شاید عصایی شود روزگاری در دست موسی زمان

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
حیف که خیلی کم هستیم برای اینکه با او باشیم
حیف که گناهانمان زیاد است دستمان خالی
حیف که در گیر و دار زندگی سرگشته و حیرانیم
حیف و صد حیف که مولا جان تنهایی و تنهاییم
ای کاش در میان این همه در ،که مرا می خواند
می شناختم من صدای زیبایت را
حیف که کر گشتم از صدای شیطان و نشنیدم صدای مولا
پول و بازی روزگار مرا ، برد تا کوچه بدبختی، مولا
حیف که پیر گشتیم و نیامدی
آخر دست ، مولا جان ، اگر نیامدی در حیاتمان
بیا و گوشه ای از تابوت مارا بگیر ای عزیز جان
درختی بکار کنار مزارمان
شاید عصایی شود روزگاری در دست موسی زمان
 
بالا