عمه، بابایم کجاست؟
اسارت دشوار و یتیمی دردی عمیق است. یک سه ساله، چگونه می تواند تمام رنجِ تشنگی و زخم تازیانه اسارت و از آن بدتر، درد یتیمی را به جان بخرد،
آن هم قلب کوچکِ سه ساله ای که تپیدن را از ضربانِ قلب پدر آموخته و شبی را بی نوازش او به صبح نرسانده است.
امّا... امّا او رقیه حسین است و بزرگی را هم از او به ارث برده است.
رقیه پس از عاشورا، پدر را از عمه سراغ می گیرد و لحظه ای آرام ندارد، با نگاه های کنجکاوش از هر سو ـ تمام عشقش ـ پدرش را می جوید
و سکوتِ عمه، سؤال او را بی جواب می گذارد و او باز هم می پرسد: «عمه، بابایم کجاست؟...»
لحظه های بی قرار
این جا خرابه های شام، منزل گاه اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است.
رقیه با اسیران دیگر وارد خرابه می شوند، اما دیگر تاب دوری ندارد.
پریشان در جست و جوی پدر است. امشب رقیه، فقط پدر و نوازش های پدر را می خواهد.
امشب رقیه علیه االسلام است و عمه، امشب رقیه علیه السلام است و سر بابا،
امشب ملائک آسمان از غم دختر حسین علیه السلام در جوش و خروشند، امشب شب وداع رقیه علیهاالسلام و زینب علیهاالسلام است.
او در آغوش عمه، بوی پدر را به یاد می آورد و دستان پر مهر او را احساس می کرد.
اسارت دشوار و یتیمی دردی عمیق است. یک سه ساله، چگونه می تواند تمام رنجِ تشنگی و زخم تازیانه اسارت و از آن بدتر، درد یتیمی را به جان بخرد،
آن هم قلب کوچکِ سه ساله ای که تپیدن را از ضربانِ قلب پدر آموخته و شبی را بی نوازش او به صبح نرسانده است.
امّا... امّا او رقیه حسین است و بزرگی را هم از او به ارث برده است.
رقیه پس از عاشورا، پدر را از عمه سراغ می گیرد و لحظه ای آرام ندارد، با نگاه های کنجکاوش از هر سو ـ تمام عشقش ـ پدرش را می جوید
و سکوتِ عمه، سؤال او را بی جواب می گذارد و او باز هم می پرسد: «عمه، بابایم کجاست؟...»
لحظه های بی قرار
این جا خرابه های شام، منزل گاه اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است.
رقیه با اسیران دیگر وارد خرابه می شوند، اما دیگر تاب دوری ندارد.
پریشان در جست و جوی پدر است. امشب رقیه، فقط پدر و نوازش های پدر را می خواهد.
امشب رقیه علیه االسلام است و عمه، امشب رقیه علیه السلام است و سر بابا،
امشب ملائک آسمان از غم دختر حسین علیه السلام در جوش و خروشند، امشب شب وداع رقیه علیهاالسلام و زینب علیهاالسلام است.
او در آغوش عمه، بوی پدر را به یاد می آورد و دستان پر مهر او را احساس می کرد.