حجة الاسلام قرائتی در خاطره ای تعریف میکنند :
یک خاطره تلخ دارم. برایتان بگویم چشمهایتان باز شود. عالمی در مشهد بود که اگر میایستاد تمام علما و مراجع پشت سرش نماز میخواندند. مرحوم شد به نام آیتالله میرزا جواد تهرانی. از اولیای خدا بود. ایشان زمان شاه به من فرمود که شما یک چند ماهی مشهد بیا و کلاسداری را برای طلبههای جوان بگو. اطاعت کردیم، خانه قم را اجاره دادیم، مشهد اجاره کردیم، اسبابکشی، رفتیم با امام رضا(ع) یک قرارداد ببندیم.
طوری نیست. گفتیم: یا امام رضا(ع) ما چند ماه اینجا میمانیم سخنرانی میکنیم از هیچکس هم پول نمیگیریم. تو هم امام رضا هستی از خدا بخواه من صد در صد مخلص باشم. حرفهایمان را با امام رضا(ع) زدیم و کلاسها شروع شد. انواع کلاسها چند ماه، یکی از این کلاسها شلوغ بود، در مسجد هم تنگ بود، بعد از جلسه وقتی داشتیم میرفتیم، مثل ته قیف در تنگ بود. ما هم قاطی جمعیت میرفتیم.
ادامه دارد....
یک خاطره تلخ دارم. برایتان بگویم چشمهایتان باز شود. عالمی در مشهد بود که اگر میایستاد تمام علما و مراجع پشت سرش نماز میخواندند. مرحوم شد به نام آیتالله میرزا جواد تهرانی. از اولیای خدا بود. ایشان زمان شاه به من فرمود که شما یک چند ماهی مشهد بیا و کلاسداری را برای طلبههای جوان بگو. اطاعت کردیم، خانه قم را اجاره دادیم، مشهد اجاره کردیم، اسبابکشی، رفتیم با امام رضا(ع) یک قرارداد ببندیم.
طوری نیست. گفتیم: یا امام رضا(ع) ما چند ماه اینجا میمانیم سخنرانی میکنیم از هیچکس هم پول نمیگیریم. تو هم امام رضا هستی از خدا بخواه من صد در صد مخلص باشم. حرفهایمان را با امام رضا(ع) زدیم و کلاسها شروع شد. انواع کلاسها چند ماه، یکی از این کلاسها شلوغ بود، در مسجد هم تنگ بود، بعد از جلسه وقتی داشتیم میرفتیم، مثل ته قیف در تنگ بود. ما هم قاطی جمعیت میرفتیم.
ادامه دارد....