موقعی که بچه بودم می خواستم برم دستشویی تلویزیون رو خاموش میکردم
تا کارتون تموم نشه و بعدش که میومدم گریه میکردم
به مامانم میگفتم کاره تو بود روشن کردی
کارتون تموم شد!
یکی از معضلات دوران بچگیم این بود که چرا من نمی تونم مثل شخصیت های کارتونی
که اشکاشون به دو طرف پرت می شد گریه کنم!
کلی تلاش می کردم مثل اونا باشم موقع گریه کردن مثلا سرمو بالا بگیرم
دهنمو باز کنم یا چشامو تنگ کنم که
بازم جواب نمی داد
وقتی بچه بودم رفتم به اطلاعات مجتمع خرید،
الکی اسم خودمو گفتم پیج کنه !
بعد با صدای دلنشینش اسمم تو مجتع پخش شد ،
از خوشحالی قند تو دلم آب شده بود
انگار بهم تی تاب داده بودن!!