♦•♦ دم گاو ♦•♦

*Helma*

کاربر با تجربه
"بازنشسته"

مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود.
کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد میکنم اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد.
مرد قبول کرد. در طویله اولی که بزرگترین بود باز شد . باور کردنی نبود بزرگترین و خشمگین ترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود.
گاو با سم به زمین میکوبید و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشید تا گاو از مرتع گذشت.
دومین در طویله که کوچکتر بود باز شد. گاوی کوچکتر از قبلی که با سرعت حرکت کرد .

جوان
پیش خودش گفت : منطق میگوید این را ولش کنم چون گاو بعدی کوچکتر است و این ارزش جنگیدن ندارد.
سومین در طویله هم باز شد و همانطور که فکر میکرد ضعیفترین و کوچکترین گاوی بود که در تمام عمرش دیده بود.

پس لبخندی زد و در موقع مناسب روی گاو پرید و دستش را دراز کرد تا دم گاو را بگیرد...

اما........

گاو دم نداشت!!!!
:p
 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
امام علی(ع) می فرماید:
(الفُرصَةُ تَمُر مَرّ السَّحاب فانتهزوا فُرُصَ الخیر(سفینة البحار، ج 2، ص 176.)
فرصت ها مانند ابر می گذرند، پس فرصت های نیکو را از دست ندهید.



هر چیزی در دنیا قابل جبران است، غیر از وقت که چون از دست رفت دیگر بر نمی گردد.

اکثر جوانان تصور می کنند عمرشان تا ابدیت گسترده است، به همین دلیل قدر وقت را نمی دانند و زمانی به خود می آیند که غبار پیری چهره آنان را گرفته است.


وضع اکثر جوانان مانند مردی ثروت مند است که سرمایه خود را بدون پروا خرج می کند، غافل از آن که دیر یا زود ثروت کلانش به پایان خواهد رسید. (آنتوان چخوف)با این که کمتر از پنجاه سال عمر کرد، اما به دلیل آن که قدر وقت را می دانست هزار داستان کوتاه و چندین کتاب از خود به یادگار گذاشت.


شاید (یک روز) خیلی بی اهمیت به نظر برسد، اما از لحاظ کیفیّت با (یک سال) بلکه با (ابدیت) برابر است;
گو این که از حیث کمیّت ابداً قابل مقایسه نیست، زیرا (یک سال) بر اساس همین (یک روز) بلکه بر اساس (یک ساعت) محاسبه می شود; هم چنان که ارقام بزرگ از اعداد کوچک سرچشمه می گیرند.


دانشمندی می نویسد: (ما همچون زارعی هستیم که هر روز بیشتر از روز گذشته کشتزار مرگ خود را شخم می زنیم. )
 

*Man*

کاربر فعال
"بازنشسته"
:53::53:

میگن جوون در آستانه ی ازدواج مثل کسیه که وارد یه مزرعه پر گل شه و بهشون میگن هر کدومو دوست داشتی بچین،

مسلما هر کس دوست داره بهترین و زیباترین گل رو بچینه.

ولی وقتی تو یه مزرعه ی پر گل باشه، وسوسه میشه که بره جلوتر شاید گل بهتری باشه،

اما

یه زمانی چشم باز میکنه می بینه گلی وجود نداره:1:

 
بالا