سر امام حسین ع از پشت بریده نشده

ادمیرال

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
اين گفته اگر چه بر سر زبان ها افتاده است و در مجالس عزاداري هم در ذکر مصيبت ها گفته مي شود ، امّا آنچه که در واقع مورّخين و نويسندگان حادثة عاشورا پيرامون آخرين لحظات شهادت امام حسين ـ عليه السّلام ـ گفته اند غير اين است.
و اين نقل را که نتوانستند سر امام ـ عليه السّلام ـ را از جلو ببرند چون پيامبر حلقوم مبارک ايشان را بارها بوسيده بوده است، لذا ناچاراً از پشت، سر مبارک امام را جدا کردند، هيچ نويسنده اي ذکر نکرده است.
بنابراين ماجراي بريدن سر امام حسين ـ عليه السّلام ـ از پشت نقلاً و عقلاً پذيرفته نيست.
در آخرين لحظات شهادت امام ـ عليه السّلام ـ زرعة بن شريک ضربه اي به کف دست چپ و ضربه اي نيز بر شانة حضرت وارد آورد و امام ديگر توان نشستن را از دست دادند و بر چهرة مبارک به روي زمين افتادند در اين زمان بود که سنان بن أنس به امام حمله کرد و نيزه اي بر پيکر امام وارد آورد و در آن لحظات هر کس به امام نزديک مي شد سنان به او حمله مي کرد و اجازه نمي داد چرا که مي ترسيد سر نازنين امام حسين ـ عليه السّلام ـ را ديگري از پيکر مبارکش جدا کند و نزد اميرش ببرد و بدينسان خودش بر شهادت گاه امام فرود آمد و سر آن حضرت را جدا کرد و آن را به خولي بن يزيد(لعنهم الله) سپرد.[1]
صاحب لهوف سيد ابن طاووس مي نويسد: عمر بن سعد به خولي بن يزيد گفت که سر امام را جدا کند ولي دستانش لرزيد و نتوانست و پس از خولي، سنان بن أنس نخعي از اسبش به زير آمد فضربه بالسيف في حلقه الشريف و هو يقول: «والله انيّ لاحترُّ رأسک و أعلم أنّک إبن رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ و خير الناس أباً و أمّاً» ثمّ احترَّ رأسه المقدس المعظَّم: سيد ابن طاووس به صراحت مي گويد: سنان بن أنس (لعنه الله) شمشير خويش را بر گلوي حسين ـ عليه السّلام ـ نهاده و گفت: به خدا سوگند، سر تو را از بدن جدا مي کنم در حالي که مي دانم تو پسر رسول خدا هستي و پدر و مادرت بهترين مردم اند و پس از گفتن اين کلام، سر مقدس آن بزرگوار را از تن جدا کرد.[2]
امّا شيخ مفيد و طبرسي گفته اند: چون خولي بن يزيد اصبحي پيش جست و از اسب به زير آمد تا سر امام حسين ـ عليه السّلام ـ را ببرد لرزه اش گرفت و شمر گفت: خدا بازويت را بگسلاند، چرا مي لرزي! و از اسب پياده شد و سر امام ـ عليه السّلام ـ را خود شمر بريد و تحويل خولي داد.[3]
حتّي صاحب روضة الشهدا مي نويسد: که چون شمر بر روي سينة امام حسين ـ عليه السّلام ـ نشست امام نشانه هاي قاتل خويش را در او ديد و گفت: جايي که تو نشسته اي و جايي که تو قصد بريدن آن را داري جايي است که پيامبر خدا بارها بوسه زده است و امام اجازة نماز خواندن خواست و شمر از روي سينة حضرت بلند شد ولي هنوز امام نماز را تمام نکرده بود که در سجده گاه امام را شهيد کرد و سر ايشان را از بدن جدا کرد.[4] پس به اين گونه تمامي مورخين و نويسندگان، شهادت امام حسين و جدا شدن سر مبارک از تن ايشان را نقل مي کنند و عدّه اي مي گويند آخرين نفر که سر امام را بريد سنان بن أنس بوده و عدّه اي ديگر مي گويند: شمر سر امام حسين ـ عليه السّلام ـ را از تن جدا کرد ولي هيچ اشاره اي به ماجراي بريدن سر از پشت سر نمي کنند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ مقاتل الطالبين، ابوالفرج اصفهاني.
2ـ در کربلا چه گذشت؟ (ترجمه نفس المهموم)، شيخ عباس قمي.
3ـ زندگاني امام حسين(ع)، سيد هاشم رسولي محلاتي.

[1] . ابومخنف، مقتل الحسين، ترجمه علي کرمي، قم، مؤسسة مطبوعاتي دارالکتاب جزايري، 1377ش، ص388.
[2] . سيد بن طاووس، لهوف، ترجمه عباس عزيزي، انتشارات صلاة، چاپ اول، 1380ش، ص173.
[3] . شيخ عباس قمي، نفس المهموم، ترجمه آيت الله باقر کمره اي، قم، انتشارات مسجد جمکران، چاپ پنجم، 1374ش، ص458.
[4] . ملاحسين واعظ کاشفي، روضة الشهدا، تهران، 1334ش، ص280.

برگرفته از سایت اندیشه قم
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"


به نام نامی سر، بسمه تعالی سر
بلندمرتبه پیکر، بلندبالا سر


فقط به تربت اعلات، سجده خواهم کرد
که بندهی تو نخواهد گذاشت، هرجا سر


قسم به معنی لا یمکن الفرار از عشق
که پر شده است جهان، از حسین سرتاسر


نگاه کن به زمین! ما رأیت إلا تن
به آسمان بنگر! ما رأیت إلا سر


سری که گفت: «من از اشتیاق لبریزم
به سرسرای خداوند میروم با سر


هر آنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم
مباد جامه، مبادا کفن، مبادا سر.»


همان سری که "یحب الجمال" محوش بود
جمیل بود، جمیلا بدن، جمیلا سر


سری که با خودش آورد بهترینها را
که یک به یک، همه بودن سروران را سر


زهیر گفت: حسینا! بخواه از ما جان
حبیب گفت: حبیبا! بگیر از ما سر


سپس به معرکه عابس، " أجنّنی"گویان
درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر


بنازم " أم وهب" را، به پاره تن گفت
برو به معرکه با سر ولی میا با سر


خوشا به حال غلامش، به آرزوش رسید
گذاشت آخر سر، روی پای مولا سر


چنان که یک تن دیگر به آرزوش رسید
به روی چادر زهرا گذاشت سقا، سر


در این قصیده ولی آنکه حسن مطلع شد
همان سری است که برده برای لیلا سر


همان که احمد و محمود بود سر تا پا
همان سری که خداوند بود، پا تا سر


پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد
پر از علی شود آغوش دشت، سرتاسر


میان خاک، کلام خدا مقطعه شد
میان خاک؛ الف، لام، میم، طا، ها، سر


حروف اطهر قرآن و نعل تازهي اسب
چه خوب شد که نبوده است بر بدنها سر


تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود
به هرکه هرچه دلش خواست داد، حتی سر


جدا شده است و سر از نیزهها درآورده است
جدا شده است و نیفتاده است از پا سر


صدای آیه کهف الرقیم میآید
بخوان! بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر


بسوزد آن همه مسجد، بمیرد آن اسلام
که آفتاب درآورد از کلیسا سر


عقیله، غصه و درد و گلایه را به که گفت؟
به چوب، چوبه محمل، نه با زبان، با سر


دلم هوای حرم کرده است میدانی
دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر
 

رفیق امام زمان (عج)

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
سلام بالاخره ما کدوم روایتو قبول کنیم پ؟؟؟؟؟عجبا!!!! من بیشتر شنیدم که سر آقامونو از پشت بریدن وگرنه برا چی حضرت زینب اینا رو گفت؟؟؟؟الان براتون میگم چی شد:
حضرت زینب میگه:
دست بگذار به قلبم کمی آرام شوم***من زینبم من زینبم***دست بگذار به قلبم کمی آرام شوم
رفتن سایه ی تو از سر خواهر سخت است***چه کنم خواهش زهراست ولی مجبورم***داداش صورتتو بیار***حسین گونه شو آورده***اما گونه شو نمیخواد زینب ببوسه
گفت داداش صورتتو ببر بالا***ننه ام منه وصیت الی ییب***ننه ایاقینان اوپَرم کرب و بلایه گلسَن***دِمیرَم اصغر اولَنده گلَسَن***منه مینت دی ابالفضلین اولَنده گلَسَن
برو اما نظری هم سوی میدان انداز***یک زن بی سپرو اینهمه لظکر سخت است***
دست کی میسپری خیمه ی ما زنها را؟؟؟ما که دیگه ابالفضل نداریم***این بچه ها علی اکبر ندارن***دست کی میسپری خیمه ی ما زنها را؟؟؟پیش این قوم نگهداری معجر سخت است
گفت حسین:ای کاش گلوی تو نمیبوسیدم***چرا زینب؟؟؟تقصیر من است پشت و رویَت کردند


 
بالا