطع بود اما رابطه عاطفی و برادرانه خود را با نیروهای تحت امر حفظ كرده بود.[/SUP]
[SUP]او به تربیت كادرهای كارآمد توجه خاصی داشت و در رشد دادن نیروهای مردمی، تلاش چشمگیری نمود. صبر و استقامت، فداكاری و شهادت طلبی از خصایص بارزی بود كه وجود سید را بسان شمعی در انقلاب ذوب نمود و جان شیرینش را فدای جانان كرد[/SUP]
 

بـــسیــجیــــ خط رهـــبریــ

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
[SUP].[/SUP]
[SUP]نحوه شهادت[/SUP]
[SUP]در ساعت 30/19 دقیقه سه شنبه هفتم مهرماه 1360 (بعد از عملیات ثامنالائمه) یک فروند هواپیمای ۳۰ ــ ۱۳۰ از اهواز به مقصد تهران در حركت بود تا بدن پاک و مطهر شهدا را به خانوادههایشان و مجروحین را به بیمارستانها برساند، كه در منطقه كهریزک تهران دچار سانحه شد و سقوط كرد. از جمله شهدای این سانحه تیمسار سرلشكر شهید ولی الله فلاحی (جانشین رئیس ستاد مشترک آجا)، سرتیپ شهید موسی نامجو (وزیر دفاع)، سرتیپ خلبان شهید جواد فكوری (مشاور جانشین رئیس ستاد مشترک آجا)، سردار سرلشكر پاسدار شهید یوسف كلاهدوز (قائم مقام فرماندهی كل سپاه) و سردار سرلشكر پاسدار شهید سید محمد علی جهانآرا (فرمانده سپاه خرمشهر) بودند.[/SUP]
[SUP]شهید سید محمد علی جهانآرا پس از سالها مبارزه، تلاش و فداكاری خالصانه در سختترین شرایط، به آرزوی دیرین خود رسید و به شرف شهادت نایل آمد.[/SUP]
[SUP]تحلیل رهبر معظم انقلاب از شهید[/SUP]
[SUP]من مایلم اینجا یادی بكنم از محمد جهان آرا، شهید عزیز خرمشهر و شهدایی كه در خرمشهر مظلوم آن طور مقاومت كردند. آن روزها بنده در اهواز از نزدیک شاهد قضایا بودم. خرمشهر در واقع هیچ نیروی مسلح نداشت. نه كه صد و بیست هزار (مانند بغداد) نداشت بلكه ده هزار، پنج هزار هم نداشت. چند تانک تعمیری از كار افتاده را مرحوم شهید اقارب پرست ، كه افسر ارتشی بسیار متعهدی بود ، از خسروآباد به خرمشهر آورده بود، تعمیر كرد. (البته این مال بعد است، در خود آن قسمت اصلی خرمشهر نیرویی نبود) محمد جهان آرا و دیگر جوانهای ما در مقابل نیروهای مهاجم عراقی ، یک لشكر مجهز زرهی عراقی با یک تیپ نیروی مخصوص و با نود قبضه توپ كه شب و روز روی خرمشهر می بارید ، سی و پنج روز مقاومت كردند. همانطور كه روی بغداد موشک می زدند، خمپاره ها و توپهای سنگین در خرمشهر روی خانه های مردم مرتب می بارید، اما جوانان ما سی و پنج روز مقاومت كردند. بغداد سه روزه تسلیم شد ملت ایران، به این جوانان و رزمندگانتان افتخار كنید. بعد هم كه می خواستند خرمشهر را تحویل بگیرند، دوباره سپاه و ارتش و بسیج با نیرویی به مراتب كمتر از نیروی عراقی رفتند خرمشهر را محاصره كردند و حدود پانزده هزار اسیر در یكی دو روز از عراقیها گرفتند. جنگ تحمیلی هشت ساله ما، داستان عبرت آموز عجیبی است. من نمی دانم چرا بعضی ها در ارائه مسائل افتخار آمیز دوران جنگ تحمیلی كوتاهی می كنند.[/SUP]
[SUP]حضرت امام خامنه ای فرماندهی كل قوا 22/1/1382 نماز جمعه تهران[/SUP]
 

بـــسیــجیــــ خط رهـــبریــ

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
[SUP]شهید جهانآرا به روایت همسرش[/SUP]
[SUP]صبح یکی از روزهای اردیبهشت ماه 1377 آقایان هدایتالله بهبودی، احد گودرزیانی، حسین ظفرقندی و مرتضی سرهنگی میهمان مهربانی خانواده جهانآرا بودند. حاصل گفتگوی آنان در نشریه «کمان» به چاپ رسید:

خانم اکبر نژاد ! لطفا خودتان را معرفی کنید؟

اکبر نژاد ، اهل تهران هستم. سال 1335 به دنیا آمده ام و در همین شهر بزرگ شده، درس خوانده ام.

زندگی متلاطم شما تا چه مقطعی اجازه داد به تحصیلات خود ادامه دهید.

تا مقطع لیسانس. سال 1353 بود که در رشته زیست شناسی دانشگاه ترتبیت معلم قبول شدم. از همان روزها راه زندگی ام را انتخاب کردم. دوست داشتم با مسائل عمیق اسلام آشنا شوم و نه مسائل سنتی آن. مسایل سنتی را در خانواده ام جا داشت. و از ابتدای زندگی با آن خو گرفته بودم. یک سال بعد یعنی سال 1354، چهار، پنج ماه هم زندان شاه را تجربه کردم. در زندان با خاله محمد آشنا شدم. مدتی با هم بودیم. از همین جا بود که با افکار محمد و گروه «منصورون» آشنا شدم.
[/SUP]
 
بالا