شعر زیبای مولانا
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم .... که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجـا آمـده ام، آمدنـم بهـر چـه بـود؟ .......... به کجـا میـروم آخر؟! ننمایی وطنـم
مانده ام سخت عجب، کز چه سبب ساخت مرا ... یا چه بودهست مراد وی ازین ساختنم
جان که از عالم علوی است، یقین میدانم .... رخت خود باز برآنم که همانجا فکنم
مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک .......... دو سه روزی قفسی ساختهاند از بدنم
ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست ....... به هوای سر کویش، پر و بالی بزنم
.
.
.