║۞║ سپاه اسامه و نافرمانی ها در آخرین روزهای عمر پیامبر رحمت ║۞║

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
68280470856758708140.gif


سپاه اسامه و سر پیچی از آن


از دیگر وقایع مربوط به اواخر حیات رسول اکرم (ص) پس از حج الوداع ماجرای سپاه اسامه بود .
مساله ای که تا رحلت ایشان فاصله چندانی نداشت ، اما هدف از تشکیل سپاه اسامه آن هم در حال بیماری رسول اکرم (ص) به دستور خود ایشان چه بوده است ؟



« حالت روحی و شدت حزن پیغمبر در حالی که چنین امتی را بدین وضع پشت سر می گذارد ، و این امت به تعبیری که خودش فرمود : « فتنه ها را مانند قطعات شب تاریک استقبال می کنند .» چه خواهد بود ؟
و بطوری که در حدیث دیگری آمده ، وقوع فتنه ها را در میان خانه های مدینه همانند حوادث متوالی و منظم از پیش می دید و نگران بود .



با توجه به این اوضاع در چنین موقع حساسی تصمیم گرفته است ، لشکر پرشوری را به ناحیه ای دور افتاده گسیل دارد و با این که قبل از بیماری به تجهیز سپاه و حرکت لشکر امر فرموده بود ،
با این حال ، روز دوم بیماریش ، پرچم را به دست جوانی به نام « اسعامه بن زید » داد و او را به فرماندهی لشکر مامور فرمود .
آنگاه شیوخ و مهاجر و انصار و بزرگان از جمله ابوبکر و عمربن خطاب و عبدالرحمن بن عوف و ابوعبیده و سعدبن ابی وقاص و اسیدبن خضیر و ... را تحت امر این فرمانده جوان به ناحیه « بلقاء » برای جنگ با رومیان روانه کرد .



 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
55249623858058083344.gif


رسول اکرم (ص) پس از تجهیز لشکر امر فرمود که هرچه زودتر از مدینه بیرون بروند و هر کسی که تخلف کند ، لعن کرد
و نسبت به کسانی که در حرکت تاخیر می کردند و تابعیت از امیر و فرمانده جوان بر آنها شاق بود به شدت خشمگین و تصریح فرمود :


« شما که به فرماندهی او طعن می زنید ، همان کسانی هستید که قبلا بر فرماندهی پدرش طعن می زدید ،
درصورتی که به خدا سوگند او لایق فرماندهی و امارت بود و پسرش نیز بعد از او شایسته فرماندهی است.»

 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
96187510812700257074.gif


اهداف پیامبر اعظم از اعزام سپاه اسامه

رسول خدا (ص) از اعزام سپاه اسامه دو هدف داشتند : اولا این که به مسلمانان بقبولانند که لیاقت و شایستگی در شهرت و سالخوردگی نیست ،
و در حقیقت آمادگی مردم برای پذیرفتن خلافت حضرت علی (ع) بود که در مقایسه با بزرگان و شیوخ مسلمین سن و سال کمتری داشتند(۳3 سال داشتند ) .


ثانیا : رسول خدا می خواستند طمعکاران خلافت در زمان رحلتشان در شهر نباشند ، از بیم آن که مانع از رسیدن حق به صاحب اصلی آن شوند و با توطئه آن را غصب نمایند ،
از این رو بود که همه بزرگانی که هوای ریاست را در سر داشتند را در لشکر قرار داد ، اما علی (ع) و حتی شیعیان و پیروان راستین ایشان را با سپاه اسامه روانه نساخت .»


اما آیا براستی آنان که با تخلف از امر پیامبر (ص) موجبات خشمگین شدن ایشان و آشفتگی خاطر و رنجش آن حضرت را فراهم ساختند و از قبول دستور ایشان مبنی بر همراهی سپاه اسامه امتناع ورزیدند ، چه انگیزه ای داشتند ؟


آیا واقعا اعتراض آنها به علت واقعی عدم همراهیشان با اسامه ، کم سن و سالی او بود ؟
یا این حرفها بهانه بود برای ماندن در شهر ؟


 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
32864634279708351382.gif

فتنه های شبانه در مدینه


ابوبکر و عمر و یارانشان با شنیدن خبر حرکت سپاه اسامه ، خود را به لشکر گاه رساندند تا سپاه را متوقف سازند ، و با بیان این که حال پیامبر بسیار وخیم است ، مانع از حرکت سپاه شدند .
اسامه شخصی را برای بررسی اوضاع شهر به مدینه فرستاد ، او یکسره سراغ عایشه رفت و عایشه حال پیامبر را بسیار بد گزارش داد، و به ابوبکر و عمر پیغام داد که حال پیامبر بسیار وخیم است ، خودتان را به شهر برسانید ولی شبانه بیایید ! اسامه با اصرار زیاد آن دو ، به شرطی اجازه ترک لشکرگاه را داد که سریعا خبری برای سپاه بیاورند تا تکلیف سپاه مشخص شود .


« آنها شبانه وارد شهر شدند . آن شب حال پیامبر بسیار بد بود. مرتب از حال می رفت . نیمه شب پیامبر چشم باز کرد و فرمود : « امشب مدینه شاهد فتنه بزرگی است . »
اطرافیان عرض کردند : « چه فتنه ای ؟»
ایشان فرمودند :
« عده ای از سپاه اسامه از فرمان من تخلف ورزیدند و به شهر مراجعت کردند.
سوگند به خدا که من از آنان بیزارم. » و مرتب می فرمود: « وای برشما ملت ، آنها از لشکر اسامه تخلف ورزیدند »


 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
21305133842573101619.gif


واکنش رسول خدا در جواب نافرمانی ها

« رسول خدا(ص) در بستر بیماری بود . طوفان تب به سوی او وزیدن گرفت . طوفانی که آب ، آتشش را فرو نمی نشاند .
در پنهان دور از چشم مردمان ، عنکبوت سرگرم تنیدن تاری هراس انگیز بود .
رسول خدا (ص) در تب می جوشید . پس از این که کمی آرام گرفته و از تب رها شد ، کوشش کرد تا تارهای عنکبوت را از هم بگسلد : « آیا من به شما فرمان ندادم که به سپاه « اسامه » بپیوندید ؟ » برخی از اصحاب زمزمه کردند : آری رسول خدا .

« پس چرا از فرمان من سر باز زدید ؟! »


ابوبکر گفت : من تا پای کوه رفتم و آنگاه برگشتم تا بار دیگر با شما پیمان ببندم . عمر افزود : اما من با لشکر نرفتم زیرا نمی خواهم سراغ شما را از کاروانها بگیرم .


پیامبر فرمود : « بر سپاه اسامه بپیوندید . نفرین خدا بر آن کسی باد که به سپاه اسامه نپیوندد. »
همین شب بود که فضای شهر را ابرهای سیاه و انبوه پوشاند، و دستهای شیطانی انتظار می کشید تا آشوب و فتنه را به جای آرامش کنونی به مدینه رسول حاکم کند.آخر ، آرامش و قرار زمین در حال عروج به آسمان بود. »

 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
97714498805067245151.gif


امامت نماز در حال نشسته

« صبح آن روز بلال اذان گفت . از اول بیماری رسول خدا (ص) برنامه این بود که پس از اذان اگر حال پیامبر (ص) مساعد بود به اقامه ی نماز می پرداختند ، و در غیر این صورت علی (ع) می آمد . اما آن روز امام مشغول پرستاری رسول اکرم (ص) بود .

عایشه از فرصت استفاده کرد و شخصی را نزد ابوبکر فرستاد و به او گفت برای نماز به مسجد بیاید و اوضاع را برای او شرح داد .
ابوبکر وارد مسجد شد و گروهی از طرفدارانش پشت سر او بودند .
ابوبکر روی سجاده پیامبر قرار گرفت و گفت : چون علی گرفتار پرستاری از رسول خدا (ص) است ، من مامورم با شما نماز بخوانم . اطرافیان مصدق سخنانش بودند .
اما گروهی که از حضور او در شهر متعجب بودند ، از بلال خواستند به سراغ پیامبر رفته و حقیقت را جویا شود . بلال شتابان به در خانه رسول خدا (ص) رفت .
فضل بن عباس که به همراه حضرت علی (ع) از نیمه شب پرستار رسول خدا (ص) بود، درب را باز کرد و از زبان بلال در جریان اوضاع مسجد ق
رار گرفت و معنا و مفهوم سخن نیمه شب گذشته پیامبر را فهمید ( مدینه امشب شاهد فتنه بزرگی است ) .
بلال در مقابل بستر رسول خدا (ص) ایستاد و ایشان را در جریان امور قرار داد . پیامبر با حال وخیم خود به فضل و علی (ع) اشاره کردند که ایشان را بلند کرده و به مسجد ببرند . چون خودشان رمق راه رفتن نداشتند، به این دو پرستار تکیه دادند. زمانی که پیامبر وارد مسجد شد ، ابوبکر به نماز بود و گروهی به او اقتدا نموده بودند و گروهی دیگر منتظر پیام بلال بودند.
وقتی که جمعیت پیامبر را با آن حال بیماری یافتند ، و چهره رنگ پریده و چشمان بی رمقش ایشان را خودشان نظاره کردند ، بسیار متاثر شدند .
پیامبر بازوی ابوبکر را گرفته و از محراب خارج کردند و خودشان با آن حال مریض به نماز ایستادند . ابوبکر و اطرافیان به سرعت در صفوف نماز گزار پراکنده شدند .

 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
02573382865785772425.gif


سخنانی گرانبها برای همیشه ی تاریخ



بعد از نماز پیامبر با زحمت زیادی بر پله اول منبر نشستند ، و سخنان کوتاهی فرمودند، و از جمله در آن خطابه کوتاه با صدای ضعیف مملو از اندوه و ناراحتی ایراد می شد ، حدیث ثقلین را بیان داشتند و در پایان فرمودند :






« آن روز عده ای را اطراف حوض کوثر منع می کنند . همچنان که نمی گذارند یک شتر غریبه وارد دسته شتران محل شود .
آنان خود را از دور به من معرفی می کنند که ما فلانی فلانی هستیم »
من می گویم :
« نام هایتان را خوب می دانم ، و شما را می شناسم ، ولی شما بعد از من مرتد شدید ، عذاب خدا بر شما باد . »



پس از آن دیگر تا زمان وفات ، حضرت ، ابوبکر را ملاقات نکرد. »




تا قبل از این واقعه سابقه نداشت کسی از مسلمانان از امر رسول خدا (ص) سرپیچی کرده و در برابر اصرار ایشان بی توجهی و سهل انگاری نماید ،
و این مساله هم برای مردم و هم برای رسول خدا تازگی داشت و عجیب بود.



 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
منابع و پی نوشت ها:

کتاب ماجرای سقیفه – علامه محمدرضا المظفر ، ص 151
بهشت ارغوان – کمال السید ،ص 2
به تلخیص از زهرا مولود وحی ، ص 186-184
الملل و النحل شهرستانی، جلد1، ص29.
تاریخ طبری، بخش اتّفاقات سال 11 هـ ق، سپاه اسامه، جلد3، ص266.
تاریخ ابن خلدون، باب مخصوص جیش اسامه.

 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
باسلام وتشکر .درسطرهای آخر تاپیک صفحه اول کلمه تحت امر یک غلط املایی دارد وتحت عمر نوشته شده اصلاح بفرمایید .ممنون از زحمت شما هستم .

سلام و سپاس از یادآوریتون
اصلاح شد کلمه مورد نظر:53:
 
بالا