<<<< جریـــــــــح ، عابدی در بنی اسرائیل >>>

abshar

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"


در بني اسراييل عابدي بود كه او را (جريح ) مي گفتند در صومعه خود عبادت خدا مي كرد . روزي مادرش به نزد او آمد در وقتي كه نماز مي خواند ، او جواب مادر را نگفت . با دوم مادر آمد و او جواب نگفت . بار سوم مادر آمد و او را خواند جواب نشنيد .
مادر گفت از خداي مي خواهم ترا ياري نكند ! روز ديگر زن زناكاري نزد صومعه او آمد و در آنجا وضع حمل نمود و گفت : اين بچه را از جريح بهم رسانيده ام .
مردم گفتند : آن كسي كه مردم را به زنا ملامت مي كرد خود زنا كرد . پادشاه امر كرد وي را به دار آويزند .
مادر جريح آمد و سيلي بر روي خود مي زد . جريح گفت : ساكت باش از نفرين تو به اين بلا مبتلا شده ام .
مردم گفتند : اي جريح از كجا بدانيم كه راست مي گويي ؟ گفت : طفل را بياوريد ، چون آوردند دعا كرد و از طفل پرسيد پدر تو كيست ؟ آن طفل به قدرت الهي به سخن آمد و گفت : از فلان قبيله ، فلان چوپان پدرم است .
جريح بعد از اين قضيه از مرگ نجات پيدا كرد و سوگند خورد كه هيچگاه از مادر خود جدا نشود و او را خدمت كند



نمونه معارف 2/548 - حيوه القلوب 1/482

 
بالا