فضایل امیرالمومنین امام علی (ع) در کتب اهل سنت و در زبان دانشمندانشان

mahdi gh

کاربر با تجربه
"بازنشسته"

۱) على با قرآن و قرآن با على است
از امّ سلمه روایت شد که گفت: از پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله شنیدم که مى فرمود: على با قرآن است و قرآن با على است، از هم جدا نمى شوند تا نزد حوض کوثر بر من وارد مى شوند. (۱)

۲)حق با على و على با حق آمیخته است و ابداً از هم جدا نمى شوند

ابو ثابت غلام ابوذر(رحمه الله) گفت: بر امّ سلمه وارد شدم و او را گریان دیدم در حالى که امیرالمؤمنین علی علیه السلام ـ را یاد مى کرد و مى گفت: از رسول اکرم صلى الله علیه وآله شنیدم مى فرمود: على با حق است و حقّ با علی علیه السلام است و هرگز از یکدیگر جدا نمى شوند، تا در روز قیامت در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. (۲)
۳) پیامبر شهر علم و على باب آن

ابن عباس مى گوید: پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله وسلم فرمود: منم شهر علم و على درِ آن شهر، پس هر کس علم مى خواهد از درِ شهرِ (علم) وارد شود. (۳)
۴) دوستان علی علیه السلام ـ مؤمن و دشمنان او منافق هستند

زرّ بن جیش گفت از علی علیه السلام ـ شنیدم که مى فرمود: قسم به خدایى که دانه را بشکافت و مخلوقات را به وجود آورد پیمانى است که پیغمبر اکرم صلى الله علیه وآله وسلم با من کرده است که: (اى على) تنها شخص مؤمن دوستدار تو است و کسى با تو دشمنى نمى کند مگر شخص منافق. (۴)

۵) علی علیه السلام ـ و شیعیان او رستگارند

از امیرالمؤمنین علی علیه السلام روایت شده که فرمود، پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله وسلم فرمودند:

یا على روز قیامت گروهى از قبرهاى خود بیرون مى شوند که لباسشان نور است و بر ناقه هایى از نور سوار مى باشند که لجامهاى آن ناقه ها از یاقوت سرخ است و فرشتگان، آنان را به سوى محشر حرکت مى دهند، پس علی علیه السلام ـ گفت: تبارک اللّه، این قوم چقدر در پیشگاه خداوند گرامى هستند! رسول خداـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ فرمود: یا علی علیه السلام ـ آنان شیعیان و دوستداران تو مى باشند، که تو را به دوستى من دوست دارند و مرا به دوستى خداوند دوست مى دارند، آنان در روز قیامت کامیاب و رستگارند. (۵)
۶) پیامبر صلى الله علیه وآله و علی علیه السلام حجت خداوند بر بندگانش

انس گوید رسول اکرم صلى الله علیه وآله وسلم فرمود: من و على حجّت خداوند بر بندگانش هستیم. (۶)
۷) هر کس بر علی علیه السلام آزار رساند پیامبر صلى الله علیه وآله را آزرده است

از عمرو ابن شاس روایت است که از پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله وسلم شنید که مى فرمود: هر کس على را بیازارد در حقیقت مرا آزرده است. (۷)
امام علی (ع)
۸) دوست داشتن علی علیه السلام ـ (در اندیشه و عمل) سبب بخشش گناهان

ابن عباس گفت که پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله وسلم ـ فرمود: دوست داشتن على بن ابى طالب، سیّئات و گناهان را مى خورد (و نابود مى کند) همان گونه که آتش هیزم را مى خورد (و از بین مى برد)(۸).
۹) اطاعت از علی علیه السلام ـ اطاعت از پیامبر است

ابوذر مى گوید: پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله وسلم فرمود: هر کس از من اطاعت کند از خدا اطاعت کرده است و هر کس از من دورى کند از خدا دورى کرده است و هر کس از على اطاعت کند، از من اطاعت کرده است و هر کس از على اطاعت نکند، از من اطاعت نکرده است(۹).
۱۰) علی علیه السلام رهبر تمام مؤمنین است

عمرو بن میمون از ابن عباس نقل مى کند که رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم به علی علیه السلام ـفرمود: یا على تو بعد از من ولى و رهبر تمام مؤمنین هستى». (۱۰)
۱۱) علی علیه السلام آقاى دو جهان است و دوستى او دوستى خدا است

ابن عباس مى گوید: رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم به علی علیه السلام ـ نگاه کرد و فرمود: (یا) على تو آقاى دنیا و آخرت هستى، هر کس تو را دوست دارد به حق مرا دوست داشته است. دوستى تو دوستى خداست، و هر کس تو را دشمن بدارد با من دشمنى کرده است، دشمنى با تو دشمنى با خداست. واى بر کسانى که بعد از من تو را دشمن بدارند. (۱۱)

این ها نمونه هایى از روایات وارده در منابع اهل سنت، درباره فضائل امیرمؤمنان حضرت علی (ع) علیه السلام است.


پی نوشت ها:

۱. أبى عبداللّه الحاکم النیسابورى، المستدرک على الصحیحین. بذیله التلخیص للحافظ الذّهبى (دار المعرفه، بیروت ـ لبنان) ج ۳، ص ۱۲۴. حاکم بعد از نقل این حدیث مى گوید: هذا حدیث صحیح الاسناد و در ذیل مستدرک حافظ ذهبى نیز بعد از نقل حدیث فوق مى گوید: این حدیث صحیحى است. ـ شیخ سلیمان قندوزى حنفى، ینابیع الموده، باب ۲۰، ص ۱۰۳. ـ سیوطى، تاریخ الخلفاء، ص ۱۷۳ (باب فضائل علی علیه السلام ـ ). ـ متقى هندى، کنزالعمال، ج ۱۱، ص ۶۰۳ (مؤسسه الرساله بیروت، چاپ پنجم).

۲. ترجمه الامام على بن ابیطالبـ علیه السلام ـ (با مشخصات سابق) ج ۳، ص ۱۱۹، ح ۱۱۶۲. ـ حاکم، المستدرک، (با مشخصات سابق) ج ۳، ص ۱۲۴، ح ۶۱، فرائد المسطین، (با مشخصات سابق) ج ۱، ص ۴۳۹. ـ شیخ سلیمان قندوزى حنفى، ینابیع الموده، باب ۲۰، ص ۱۰۴. ـ هیثمى، مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۳۵.

۳. اسد الغابه فى معرفه الصحابه (با مشخصات سابق) ج ۴، ص ۲۲. ـ فرائد المسطین، (با مشخصات سابق) ج ۱، ص ۹۸، ح ۶۷. ـ البدایه و النهایه (با مشخصات سابق) ج ۷، ص ۳۵۹. ـ المستدرک على الصحیحین (با مشخصات سابق) ج ۳، ص ۱۲۶. ـ ترجمه الامام على بن ابى طالب (با مشخصات سابق) ج ۲، ص ۴۶۴، ح ۹۸۴.

۴. الحافظ أبى عبدالله محمد بن یزید القزوینى ابن ماجه، سنن، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقى (بیروت، دار احیاء التراث، ۱۳۹۵ هـ ق ۱۹۷۵ م. فرائد السمطین (با مشخصات سابق) ج ۱، ص ۱۳۰، ح ۹۳ـ۹۵. ـ البدایه و النهایه (با مشخصات سابق) ج ۷، ص ۳۵۵. ـ ترجمه الامام على بن ابى طالب علیه السلام ـ (با مشخصات سابق) ج ۲، ص ۱۹۰، ح ۶۷۴۰.

۵. ترجمه الامام على بن ابى طالب (با مشخصات سابق) ج ۲، ص ۳۴۶ و ۸۴۶. ـ گنجى شافعى، کفایه الطالب، باب ۸۶، ص ۳۱۳. ـ هیثمى، مجمع الزوائد، ج ۱۰، ص ۲۱ و ج ۹، ص ۱۷۳. ـ بلاذرى، حدیث ۲۱۵، شرح حال امیرالمؤمنین از انساب الأشراف، ج ۲، ص ۱۸۲، ط ۱.

۶. ترجمه الامام على بن ابى طالب علیه السلام ـ (با مشخصات سابق) ج ۲، ص ۲۷۲، ح ۷۹۳ تا ۷۹۶. ـ خطیب، شرح حال محمد بن اشعث، تاریخ بغداد، ج ۲، ص ۸۸. ـ ابن مغازلى، مناقب، حدیث ۶۷ و ۲۳۴، ص ۴۵ و ۱۹۷، ط ۱. ـ ذهبى، میزان الاعتدال، ج، ص ۱۲۸، شماره ۸۵۹۰. ـ شیخ سلیمان قندوزى حنفى، ینابیع الموده، باب مناقب السبعون، ص ۲۸۴، حدیث ۵۷

۷. ترجمه الامام على بن ابى طالب علیه السلام ـ من تاریخ مدینه دمشق (با مشخصات سابق) ج ۱، ص ۳۸۸، ح ۴۵۹. ـ المستدرک الصحیحین (با مشخصات سابق) ج ۳، ص ۱۲۲. حاکم بعد از نقل این حدیث مى گوید: هذا حدیث صحیح الاسناد. ـ شیخ سلیمان قندوزى حنفى، ینابیع الموده، باب مناقب السبعون، ص ۲۷۵، حدیث ۹. ـ احمد بن حنبل در عنوان «حدیث عمرو بن شاس الاسلمى» از المسند، ج ۳، ص ۴۸۳، ط ۱.

۸. ابن عساکر، شرح حال امام علی علیه السلام ـ ، تاریخ دمشق، ج ۲، ص ۱۰۳، حدیث ۶۰۷ (شرح محمودى). ـ خطیب، شرح حال احمد بن شبویه بن معین موصلى، تاریخ بغداد، ج ۴، ص ۱۹۴، شماره ۱۸۸۵. ـ متقى هندى، کنزالعمان، ج ۱۵، ص ۲۱۸، شماره ۱۲۶۱. ـ شیخ سلیمان قندوزى حنفى، ینابیع الموده، باب مناقب السبعون، ص ۲۷۹، حدیث ۳۳. در باب ۵۶، ص ۲۱۱ و نیز در ص ۲۵۲.

۹. المستدرک الصحیحین (با مشخصات سابق) ج ۳، ص ۱۲۱. حاکم بعد از نقل حدیث فوق مى گوید: هذا حدیث صحیح الاسناد.

۱۰. ابوالفراء الحافظ ابن کثیر الدَّمشقى، البدایه و النهایه (بیروت ـ لبنان، مکتبه المعارف) ج ۷، ص ۳۴۶.

۱۱. البدایه و النهایه (با مشخصات سابق) ج ۷، ص ۳۵۶.
 

mahdi gh

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
صحیح نسائى 1/ 171] به سند خود، از «عبد الله بن نجى» از پدرش روایت کرده است که حضرت على علیه السّلام خطاب به من، فرمود: من موقعیت ویژه‏اى در پیشگاه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله دارم که هیچیک از آفریدگان حق تعالى، از چنان موقعیتى برخوردار نمى‏باشد. معمول من آن بود که در سپیده صبح، پشت در خانه پیغمبر آمده و مى‏گفتم:
«السّلام علیک یا نبىّ الله»
هرگاه پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله‏
تنحنح‏
(صدا در گلو گردانیدن) مى‏کرد، به خانه باز مى‏گشتم و هرگاه‏
تنحنح‏
نمى‏کرد، به خانه حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله وارد مى‏شدم.
«نسائى» این حدیث را در کتاب [اختصاص ص 30] روایت کرده و نزدیک به این روایت را در صفحه 29 و 30 روایت نموده است و «احمد حنبل» هم، در [مسند 1/ 85] نقل کرده است.
[کنز العمال 6/ 393] از «شعبى» روایت کرده است که در یکى از اوقات، «ابو بکر» حضرت على علیه السّلام را دید، در این هنگام گفت: کسى که مى‏خواهد خرسندو مسرور شود از دیدار شخصى که موقعیت و منزلتش در پیشگاه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از همه زیادتر و نزدیکیش به حضرت او از همه بیشتر و بهره‏مندیش از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از همگان فراوان‏تر بود، به این شخص (على علیه السّلام) بنگردمتّقى» گوید: «ابن ابى الدنیا» این حدیث را در کتاب «الاشراف»، «ابن مردویه» و «حاکم» روایت کرده‏اند.
مولف کتاب فضایل خمسه گوید:
«محب طبرى» در [الریاض النضرة 2/ 163] این حدیث را آورده است و اظهار مى‏دارد: حدیث مزبور را «ابن السّمان» نقل کرده است و «ابن حجر» در [صواعق ص 106] به نقل آن پرداخته و اشاره کرده: این حدیث را «دار قطنى» از «شعبى» روایت کرده است.
الریاض النضرة 2/ 213، کنز العمال 6/ 402] به اتفاق از «عبد اللّه بن حارث» روایت کرده‏اند که در یکى از روزها، به حضرت على علیه السّلام عرض کردم:
شمه‏اى از بهترین منزلتهایى که در پیشگاه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله داشتید، بیان فرمائید.
حضرت على علیه السّلام تقاضاى مرا پذیرفت و فرمود: در یکى از شبها که پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله مشغول نماز شده بود، من خوابیده بودم، پس از فراغت از نماز، خطاب به من فرمود: یا على! هیچ خیرى را براى خودم از خدا نخواستم مگر آنکه مانند آنرا از خداى تعالى براى تو درخواست کردم، و از هیچ شرّى به خدا پناه نبردم مگر آنکه مانند آنرا از خداى تعالى براى تو درخواست نمودم تا از گزند آن در امان باشى! هر دو مؤلف اظهار داشته‏اند: این روایت را «محاملى» هم نقل کرده است.
«هیثمى» در [مجمع 9/ 110] همین حدیث را آورده و اضافه کرده است که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در پایان فرمود: هر چه را از خداى تعالى براى تو درخواست کردم، حضرت پروردگار آنها را به من اعطا فرمود؛ به جز پیغمبرى پس از خود را که براى تو درخواست نکردم.
«هیثمى» گفته است: «طبرى» این روایت را در «الاوسط» آورده است.
و «متّقى» هم در [کنز العمال 6/ 159 و 392] به حدیث مزبور اشاره کرده و در هر دو
«شبلنجى» این حدیث را در [نور الابصار ص 72] آورده و اضافه کرده: حدیث مورد نظر را «دیلمى» به سند خود، از «ابن عباس» نقل کرده است و «ابن حجر» در [صواعق ص 75] و «مناوى» در [فیض القدیر 4/ 357] به نقل حدیث مزبور اقدام کرده و «ابن حجر» و «مناوى» به نقل از «خطیب» از «براء»، و از طریق «دیلمى» از «ابن عباس»، حدیث مزبور را آورده‏اند.
[مستدرک الصحیحین 3/ 130] به سند خود، از «امّ سلمه» روایت‏
کرده است که هرگاه پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله خشمناک مى‏شد، کسى جرئت نمى‏کرد که با آن حضرت سخن بگوید، مگر حضرت على بن ابیطالب علیه السّلام این اجازه و جرئت را به خود مى‏داد و با پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله سخن مى‏گفت. «حاکم» پس از نقل حدیث مزبور، اظهار مى‏دارد که این حدیث از احادیث صحیح است.
«ابو نعیم» همین حدیث را در [حلیة 9/ 227] آورده و «مناوى» هم در [فیض القدیر 5/ 150] متذکر شده و در شرح آن، کتاب نوشته است.
«طبرانى» حدیث مزبور را از «امّ سلمه» روایت کرده است.
[الاصابة ابن حجر عسقلانى 1/ قسم 4/ 217] از کتاب «مؤتلف خطیب»، به سند خود، از «انس بن مالک» نقل کرده است که هرگاه ما مى‏خواستیم راجع به موضوعى از حضرت رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله سؤالى داشته باشیم، از حضرت على علیه السّلام یا «سلمان» یا «ثابت بن معاذ» درخواست مى‏کردیم که سؤال ما را به عرض پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله برسانند و پاسخ بگیرند؛ براى اینکه آنها از اصحاب دیگر با جرأت‏تر بودند.
[صحیح ترمذى 2/ 229] به سند خود، از «عبد الرحمن بن عبد الله» روایت کرده است که حضرت على علیه السّلام مى‏فرمود: هرگاه از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله سؤالى داشتم، پاسخ مرا مى‏داد و هرگاه ساکت بودم و سؤالى نداشتم، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله با بیانات خویش، مرا مستفیض مى‏فرمود.
«ترمذى» همین حدیث را در باب منزلت حضرت على علیه السّلام، به دو طریق دیگر، روایت کرده است و «حاکم» هم در [مستدرک 3/ 125] و «متّقى» در [کنز العمال 6/ 394] به نقل از «ابن ابى شیبه» و «ترمذى»، «شاشى»، «ابو نعیم»، در «حلیة»، «دورقى»، «ابن عساکر» و «سعید بن منصور» آورده‏اند.
و «نسائى» هم در [خصائص ص 30] به طرق دیگر، حدیث را نقل کرده است.
[الطبقات ابن سعد 2/ قسم 2/ 101] از حضرت على علیه السّلام نقل نموده است که سؤال شد: چگونه است که شما از اصحاب دیگر، احادیث بیشترى نقل مى‏کنید؟ فرمود: به این دلیل که در ملاقاتهائى که با مقام اقدس نبوى دست مى‏داد، هرگاه از آن حضرت سؤالى داشتم، به پاسخ آن مى‏پرداخت و هرگاه سؤالى نمى‏کردم، خود آن حضرت آغاز سخن مى‏فرمود.
«ابن سعد» این حدیث را در [طبقات ص 106] آورده که اصحاب گفتند: یا على! از خود بگو که چگونه این همه حدیث را، از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله روایت مى‏کنى؟ فرمود: علّت آن اینست که هرگاه حضور پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب مى‏شدم و سؤالى مى‏کردم، ایشان پاسخ مرا مى‏داد و اگر سؤالى نمى‏کردم و ساکت بودم، آن حضرت آغاز سخن مى‏فرمود.
«ابو نعیم» هم در [حلیة 1/ 68 و 4/ 382] حدیث مزبور را به این مضمون نقل کرده که حضرت على علیه السّلام فرمود: هرگاه سؤالى مى‏کردم، پاسخ مى‏شنیدم و هرگاه ساکت بودم، آغاز به سخن مى‏شدم. (مرا به سخن و سؤال وا مى‏داشتند)
[فخر رازى در تفسیر کبیر] در ذیل آیه وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ (سوره الضّحى، آیه 11) حدیثى را نقل کرده و در آخر آن حدیث آمده است:
جمعى از اصحاب به حضرت على علیه السّلام گفتند: یا على! از خود بگو، حضرت فرمود: آرام باشید که خداى تعالى مردم را از خود نمائى نهى فرموده است. در پاسخ گفتند: مگر خداى تعالى نمى‏فرماید: وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ؛ نعمت پروردگارت را بازگو کن. حضرت فرمود: اکنون نعمت الهى را که به من ارزانى داشته است، برایتان بیان مى‏کنم. هرگاه از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله سؤالى مى‏کردم به پاسخ سؤالم مى‏رسیدم و هرگاه ساکت مى‏ماندم و سؤالى نمى‏کردم، آغاز به سخن مى‏شدم و سخن مى‏شنیدم؛ اینک، تمام وجودم را علم و دانش بى‏نهایت فرا گرفته است و آنچه مى‏خواهید از من بپرسید.
"فضائل پنج تن :S (31): در صحاح ششگانه اهل سنت، ج‏2"


 

mahdi gh

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
قسمت( 3)
«خلیفۀ دوم در مورد فضائل امیرالمؤمنین(ع)می گوید: علی دارای سه فضیلت است که اگر یکی در من بود، برایم از شتران سرخ موی ارزش بیشتری داشت: اول؛ فاطمه دختر پیامبر، همسرش بود. دوم؛ پیامبر درِ تمام خانه ها را به مسجد بست و تنها درِ خانۀ علی را به مسجد گشود*. سوم؛ پیامبر روز قبل از فتح خیبر فرمود: فردا پرچم را به دست کسی می دهم که خدا و پیامبرش او را دوست می دارند و او نیز خدا و پیامبرش را دوست می دارد، و فردای آن روز پرچم را به علی داد».[1]
* پیامبر(ص) فرمود تنها خانۀ کسانی که آیۀ تطهیر در موردشان نازل شده است باید به مسجد راه داشته باشد، زیرا دیگران ممکن است در حالی که ناپاک هستند وارد مسجد شوند.
عمربن خطّاب گفت: «به خدا که شایسته ترین فردی که مردم را به طریق حق وادار نماید علی است اگر به خلافت برسد».[2]و نیز از همو به روایتی دیگر: «اگر علی خلافت را به دست بگیرد، قطعاً مردم را به حق مبین و صراط مستقیم وادار خواهد نمود».[3]
عمربن خطاب می گوید: «تعجب من از این که علی بن ابیطالب بر تمام مسائل علمی، قضایی و فقهی احاطه دارد، نیست، بلکه تعجب من از این است که او هرگونه سؤال مشکلی را در هر موردی که باشد بلافاصله و فوری و بدون اندیشه و تأمل پاسخ می دهد».[4]

عمربن خطّاب به عبدالله بن عباس گفت: «ای ابن عباس، علی شایسته ترین افراد برای خلافت است ولی قریش تاب تحمل خلافت او را ندارد».[5]

عمر بن خطاب گفت: «عَجزَتِ النّساء أن یَلِدن مثل علی بن ابی طالب، لولا علیٌ لَهَلَکَ العمر... زنان گیتی عاجزند که مانند علی به دنیا آورند، اگر علی نبود عمر هلاک می گردید»- خوارزمی حنفی، المناقب ؛ ص81.

عبدالله بن عباس می گوید: «آیه ای در قرآن نیست، مگر آن که علی(ع) مصداق بارز آن است. خداوند یاران پیامبر(ص) را در موارد بسیاری مورد سرزنش قرار داده است، لیکن از علی(ع) جز خیر و نیکی یاد نفرموده است».[6]

احمد بن حنبل(امام حنابله که به عنوان یک محدّث توانمند مورد تأئید همه اهل سنت است) میگوید: «آن فضائلی که با سندهای صحیح برای علی است، برای هیچ یک از صحابه نیست»[7] و نیز همو می گوید: «احدی با ابن ابی طالب مقایسه نمی شود».[8] ابن ابی الحدید معتزلیِ سنّی مذهب در مقدمۀ شرح نهج البلاغه می نویسد: «چه گویم در حق مردی که در هدایت بر مردم پیشی گرفته، به خدای ایمان آورده و او را عبادت نموده است در حالی که هر کس که بر زمین بود سنگ می پرستید و خالق را انکار می کرد. احدی در توحید بر او پیشی نگرفت جز محمد رسول اللّه(ص)». سیوطی، از استوانه های علمی اهل سنت، و ابن عساکر از ابن عباس نقل می کنند: «در حق علی، سیصد آیه در قرآن نازل شده است».[9]
از عبدالله بن عمر سؤال شد: «در بین صحابۀ پیامبر(ص)کدامیک افضل هستند؟ عبدالله گفت: ما صحابه را این گونه بر می شماردیم؛ اولین ابوبکر و سپس عمر و سپس عثمان. مردی به ابن عمر گفت: پس علی...؟! ابن عمر گفت: وای بر تو، علی از اهل بیت است و کسی با او قیاس نمی شود. علی با رسول خدا(ص) است در درجۀ او».[10]
شافعی، امام اهل سنّت، دربارۀ امیرالمؤمنین(ع) سروده است: «علیٌّ حُبَّهُ جُنَّه، قسیم النّار والجَنَّه، وصیِّ المصطفی حَقّا، امام الاِنسِ والجِنّه... علی که محبّتش پوششی است(از آتش)، تقسیم کنندۀ آتش و بهشت است، وصیّ بر حق مصطفاست، امام انس و جنّ است».
محمد بن ادریس( از رؤسای مذهب شافعی)درباره علی (ع) سروده ای دارد که مضمون آن چنین است: «هر گاه علی جایگاه و حقیقت خویش را برای مردم آشکار کند، هر آینه مردم دسته دسته در برابر او به سجده خواهند افتاد...».[11]
ابن ابی الحدید اندیشمند بزرگ اسلامی و از علمای اهل سنت می گوید: «دانش تفسیر از او سرچشمه گرفته و از تعالیم او دامن گشوده است. گر چه عده ای سعی کردند که برتری و مقام او را کتمان کنند. اما او چون خورشیدی است که با کف دستها پوشیده نمی شود و مانند روشنایی روز است که چشمهای بینا آن را درک می کنند».

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، 24 حدیث نبوی در حقّ علی(ع) از مسند احمد نقل می کند و می نویسد: «من در کتاب خود تنها احادیث و روایات علمای اهل سنت را بیان می کنم و نه مشهورات فرقۀ امامیه[12](چون حدیث منزلت، غدیر، دار و...) را که متهم به رفض اند». یکی از 24 حدیث برگزیدۀ ابن ابی الحدید در کتابش، به این شرح است: رسول خدا(ص)فرمود: «خدای عزّ وجلّ با من پیمانی دربارۀ علی بست». سؤال شد: آن چیست؟ پاسخ داد: خداوند فرمود: «...به درستی که علی پرچم هدایت و امام اولیای من و نوری است برای بندگان و مطیعانم و همان کلمۀ تقوایی است که بر متّقین الزام می نمایم. آن کس که علی را دوست می دارد، مرا دوست می دارد و آن کس که از او اطاعت می کند، مرا اطاعت کرده است. پس او را بشارت ده». به پروردگارم عرض کردم: «من او را بشارت دادم، پس گفت: من بندۀ خدایم و در قبضۀ قدرت او. اگر مرا به گناهانم عذاب فرماید حق است و اگر این وعده ها را محقق فرماید، اوست اولی بدین امر». پس من او را چنین دعا کردم: «خداوندا، دل او را جلای کامل عنایت فرما و شکوفایی وجودش را در ایمان به خودت قرار ده». پروردگار فرمود: «این دعاها دربارۀ علی اجابت شد، الّا که امر دیگری را نیز برای او در نظر گرفته ام که از میان جمیع اولیایم تنها به وی اختصاص دارد: او باید بلایایی را تحمل نماید که احدی از اولیایم نکشیده است...».
ابن ابی الحدید می نویسد: «اگر گهگاه علی فضائل خویش را بیان می کرد به سبب پوشیدگیِ حال او و یا از باب شکوه یا آه دل بود، و نیز از باب شکر نعمت الهی بر خود، و نیز از باب بیدار ساختن غافلان نسبت به فضیلتی که خداوند به وی اختصاص داده، و همچنین آشنا ساختن مردمان با فضائل خود که از وجودش بهره ها گیرند. و این از باب امر به معروف و نهی از منکر بود که مردمان اشتباه نکنند و دیگری را بر او مقدّم ندارند چرا که خداوند از آن نهی فرموده است: «آیا آن کس که به حق راه یافته است سزاوار تر است به پیروی، یا آن که خود نیازمند هدایت است؟».
ابن ابی الحدید که چنین از امیرالمؤمنین(ع) تمجید می کند،در مقدمۀ همین کتاب می نویسد: «حمد خدای را که مفضول(ابوبکر) را بر فاضل(علی) مقدم داشت». به طور کلی در دیدگاه برخی از علمای اهل سنّت چون ابن ابی الحدید، خوارزمی، قندوزی و... نوعی تناقض دیده می شود. ایشان در حقیقت در نوعی تحیّر به سر می برند: از سویی وجدان بیدار و ایمان و صفایی در خود دارند که ایشان را وا می دارد که چنین در شرح مناقب علی بن ابی طالب(ع) قلم بزنند، و از سویی دیگر قادر نیستند باورهای سنّتی خود و پدران خود را کنار بگذارند-بر گرفته از «فضائل امام علی(ع) در بیان ابن ابی الحدید»؛ دکتر محمدعلی انصاری(با تلخیص و اندکی تغییر).


پی نوشت ها:

[1] - مجمع الزوائد هیثمی؛ج9،ص130- مُسنَد احمد حنبل؛ج7،ص21-مستدرک الصحیحین؛ج3،ص125(با تأکید برسند صحیح).
[2] - ابن عبدالرزاق(استاد بخاری) در کتاب المُسَنَّد؛ج5،ص446.
[3] -الامامه والسیاسه؛ج1،ص43- انساب الاشراف؛ج5،ص18-و نیز شبیه این روایت در تاریخ طبری؛ ج3،ص301- تاریخ اسلام(ذهبی)؛ج3،ص305- الولایه والنّهایه(ابن کثیر دمشقی)؛ج7،ص165و... آمده است.
[4] - علی کیست؟ ؛ فضل الله کمپانی، ص244.
[5] - تاریخ یعقوبی؛ج2،ص158.

[6] - امامت علی در آینه عقل و قرآن؛ محمد جواد مغنیه، ص 125.
[7] - مناقب احمد؛ ص162.
[8] -مسند حنبل؛ج4.
[9] - تاریخ الخلفاء سیوطی؛ص171- تاریخ دمشق؛ج42،ص364- الصواعق المحرقۀ ابن حجر مکی؛ص196.
[10] - شواهدالتنزیل للحسکانی؛ج2،ص270،ح903و904- ینابیع المودّه قندوزی حنفی؛ ج1، ص 177-دکتر محمد حسینی قزوینی. این گونه سخنان، در کتابی به نام «الامام علی فی آراء الخلفاء»(مربوط به اهل سنت) گردآوری شده است.
[11] - والعادیات، فضایل حضرت علی(ع)؛ ص 17.
[12] - مقصود از فرقۀ امامیه، شیعیان دوازده امامی هستند
 
بالا