یـــآدم بـــآشـد

KhanOm gOl

کاربر تازه وارد
"منجی دوازدهمی"
%DB%8C%D8%A7%D8%AF%20%D9%85%D9%86%20%D8%A8%D8%A7%D8%B4%D8%AF%20%D8%A7%D8%B2%20%D9%81%D8%B1%D8%AF%D8%A7.jpg



یاد من باشد از فردا

جور دیگر باشم

بد نگویم به هوا، آب، زمین

مهربان باشم با مردم

و فراموش کنم، هر چه گذشت

خانه ی دل، بتکانم ازغم

و به دستمالی از جنس گذشت

بزدایم ،تار کدورت، از دل

مشت را باز کنم،

و به لبخندی خوش

دست در دست زمان بگذارم

یاد من باشد فردا دم صبح

به نسیم از سر صدق، سلامی بدهم

و به انگشت نخی خواهم بست

تا فراموش، نگردد فردا

زندگی شیرین است، زندگی باید کرد

گرچه دیر است ولی

کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزم ،شاید

به سلامت ز سفر برگردد

بذر امید بکارم، در دل

لحظه را در یابم

من به بازار محبت بروم فردا صبح

مهربانی خودم، عرضه کنم

یک بغل عشق از آنجا بخرم

یاد من باشد فردا

به سلامی، دل همسایه ی خود شاد کنم

بگذرم از سر تقصیر رفیق ، بنشینم دم در

چشم بر کوچه بدوزم با شوق

تا که شاید برسد همسفری، ببرد این دل مارا با خود

و بدانم دیگر قهر هم چیز بدیست

یاد من باشد فردا

باور این را بکنم، که دگر فرصت نیست

و بدانم که اگر دیر کنم، مهلتی نیست مرا

و بدانم که شبی خواهم رفت

و شبی هست، که نیست، پس از آن فردایی

یاد من باشد

باز اگر فردا، غفلت کردم

آخرین لحظه ی از فردا شب،

من به خود باز بگویم این را

مهربان باشم با مردم

و فراموش کنم هر چه گذشت...

 
بالا