۩۞۩داستانهایی از قرآن ۩۞۩

آسمان

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ۩۞۩داستانهایی از قرآن ۩۞۩

ترس معاویه از قرآن

در مسافرت معاویه به حج در دورانی كه در مدینه توقف داشت روزی از یكی از كوچههای مدینه میگذشت، عبورش بر گروهی از قریش افتاد كه گرد هم نشسته بودند. آنان همه چون معاویه را دیدند به احترام برخاستند! تنها ابن عباس بود كه اعتنا نكرد و از سرجای خود حركت ننمود. معاویه از این موضوع ناراحت شد و به اعتراض گفت: ای ابن عباس، چطور با آنكه دوستان تو برخاستند،تو برنخاستی! این نیست مگر بر اثر اندوهی كه از من در دل داری و آن، خاطره جنگ من با شماها در روز صفین است. ای ابن عباس، عموزاده من عثمان مظلومانه كشته شد!
ابن عباس گفت: عمر بن خطاب نیز كشته شد. (یعنی اگر تو میخواهی از مظلوم دفاع كنی عمر هم به نظر تو باید مظلومانه كشته شده باشد. چرا نامی از او نمیبری؟) پس خلافت را به فرزنداو واگذار كن.
معاویه: عمر را مردی مشرك به قتل رسانید!
ابن عباس: پس عثمان را چه كسی به قتل رسانید؟
معاویه: مسلمانان او را كشتند.
ابن عباس: این كه بیشتر حجت تو را از بین برده و به ضرر تو تمام میشود و موجب حلیت خون او خواهد بود. چه آنكه اگر مسلمانان او را كشتند و خوار كردند، حتما بجا و بحق بوده است.
معاویه: ما بخشنامه كرده و به همه آفاق نوشتهایم و همه را از ذكر مناقب علی و اهل بیتش نهی كردهایم. بنابراین ای ابن عباس زبانت را نگهدار و خویشتن را حفظ كن!
ابن عباس: حتما ما را از قرآن منع میكنی؟
معاویه: نه.
ابن عباس: شاید از تاویل آن ممنوع میداری؟
معاویه: آری؟
ابن عباس:حتما میگویی كه ما قرآن بخوانیم ولی كاری نداشته باشیم كه مقصود خداوند از آن آیات چیست و در این باره سخنی نگوییم!
معاویه: آری!
ابن عباس: آیا قرائت قران واجبتر است یا عمل به آن؟
معاویه: عمل به آن.
ابن عباس: تا مقصود از آیات را درك نكنیم و ندانیم كه خداوند، از آنچه نازل فرموده چه چیز را قصد كرده، چگونه میتوانیم به آن عمل كنیم؟
معاویه: معانی و تاویلات آن را از دیگران كه به غیر از روش تو و اهل بیت تو تاویل نمایند پرسش كن.
ابن عباس: شگفتا! قرآن بر اهل بیت و بستگان من فرود آمده، چگونه معانی آن را از آل ابیسفیان و آل ابی معیط، و یهود و نصارا و مجوس بپرسیم!
معاویه: آیا تو ـ آل ابی سفیان ـ را با اینها (یهود و نصارا و مجوس) در ردیف هم قرار دادی؟
ابن عباس: زمانی تو را با آنان در ردیف هم قرار دادم كه امت را از پذیرش و عمل به قرآن و آنچه كه در قرآن است از امر و نهی و حلال و حرام و ناسخ و منسوخ و عام و خاص و محكم و متشابه نهی كردی!
در حالی كه اگر امت از این مطالب پرسش نكنند، هلاك گردند و اختلاف بین آنان واقع شده، سرگردان خواهند شد.
معاویه: خوب، قرآن بخوانید و لیكن از آنچه كه خداوند درباره شما اهل بیت و خاندان پیامبر نازل كرده و آنچه كه رسول خدا فرموده نقل نكنید بلكه مطالب دیگر بگویید:
ابن عباس:خدا در قرآن میفرماید:
«یرِیدُونَ أَنْ یطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ یتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ»[1]
«میخواهند نور خدا را با دهان خاموش كنند ولیكن پروردگار جز این نمیخواهد نور خود را كامل گرداند، هر چند كافران خوش نداشته باشند.»
معاویه: ای ابن عباس، زبانت را نگاه دار و جان خود را حفظ كن و اگر چاره از گفتن نداری و حتما باید بگویی پس در پنهانی باشد و احدی آشكارا از تو نشنود...


[1] . توبه، 32.
كتاب سليم بن قيس
 

آسمان

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ۩۞۩داستانهایی از قرآن ۩۞۩

مسلمان شدن طفیل بن عمرو


طفیل بن عمرو كه شاعر شیرین زبان خردمندی بود و در میان قبیله خود، نفوذ كلمه داشت، زمانی وارد مكه گردید. اسلام آوردن مردی مانند طفیل، برای قریش بسیار گران بود، از همین رو سران قریش و بازیگران صحنه سیاست، گرد اورا گرفتند و گفتند: این مردی كه كنار كعبه نماز میگزارد، با آوردن آیین جدید، اتحاد ما را بر هم زده و با سحر بیان خود سنگ تفرقه میان ما افكنده است! میترسیم میان قبیله شما نیز دو دستگی بیفكند. چه بهتر كه با وی سخن نگویی!
طفیل میگوید: سخنان آنها چنان مرا بیمناك كرد كه از ترس تأثیر سحر بیان او تصمیم گرفتم با او سخن نگویم و سخن او را هم نشنوم. و برای جلوگیری از نفوذ سحر او هنگام طواف، پنبه در گوشهای خود كردم تا مبادا زمزمه قرآن و نماز او به گوش من برسد. بامدادان در حالی كه پنبه داخل گوشهای خود نموده بودم وارد مسجد شدم و هیچ مایل نبودم سخنی از او بشنوم. نمیدانم چطور شد كه یكباره كلام بسیار شیرین و زیبایی به گوشم رسید و بیش از حد، احساس لذت نمودم. با خود گفتم مادر در سوگت نشیند! تو كه یك مردی سخن پرداز و خردمندی، چه مانع دارد سخن این مرد را بشنوی تا هر گاه نیك باشد بپذیری و اگر زشت باشد آن را رد كنی! پس برای اینكه آشكارا با آن حضرت تماس نگیرم مقداری صبر كردم تا پیامبر راه خانه خود را پیش گرفت و وارد خانه شد. من نیز اجازه خواسته، وارد شدم و ماجرای خود را از آغاز تا پایان بازگو كردم و گفتم قریش درباره شما چنین میگویند و من در آ‎غاز تصمیم نداشتم با شما ملاقات كنم ولی تلاوت قرآن شما مرا به سویتان جلب كرد. اكنون میخواهم حقیقت آیین خود را برای من تشریح كنی و اندكی قرآن برای من بخوانی! رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ آیین خود را بر او عرضه داشت و مقداری قرآن خواند. طفیل میگوید: به خدا سوگند كلامی زیباتر از آن نشنیده و آیین معتدلتر از آن ندیده بودم. به حضرتش عرض كردم: من در میان قبیله خود فردی سرشناس و با نفوذی هستم و برای نشر آیین شما فعالیت میكنم.
ابن هشام گوید: طفیل تا روز حادثه خیبر میان قبیله خود بود و به نشر آیین اسلام اشتغال داشت و در همان حادثه با هفتاد و هشتاد خانواده مسلمان به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ پیوست و در اسلام خود همچنان پایدار بود تا اینكه پس از درگذشت پیامبر به عصر خلفا در جنگ یمامه شربت شهادت نوشید.



سيرة ابن هشام، ج 1
 

آسمان

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ۩۞۩داستانهایی از قرآن ۩۞۩



6 هزار ختم قرآن در قبر نمود


سیده نفیسه دختر حسن بن زید كه پسر امام حسن مجتبی (ع) است در سنه145 در مكه متولد شد و در مدینه نشو و نما كرد، روزها پیوسته روزه می‎گرفت و شبها را به عبادت بسر می‎برد، او ثروتمند بود و از ثروت خویش به زمین‎گیران و مریض‎ها و عموم احسان می‎كرد، سی مرتبه نیز به حج مشرف شده كه اكثر آن با پای پیاده بود.
زینب دختر برادر نفیسه گفت: چهل سال تمام عمه‎ام را خدمت كردم و در این مدّت ندیدم شبی بخوابد و یا روزی افطار كند، پیوسته شبها را به قیام و روزها را به روزه می‎گذراند، به او گفتم: با خود مدارا نمی‎‎كنی، جواب داد: چگونه با نفسم رفق و مدارا كنم، با اینكه در جلو عقباتی دارم كه از آنها نمی‎گذرند مگر مردمان رستگار.
جناب نفیسه از شوهر خود (اسحاق) دو فرزند داشت یكی به نام قاسم و دیگر ام‎كلثوم، سالی با شوهرش به زیارت حضرت ابراهیم خلیل مشرّف شد، در مراجعت به مصر تشریف آورد، و در منزلی سكنی گزید، در همسایگی آنها دختر یهودی نابینائی بود، یك روز به آب وضوی نفیسه تبرّك جست، در همان حین چشمش روشن شد، و بعد از آن یهودیان بسیاری اسلام آوردند و اهل مصر در حق آن مخدرّه بسیار عقیده پیدا كردند، از نفیسه خواهش كردند در مصر توقّف كند، او نیز در مصر توقّف نمود، تا اینكه در همانجا از دنیا رفت.
آن مخدره قبری به دست خویش برای خود كنده بود و پیوسته در آن قبر داخل می‎شد، نماز می‎خواند و قرآن تلاوت می‎كرد، و 6 هزار ختم قرآن در آن قبر نمود تا اینكه در ماه رمضان سنه 208 از دنیا رفت و هنگام احتضار روزه بود، اطرافیان او را امر به افطار كردند فرمود: واعجبا، سی سال است كه از خداوند متعال مسئلت می‎كنم با حالت روزه از دنیا بروم و اكنون كه روزه هستم افطار كنم؟!
شروع كرد به خواندن سوره انعام و همین كه رسید به آیه مباركه «لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ» از دنیا رفت.
نقل شده كه بعد از وفات نفیسه شوهرش اسحاق مؤتمن پسر حضرت صادق (ع) خواست بدن او را به مدینه معظمه منتقل كند و در بقیع دفن نماید، اهل مصر اجتماع نمودند و درخواست كردند كه آن مخدّره را در مصر بگذارند برای تبرّك و تیمّن، و حتّی مال بسیاری بذل كردند، امّا اسحاق راضی نشد، تا آنكه در خواب پیغمبر (ص) را دید كه فرمود:
درباره نفیسه با اهل مصر معارضه مكن چرا كه به واسطه بركت او بر آنها رحمت نازل می‎شود.
 

آسمان

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ۩۞۩داستانهایی از قرآن ۩۞۩

سر بریده قرآن تلاوت كرد


زمانی كه اهل بیت (ع) را به شام می‎بردند و از دیر راهب به قریه حرّان رسانیدند، در نزدیكی حرّان مردی بود یهودی كه او را یحیای حرّانی می‎گفتند، و او در فراز تلّی خانه داشت چون شنید كه جمعی از زنان را از كوچك و بزرگ اسیر كرده‎اند و با سرهای بریده می‎آورند از فراز تَل به زیر آمد و كنار راه به انتظار نشست تا لشكر ابن زیاد پیدا شد، آنگاه یحیی نگاه كرد دید سرها را با اسیران اهل بین آوردند؛ در آن اثناء چشمش به سر همایون پسر پیغمبر و عزیز زهرا حسین (ع) افتاد، شعشعه جمال آن حضرت در چشم یحیی تجلّی كرد در همان قسمتی كه محو جمال آن حضرت شده بود و نگاه می‎كرد، دید لبهای شریفش حركت می‎كند، تعجّب كرده چون گوش فرا داد، شنید كه می‎خواند: «وَ سَیعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُونَ» یحیی تا این آیه عظیمه را از آن سر مبارك شنید به فكر فرو رفت و با حال پریشان آمد نزد یك نفر از لشكریان و در مقام تحقیق برآمد.
گفت: بمن بگو این سر، سر كیست؟
سرباز یزید گفت:
سر حسین بن علی مرتضی (ع).
یحیی گفت:
نام مادر وی چیست؟
سرباز گفت:
فاطمه (س) دختر محمد (ص).
یحیی گفت:
این اسیران چه اشخاصی هستند؟
سرباز گفت:
ایشان فرزندان و خویشان حسین (ع) هستند.
تا یحیی این سخن را شنید شروع كرد به گریه كردن و گفت:
سپاس خدای را كه بر من معلوم شد كه شریعت محمد (ص) بر حق است؛ و بودن بر غیر دین محمد (ص) كیفرش خلود در آتش است.
فوراً كلمه شهادتین گفت و به شرف اسلام مشرف گردید و مهیا شد كه به اموال خود به اهل بیت آن حضرت همراهی كند، لشكریان مانع شدند و او را از سطوت یزید ترسانیدند، لكن یحیی چون جذبه جسین (ع) او را گرفته بود و عشق آن حضرت او را بیخود كرده بود، با لشكریان طرف شده و شمشیر بر روی ایشان كشید و مشغول جنگ شد تا شربت شهادت نوشید.
گفتند: پنج نفر را كشت تا او را شهید نمودند و پس از آن او را نزدیك دورازه حرّان دفن كردند و آنجا به قبر یحیی شهید مشهور شد.
 

آسمان

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ۩۞۩داستانهایی از قرآن ۩۞۩

احترام و سكوت هنگام تلاوت قرآن

در كتاب گلزار اكبری گلشن 51 از ابوالفاء هروی نقل نموده كه گفت: من در مجلس پادشاه، قرآن میخواندم و ایشان استماع نمینمودند و سخن میگفتند. پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ را به خواب دیدم كه رنگ مباركش متغییر بود، فرمود:
«اَتَقْرَءُ الْقُرْآنَ بَینَ قَوْمٍ وَ هُمْ یتَحَدَّثُونَ وَ لا یسْتَمَعُونَ وَ اِنَّكَ لا تَقْرَءُ بَعْدَ هَذا اِلّا ما شاءَ اللهُ.»
«آیا قرآن را برای كسانی میخوانی كه با هم سخن میگویند و آن را نمیشنوند! تو بعد از این به سبب عدم رعایت ادب نتوانی خواند، مگر آنچه خدا بخواهد.»
بعد از آن بیدار شدم و گنگ شده بودم، امّا چون فرموده بود «الّا ماشاءالله» امید داشتم كه زبانم آخر خواهد گشود. پس از چهار ماه در همان محلی كه آن خواب را دیده بودم، باز رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ را در خواب دیدم، فرمود:
«قَدْ تُبْتَ.»حتماً توبه كردهای؟
گفتم: بلی یا رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ ، فرمود:
«مَنْ تابَ تابَ اللهُ عَلَیهِ.»هر كه به سوی خدا باز گردد خدا هم به مغفرت به او رجوع خواهد.
بعد از آن فرمود: زبان بیرون آور و با انگشت خود زبان مرا مسح كرد و فرمود:
هر گاه نزد قومی قرآن میخوانی پس ترك كن قرائت را تا هنگامی كه گوش گیرند كلام خداوند را.
چون بیدار شدم زبانم گشوده بود.


گناهان كبيره، ج 2
 

آسمان

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ۩۞۩داستانهایی از قرآن ۩۞۩




آهنگ دلنشین قرآن

سید قطب در تفسیر خود مینویسد: زمانی ما شش نفر مسلمان بایك كشتی مصری اقیانوس اطلس را به سوی نیویورك میپیمودیم. مسافران كشتی 120 مرد و زن بود و جزما كسی در میان مسافران مسلمان نبود. در روز جمعه به این فكر افتادیم كه نماز جمعه را در قلب اقیانوس و بر روی كشتی انجام دهیم و علاوه بر اقامه فریضه مذهبی یك حماسه انقلابی در مقابل یك مبشر مسیحی كه در داخل كشتی نیز دست از برنامه تبلیغی خود بر نمیداشت بیافرینیم، به خصوص كه او حتی مایل بود ما را هم به مسیحیت دعوت كند.
ناخدای كشتی كه یك نفر انگلیسی بود موافقت كرد و به كاركنان كشتی نیز كه همه از مسلمانان افریقا بودند اجازه داده شد كه با ما نماز بخوانند، آنها از این موضوع بسیار خوشحال شدند. زیرا این نخستین باری بود كه نماز جمعه بر روی كشتی انجام میگرفت.
من به خواندن خطبه نماز جمعه پرداختم و جالب توجه اینكه مسافران غیر مسلمان اطراف حلقه زده بودند و با دقت به انجام این فریضه اسلامی نگاه میكردند. پس از پایان نماز گروه زیادی از آنها نزد ما آمدند و این موفقیت را به ما تبریك گفتند، ولی در میان این گروه خانمی بود كه بعدها فهمیدم یك مسیحی یوگسلاوی است كه از جهنم «تیتو»[1] و كمونیسم او، فرار كرده است.
او فوق العاده تحت تأثیر نماز ما قرار گرفته بود به حدی كه اشك از چشمانش سرازیر بود و قادر به كنترل خویشتن نبود. به زبان انگلیسی ساده و آمیخته با تأثیر شدید و خضوع و خشوع خاصی سخن میگفت... به او گفتیم كه ما با لغت عربی صحبت میكردیم. ولی او گفت:
هر چند یك كلمه از مطالب شما را نفهمیدم امّا به وضوح دیدم كه این كلمات آهنگ عجیبی داشت. امّا از این مهمتر مطلبی كه نظر مرا فوق العاده به خود جلب كرد این بود كه در لابه لای خطبه شما جملههایی وجود داشت كه از بقیه ممتاز بود. آنها دارای آهنگ فوق العاده مؤثر و عمیقی بودند. آن چنان كه لرزه بر اندام من میانداخت. یقینا این جملهها مطالب دیگری بودند. فكر میكنم شما به هنگامی این جملهها را ادا میكردید وجودتان از روح القدس جان میگرفت! من كمی فكر كردم و متوجه شدم این جملهها همان آیاتی از قرآن بود كه من در اثنای خطبه و در نماز آنها را میخواندم. این موضوع ما را تكان داد و متوجه این نكته ساخت كه آهنگ مخصوص قرآن آن چنان مؤثر استكه حتی بانویی را كه یك كلمه از مفهوم آن را نمیفهمد تحت تأثیر شدید خود قرار میدهد.
[1] . رئیس جمهور وقت. 0
تفسير في ظلال القرآن، ج 4
 

آسمان

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ۩۞۩داستانهایی از قرآن ۩۞۩

نذر قرآن


امین السلام فضل بن حسن طبرسی مؤلف تفسیر معروف مجمع البیان در سبزوار میزیست و در سال 548 یا 542 قمری از دنیا رفت و قبر شریفش در مشهد مقدس (روبروی خیابان طبرسی) است. معروف است كه در تخریب اطراف حرم مطهر حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ كه در چند سال قبل صورت گرفت قبر علامه طبرسی ویران شد. شاهدان عینی دیدند كه پیكر او با اینكه حدود هشت قرن و نیم از رحلت او میگذشت، تر و تازه مانده است. از حكایتهای مشهوری كه به مرحوم طبرسی نسبت میدهند اینكه: سكته سنگین بر او عارض شد به گونهای كه بیحركت به زمین افتاد. بستگان و حاضران تصور كردند كه از دنیا رفته است. (با توجه به اینكه وسایل طبی در آن زمان، بخصوص در قریهای مثل سبزوار نبود.) بدن او را غسل دادند كفن كرده و دفن نمودند و بر طبق معمول به خانههایش بازگشتند. ناگهان او در درون قبر، به هوش آمد ولی خود را در قبر یافت. متوجه خدای مهربان شد و نذر كرد هرگاه از آن تنگنای قبر تاریك، نجات پیدا كند و سلامتی خود را بازیابد كتابی در تفسیر قرآن تألیف نماید.
از حسن اتفاق كفن دزدی تصمیم گرفته بود قبر او را نبش كند و كفن او را بدزدد. چون كفن دزد قبر را خراب كرد و خشتهای قبر را برداشت و بند كفن را گشود علامه دست او را گرفت. وی سخت ترسید. سپس علامه با او سخن گفت امّا او بیشتر ترسید. علامه ماجرا را به او بازگو كرد و گفت: مترس! سپس كفن دزد علامه طبرسی را به دوش گرفت و او را به منزلش برد.
علامه كفن خود را به او داد و اموال بسیاری را به كفن دزد داد و او به دست ایشان توبه كرد. سپس علامه به نذر خود وفا كرد و تفسیر گرانقدر مجمع البیان را كه در ده جلد است به عربی نوشت.


مجمع البيان، ج 1
 

آسمان

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ۩۞۩داستانهایی از قرآن ۩۞۩

بسم اللّه نگفت و از كرسی افتاد


عبدالله بن یحیی در محضر مقدّس حضرت امیرالمؤمنین (ع) روی كرسی نشست و چون «بسم الله الرحمن الرحیم» نگفت و سخن آغاز كرد، از كرسی به زمین افتاد، سر او شكست و خون جاری شد.
حضرت امیر (ع) فرمودند:
آیا می‎دانی كه رسول الله (ص) مرا حدیثی فرمود از جانب خدای عزّوجّل كه: هر امری كه اسم خدا در آن ذكر نشود ابتر است، یعنی عاقبت خیر ندارد.
عبدالله بن یحیی عرض كرد: بلی پدر و مادر فدای تو باد، دیگر ترك بسم الله نمی‎كنم.
حضرت فرمودند:
در این هنگام بهره و سعادت خواهی دید.
عرض كرد: یا امیرالمؤمنین تفسیر «بسم الله الرحمن الرحیم» چیست؟
حضرت فرمود: بنده در وقت قرائت قرآن یا هر كاری كه می‎خواهد انجام دهد بگوید:
«بسم الله الرحمن الرحیم» یعنی به بركت این اسم این كار را انجام می‎دهم و هر امری كه ابتدای آن بسم الله الرحمن الرحیم باشد آن كار مبارك است.
و حضرت رضا (ع) فرمودند:
بسم الله الرحمن الرحیم به سوی اسم اعظم الهی از سیاهی چشم به سوی سفیدی آن نزدیك‎تر است.
 
بالا