اگه یه دختری یه پسری رو واقعا دوس داشته باشه و فقط به فکر عروسی با اون پسر باشه؟باید چیکار کنه؟؟؟

رفیق امام زمان (عج)

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
سلام بچه ها مرسی از همه ی شما عزیزان! تقریبا حرفاتون مفهومش یکی بود! همتون گفتین که خیلی کار درستی نیس! اما من منظورم خواستگاری از پسر نبود بلکه این بود که چطور بهش بفهمونه دوسش داره!!!البته آره پسرا متاسفانه انقد بی جنبه هستن که اگه ببینن یه دختر میگه دوستت دارم...دست و پاشونو گم میکنن و به سِخره میگیرن!!!
شما میگین رابطه و واسطه!!
توی این زمونه واسطه کجا بود شما هم دلتون خوشه؟؟؟؟؟:o-]:حتی فامیلای آدم هم واسش قدم بر نمیدارن حالا شما میگین واسطه؟؟؟عجبا! انگار توی این زمونه سیر نمیکنین شماها یا شایدم دارین خیلی خونسرد شعار میدین!!:68:من میگم اگه زنی هم بخواد واسطه بشه که نمیاد واسه من و دوست من واسطه بشه که! اگه دختر داشته باشه لابد میگه
من اگه بخوام واسطه بشم یه کاری واسه دختر خودم میکنم دیگه!
به من چه که فلانی عروسی نکرده!!!
اینو خودم دیدم که میگم!ینی فامیلای خود من هم واسم قدمی برنمیدارن که البته من به کل بی خیال فک و فامیلای خودم شدم! چون میدونم نفعشون بهم نخواهد رسید بنابراین خودمو درگیر اونا نمیکنم!
و اصلا به حرفاشون اهمیت نمیدم! و هرگزم بهشون نگفتم واسه من یه پسر خوب پیدا کنین! چون
کلا آدمی نیستم که به کسی غیر از خدا رو بندازم یا التماس کنم!!اصلا انقد از این لحاظ مغرورم که خودمم کفم میبُره خخخخخخخخخ=))حتی اگه یکی یه تفنگ بذاره رو پیشونیم و بخواد منو بُکُشه
بازم عمرا اگه بهش التماس کنم که منو نکش! تازه میگم منو بکُش!!!:D
ینی انقد خدا منو قوی درستم کرده خخخخخخخخ...به هر حال همه ی این حرفا شعاری بیش نیس!!
کیانای عزیزم گفتش که توقعاتشو دوستت بیاره پایین! بابا این رفیق من اصلا توقع زیادی نداره که!!!
فقط میخواد به اون برسه و پولیناش مهم نیس واسش! ینی اگه اون اوکی بده که نمیده
این حاضره حتی یه مراسم کوچولوی محضری هم بگیرن و عقد بشن با هم! تازه کجاشو دیدی؟من از اونم کم توقع ترم!!! خخخخخخ ولی خب من تونستم خودمو کنترل کنم و به عروسی فک نمیکنم!
اونم میگه کاش منم عین تو بودم!
اما حقیقت اینه که منم دلم میخواد عروس بشم-لباس سفید عروسی بپوشم-دست شوهرمو که دوسش دارم و اونم منو بگیرم و راه برم-
با هم بریم رودخونه و جنگل و اینا-بریم کربلا-قم-جمکران و...
منم دلم میخواد با هم بریم مهمونی! با هم شوخی کنیم-شادی کنیم-سر به سر همدیگه بذاریم-مسخره بازی دربیاریم بخندیم-ادا دربیاریم و کلی حال حلال کنیم!
با هم دعا بخونیم-بچه دار بشیم و بچه مونو لباس حضرت علی اصغر بپوشونیم و...

اما من به یه نتیجه ای رسیدم اونم اینه که
حضرت یوسف عزیزم که خیلی دوسش دارم یه بار بهم گفت:هر چقد دنبال یه چیزی بدویی، اون چیز از تو دورتر میشه...:x
و واسه همینم به عروسی فک نمیکنم یا اگه بخوام فک کنم خودم ذهنمو منحرف میکنم!
بعدشم من میگم شاید اصلا خدا تو سرنوشت من عروسی رو ننوشته باشه،شاید هرگز قسمتم نباشه که عروسی کنم،شاید خدای مهربون و قربونش بشم دوس نداره من عروسی کنم(چون شاید
عروسی کنم نتونم مث الان با خدای خودم حرف بزنم و نوحه گوش بدم و دعا بخونم و قرآن و...)
و خلاصه هر کاری رو که خدا دوس داره من انجام بدم! من میگم شاید خدا نمیخواد منو از دست بده از بس که دوسَم داره فداش بشم...بعضی وقتا به خدا میگم ..خدایا نکنه اگه من
عروسی کنم دیگه نتونم مث الان باهات عشقبازی کنم؟؟؟شاید نتونم مث الان ثواب کنم؟! شاید نتونم اونی باشم که تو ازم انتظار داری!
و بعد میگم اگه اینجوریه پس همون مجرد بمونم بهتره چون من رضایت تو رو میخوام نه رضایت خلق تو رو!!! رضایت اونا واسم مهم نیس فقط رضایت تو و اهل بیتمه که برام مهمه
و دوس دارم رضایتتونو همیشه داشته باشم!تازه شاید من خدای نکرده با پسری عروسی کنم که
از لحاظ دین و ایمون و اینا خیلی خوب نباشه! و اونوقت خب نمیتونم کاراییکه میخوامو انجام بدم دیگه! پ بی خیالش!
در ضمن این دنیام عروسی نکنم مطمئنم توی بهشت انشالا به عشقم
که چندتا از بچه ها ازش خبر دارن خواهم رسید ...مگه نه ناجی باجی؟؟؟خخخخ ایول
همونو گفتم که خودت میدونی عاشقشم...منتظر هم میدونه و.........=))

 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
سلام بچه ها مرسی از همه ی شما عزیزان! تقریبا حرفاتون مفهومش یکی بود! همتون گفتین که خیلی کار درستی نیس! اما من منظورم خواستگاری از پسر نبود بلکه این بود که چطور بهش بفهمونه دوسش داره!!!البته آره پسرا متاسفانه انقد بی جنبه هستن که اگه ببینن یه دختر میگه دوستت دارم...دست و پاشونو گم میکنن و به سِخره میگیرن!!!
شما میگین رابطه و واسطه!!
توی این زمونه واسطه کجا بود شما هم دلتون خوشه؟؟؟؟؟:o-]:حتی فامیلای آدم هم واسش قدم بر نمیدارن حالا شما میگین واسطه؟؟؟عجبا! انگار توی این زمونه سیر نمیکنین شماها یا شایدم دارین خیلی خونسرد شعار میدین!!:68:من میگم اگه زنی هم بخواد واسطه بشه که نمیاد واسه من و دوست من واسطه بشه که! اگه دختر داشته باشه لابد میگه
من اگه بخوام واسطه بشم یه کاری واسه دختر خودم میکنم دیگه!
به من چه که فلانی عروسی نکرده!!!
اینو خودم دیدم که میگم!ینی فامیلای خود من هم واسم قدمی برنمیدارن که البته من به کل بی خیال فک و فامیلای خودم شدم! چون میدونم نفعشون بهم نخواهد رسید بنابراین خودمو درگیر اونا نمیکنم!
و اصلا به حرفاشون اهمیت نمیدم! و هرگزم بهشون نگفتم واسه من یه پسر خوب پیدا کنین! چون
کلا آدمی نیستم که به کسی غیر از خدا رو بندازم یا التماس کنم!!اصلا انقد از این لحاظ مغرورم که خودمم کفم میبُره خخخخخخخخخ=))حتی اگه یکی یه تفنگ بذاره رو پیشونیم و بخواد منو بُکُشه
بازم عمرا اگه بهش التماس کنم که منو نکش! تازه میگم منو بکُش!!!:D
ینی انقد خدا منو قوی درستم کرده خخخخخخخخ...به هر حال همه ی این حرفا شعاری بیش نیس!!
کیانای عزیزم گفتش که توقعاتشو دوستت بیاره پایین! بابا این رفیق من اصلا توقع زیادی نداره که!!!
فقط میخواد به اون برسه و پولیناش مهم نیس واسش! ینی اگه اون اوکی بده که نمیده
این حاضره حتی یه مراسم کوچولوی محضری هم بگیرن و عقد بشن با هم! تازه کجاشو دیدی؟من از اونم کم توقع ترم!!! خخخخخخ ولی خب من تونستم خودمو کنترل کنم و به عروسی فک نمیکنم!
اونم میگه کاش منم عین تو بودم!
اما حقیقت اینه که منم دلم میخواد عروس بشم-لباس سفید عروسی بپوشم-دست شوهرمو که دوسش دارم و اونم منو بگیرم و راه برم-
با هم بریم رودخونه و جنگل و اینا-بریم کربلا-قم-جمکران و...
منم دلم میخواد با هم بریم مهمونی! با هم شوخی کنیم-شادی کنیم-سر به سر همدیگه بذاریم-مسخره بازی دربیاریم بخندیم-ادا دربیاریم و کلی حال حلال کنیم!
با هم دعا بخونیم-بچه دار بشیم و بچه مونو لباس حضرت علی اصغر بپوشونیم و...

اما من به یه نتیجه ای رسیدم اونم اینه که
حضرت یوسف عزیزم که خیلی دوسش دارم یه بار بهم گفت:هر چقد دنبال یه چیزی بدویی، اون چیز از تو دورتر میشه...:x
و واسه همینم به عروسی فک نمیکنم یا اگه بخوام فک کنم خودم ذهنمو منحرف میکنم!
بعدشم من میگم شاید اصلا خدا تو سرنوشت من عروسی رو ننوشته باشه،شاید هرگز قسمتم نباشه که عروسی کنم،شاید خدای مهربون و قربونش بشم دوس نداره من عروسی کنم(چون شاید
عروسی کنم نتونم مث الان با خدای خودم حرف بزنم و نوحه گوش بدم و دعا بخونم و قرآن و...)
و خلاصه هر کاری رو که خدا دوس داره من انجام بدم! من میگم شاید خدا نمیخواد منو از دست بده از بس که دوسَم داره فداش بشم...بعضی وقتا به خدا میگم ..خدایا نکنه اگه من
عروسی کنم دیگه نتونم مث الان باهات عشقبازی کنم؟؟؟شاید نتونم مث الان ثواب کنم؟! شاید نتونم اونی باشم که تو ازم انتظار داری!
و بعد میگم اگه اینجوریه پس همون مجرد بمونم بهتره چون من رضایت تو رو میخوام نه رضایت خلق تو رو!!! رضایت اونا واسم مهم نیس فقط رضایت تو و اهل بیتمه که برام مهمه
و دوس دارم رضایتتونو همیشه داشته باشم!تازه شاید من خدای نکرده با پسری عروسی کنم که
از لحاظ دین و ایمون و اینا خیلی خوب نباشه! و اونوقت خب نمیتونم کاراییکه میخوامو انجام بدم دیگه! پ بی خیالش!
در ضمن این دنیام عروسی نکنم مطمئنم توی بهشت انشالا به عشقم
که چندتا از بچه ها ازش خبر دارن خواهم رسید ...مگه نه ناجی باجی؟؟؟خخخخ ایول
همونو گفتم که خودت میدونی عاشقشم...منتظر هم میدونه و.........=))

النازیعنی اگه دم دستم بودی خودم میدونستم چکار باهات بکنم :-wما رو مچل کردی دختر؟!:-wمیگم خدا گفته اگه نتونستین ازدواج کنید یعنی شرایطش براتون فراهم نشد تقوا پیشه کنیدخب تو هم اینکارو بکن تا جور بشه،همچین آش دهن سوزی هم نیستا که تو داری خودتو به آب و اتیش میزنی:Dیکم صبوری کن صبوری....
 

kyana

کاربر ویژه
"بازنشسته"
سلام بچه ها مرسی از همه ی شما عزیزان! تقریبا حرفاتون مفهومش یکی بود! همتون گفتین که خیلی کار درستی نیس! اما من منظورم خواستگاری از پسر نبود بلکه این بود که چطور بهش بفهمونه دوسش داره!!!البته آره پسرا متاسفانه انقد بی جنبه هستن که اگه ببینن یه دختر میگه دوستت دارم...دست و پاشونو گم میکنن و به سِخره میگیرن!!!
شما میگین رابطه و واسطه!!
توی این زمونه واسطه کجا بود شما هم دلتون خوشه؟؟؟؟؟:o-]:حتی فامیلای آدم هم واسش قدم بر نمیدارن حالا شما میگین واسطه؟؟؟عجبا! انگار توی این زمونه سیر نمیکنین شماها یا شایدم دارین خیلی خونسرد شعار میدین!!:68:من میگم اگه زنی هم بخواد واسطه بشه که نمیاد واسه من و دوست من واسطه بشه که! اگه دختر داشته باشه لابد میگه
من اگه بخوام واسطه بشم یه کاری واسه دختر خودم میکنم دیگه!
به من چه که فلانی عروسی نکرده!!!
اینو خودم دیدم که میگم!ینی فامیلای خود من هم واسم قدمی برنمیدارن که البته من به کل بی خیال فک و فامیلای خودم شدم! چون میدونم نفعشون بهم نخواهد رسید بنابراین خودمو درگیر اونا نمیکنم!
و اصلا به حرفاشون اهمیت نمیدم! و هرگزم بهشون نگفتم واسه من یه پسر خوب پیدا کنین! چون
کلا آدمی نیستم که به کسی غیر از خدا رو بندازم یا التماس کنم!!اصلا انقد از این لحاظ مغرورم که خودمم کفم میبُره خخخخخخخخخ=))حتی اگه یکی یه تفنگ بذاره رو پیشونیم و بخواد منو بُکُشه
بازم عمرا اگه بهش التماس کنم که منو نکش! تازه میگم منو بکُش!!!:D
ینی انقد خدا منو قوی درستم کرده خخخخخخخخ...به هر حال همه ی این حرفا شعاری بیش نیس!!
کیانای عزیزم گفتش که توقعاتشو دوستت بیاره پایین! بابا این رفیق من اصلا توقع زیادی نداره که!!!
فقط میخواد به اون برسه و پولیناش مهم نیس واسش! ینی اگه اون اوکی بده که نمیده
این حاضره حتی یه مراسم کوچولوی محضری هم بگیرن و عقد بشن با هم! تازه کجاشو دیدی؟من از اونم کم توقع ترم!!! خخخخخخ ولی خب من تونستم خودمو کنترل کنم و به عروسی فک نمیکنم!
اونم میگه کاش منم عین تو بودم!
اما حقیقت اینه که منم دلم میخواد عروس بشم-لباس سفید عروسی بپوشم-دست شوهرمو که دوسش دارم و اونم منو بگیرم و راه برم-
با هم بریم رودخونه و جنگل و اینا-بریم کربلا-قم-جمکران و...
منم دلم میخواد با هم بریم مهمونی! با هم شوخی کنیم-شادی کنیم-سر به سر همدیگه بذاریم-مسخره بازی دربیاریم بخندیم-ادا دربیاریم و کلی حال حلال کنیم!
با هم دعا بخونیم-بچه دار بشیم و بچه مونو لباس حضرت علی اصغر بپوشونیم و...

اما من به یه نتیجه ای رسیدم اونم اینه که
حضرت یوسف عزیزم که خیلی دوسش دارم یه بار بهم گفت:هر چقد دنبال یه چیزی بدویی، اون چیز از تو دورتر میشه...:x
و واسه همینم به عروسی فک نمیکنم یا اگه بخوام فک کنم خودم ذهنمو منحرف میکنم!
بعدشم من میگم شاید اصلا خدا تو سرنوشت من عروسی رو ننوشته باشه،شاید هرگز قسمتم نباشه که عروسی کنم،شاید خدای مهربون و قربونش بشم دوس نداره من عروسی کنم(چون شاید
عروسی کنم نتونم مث الان با خدای خودم حرف بزنم و نوحه گوش بدم و دعا بخونم و قرآن و...)
و خلاصه هر کاری رو که خدا دوس داره من انجام بدم! من میگم شاید خدا نمیخواد منو از دست بده از بس که دوسَم داره فداش بشم...بعضی وقتا به خدا میگم ..خدایا نکنه اگه من
عروسی کنم دیگه نتونم مث الان باهات عشقبازی کنم؟؟؟شاید نتونم مث الان ثواب کنم؟! شاید نتونم اونی باشم که تو ازم انتظار داری!
و بعد میگم اگه اینجوریه پس همون مجرد بمونم بهتره چون من رضایت تو رو میخوام نه رضایت خلق تو رو!!! رضایت اونا واسم مهم نیس فقط رضایت تو و اهل بیتمه که برام مهمه
و دوس دارم رضایتتونو همیشه داشته باشم!تازه شاید من خدای نکرده با پسری عروسی کنم که
از لحاظ دین و ایمون و اینا خیلی خوب نباشه! و اونوقت خب نمیتونم کاراییکه میخوامو انجام بدم دیگه! پ بی خیالش!
در ضمن این دنیام عروسی نکنم مطمئنم توی بهشت انشالا به عشقم
که چندتا از بچه ها ازش خبر دارن خواهم رسید ...مگه نه ناجی باجی؟؟؟خخخخ ایول
همونو گفتم که خودت میدونی عاشقشم...منتظر هم میدونه و.........=))


/:):1:
 

ARKA

مدیر انجمن صندلی داغ
"بازنشسته"
غرور و نجابت و حیای زن یک چیز فراتر از اینه که بریم این کارو انجام بدیم.بنظر من دور از شخصیت یه دختره.

اصن چرا با عقل عاشق نشیم؟؟آدم باید عاشق کسی باشه که از هر نظر که فکرشو کنه بتونه خودشو کنار اون مجسم کنه...

البته این نظر منه:53:

 
بالا