ملاقات آیت الله سیبویه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
[h=2][/h]
روزهای زیادی با حاج آقای سیبویه گذراندیم ، روزهای خوب و شیرینی بود، اما یک روز یک اتفاق عجیبی رخ داد!

صبح آن روز حاج آقای سیبویه خیلی سراسیمه بود!
اصلا حال عجیبی داشت، بعضی ها فکر کردند نکند اتفاق بدی افتاده باشد بعضی ها هم برعکس فکر می کردند خبر خوشی به آقا داده اند! نمی شد احتمال درستی داد .



بالاخره صبرمان به سر آمد سراغ مدیر مدرسه علمیه که با حاج آقای سیبویه رابطه ی نزدیکی داشت رفتیم.

حاج آقا!
خیلی نگران حضرت آیة الله سیبویه هستیم، اگر اتفاق بدی افتاده که اینقدر روحیه ایشان تغییر کرده بما هم خبر دهید!


هنوز صحبتهای ما تمام نشده بود که اشک در چشمان حاج آقا ش مدیر مدرسه جمع شد وقتی حال حاج آقا ش را دیدیم اضطراب ما هم بیشتر شد، نمیدانستم چکار کنیم که بعد از چند لحظه سکوت بعد لبخندی زد و گفت:

آیة الله سیبویه دیشب خوابی دیده اند که حضرت آیة الله صدیقین (زید عزه) تعبیر کرده اند، تعبیرش این است چند روز دیگر شخصی که حاج آقای سیبویه ایشان را نمیشناسد، از دبی تلفن می کند و آقا را دعوت می کند همراه آنها به حج برود و حاج آقای سیبویه در عرفات خدمت آقا و سیدمان حضرت حجت بن الحسن العسکری (عج) می رسد!
 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
اشک در چشمان ما جمع شده بود. نمیتوانستیم جلو گریهی خود را بگیریم، ولی هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده بود روزها به کندی می گذشت و ما منتظر یک تلفن ناشناس بودیم.
حضرت آیة الله سیبویه که خبر نداشت ما هم خبردار شده ایم از ما منتظرتر!

یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

بلاخره آن روز فرا رسید و شخصی از دبی با مرحوم آیة الله میرزا احمد سیبویه تماس گرفتند و ایشان را به مکه دعوت کرد. شخصی که حتی او را نمی شناخت!
حضرت آیة الله سیبویه میرفت و ما ماندیم. او میرفت و ما گریه میکردیم. او میرفت و ما حسرت میخوردیم. او میرفت و ما را پشت درهای بسته جا گذاشت.

گاهی پیش خودمان می گفتیم:
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد

من از درد و درمان و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد


زمان آرام آرام می گذشت …من و لحظه شماری های من!در حال انتظار بازگشت او بودیم، منتظر خبری از گیسوان یار و چشم به راه وصال هم نفس یار!
 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
آن روز که برگشت او شاد بود، ولی چیزی از شادیش نمیگفت.
هیچ کس جرات نمی کرد از او سئوال کند، ولی گاهی که اسم آقا امام زمان (عج) در بحث های بعد از سفر مکه پیش می آمد حضرت آیة الله سیبویه (ره) امانش بریده می شد و زارزار اشک فراق می ریخت.

شاید پیش خودش به ما می گفت:
تو مو می بینی و من پیچش مو
تو ابرو من اشارتهای ابرو


من که دیگر کاسه صبرم لبریز شده بود، سراغ یکی از علماء که خیلی رابطه ی نزدیک و صمیمی با آیة الله سیبویه داشت رفتم و با اسرار زیاد قضیه ملاقات حضرت آیة الله سیبویه با آقا امام زمان (عج) را برایم این چنین نقل کردند که:
حاج آقای سیبویه با اشک نقل کردند در عرفات خدمت آقا و سیدمان حضرت حجت بن الحسن العسکری (عج) رسیدم و یک ساعت در محضر آقا بودم و دست آقا امام زمان علیه السلام را می بوسند و آقا هم پیشانی ایشان را می بوسند و حرفهایی که هیچ کسی هنوز خبر ندارد به همدیگر می زنند .
برغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمال چهره تو حجت موجه ماست


قبر مبارک مرحوم آیة الله میرزا احمد سیبویه ( قدس الله نفسه الزکیه ) در حرم حضرت معصومه (س) کنار قبر شهید مفتح می باشد ، برای شادی روحش صلوات
 
بالا