آب زَمزم در گذر تاريخ+تصاويري از جرعه نوشان...

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
زمزم در دوران ابراهيم و اسماعيل

« سقايه اسماعيل (عليه السلام) » در آغاز به صورت چشمه اي از زمينِ خشك بيرون زد و هاجر كوشيد با خاك و رمل، اطراف آن را مسدود كند تا آب هدر نرود و او و فرزندش بتوانند از آن استفاده كنند! و در اين حال بود كه آن فرشته مقرّب، كه براي مددكاري دو ميهمان غريب خدا آمده بود، به هاجر گفت: «ساكنان اين وادي، از تشنگي هراس نداشته باشند. چه، اين چشمه اي است كه ميهمانان خدا از آن خواهند نوشيد.»

و بدينگونه با بيان نقش تاريخي زمزم هاجر را آرامش داد و نه تنها هاجر و اسماعيل، كه قبائل صحرانشين حوالي مكّه نيز بر سر سفره زمزم گرد آمدند تا جامعه نخستين «امّ القري» را تشكيل دهند و پرندگان صحرا و وحوش و طيور به سوي آن چشمه شتافتند تا ريزه خواران زمزم شوند…

از روايات چنين برمي آيد كه ابراهيم و اسماعيل اين چشمه را به صورت چاهي درآوردند تا از دستبرد حوادث مصون بماند و آب آن فزوني گيرد و كفاف ساكنان و مسافران را بدهد.

در حديث مفصّلي كه از قول امام صادق (عليه السلام) درباره حوادث مكّه و بناي كعبه و تحولات زمزم و شرح حال ابراهيم و اسماعيل و وقايع ديگري در اين خصوص در كتب حديث آمده است، چنين ميخوانيم:

«اسماعيل (عليه السلام) از كميِ آب به ابراهيم (عليه السلام) شكايت كرد، آنگاه خداوند بزرگ به ابراهيم فرمود كه چاهي را حفر كند تا حاجيان از آن بنوشند، سپس جبرئيل فرود آمد و چاه آنان؛ يعني زمزم را حفر كرد تا آب آن نمودار گشت، آنگاه جبرئيل به ابراهيم گفت در چاه فرود آيد، بسم الله… بگويد و آن را از چهارگوشه حفاري كند، كه يكي از اين زاويهها به طرف بيت الله بود و از هر يك از اين چهار زاويه چشمه اي جوشيد و جبرئيل و ابراهيم از چاه خارج شدند و جبرئيل به ابراهيم گفت: از اين آب بنوش و براي فرزندانت دعا كن و به طواف كعبه بپرداز كه اين چشمه اي است كه خداوند براي فرزندان اسماعيل پديد آورده است…»

از صدر و ذيل روايت فوق چنين استفاده ميشود كه گفتگوي ابراهيم و اسماعيل در خصوص كم آبي مكّه، پس از بناي كعبه و انجام مراسم حج بوده است.

فاكهي، تاريخ نگار مكّه از قول عثمان بن ساج از «وهب بن منبّه » چنين نقل ميكند: «سرزمين مكّه در آن روزگار آب نداشت و به همين جهت كسي در آنجا ساكن نميشد، تا اينكه خداوند زمزم را براي اسماعيل پديد آورد و به دنبال آن، مكّه آباداني گرفت و قبليه اي از «جُرهُم» به هواي آب در آنجا مسكن گزيدند. . . »
عثمان بن ساج اضافه ميكند: «زمزم اثر پاي جبرئيل است.»
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
زمزم پس از اسماعيل (ع)

اسماعيل ذبيح، بيش از صد سال در جوار حرم زيست تا روزي كه بدرود حيات گفت و در جوار كعبه و در حجر اسماعيل آرميد و فرزندان اسماعيل در آن سرزمين مأوي گزيدند و قبايل جُرهم كه پيوند سببي با اسماعيل و با فرزندان اسماعيل برقرار كرده بودند، جامعه شهر مكّه را تشكيل دادند و آب زمزم همچنان سرچشمه حيات مكّيان بود اما از آنجا كه نسلها و جامعهها از آفات اعتقادي و اخلاقي همواره سالم نميماند، جرهم نيز از صراط مستقيمِ ترسيم شده به وسيله ابراهيم و اسماعيل منحرف شدند و نعمت خداوندي را ناسپاسي كردند. و سرانجام آن ناسپاسي اين شد كه نعمت حق زوال پذيرد.

فاسي، مؤلّف «شفاء الغرام» مينويسد:

«آب زمزم همواره در اختيار مردم مكّه بود و از آن بهره مند ميشدند تا اينكه جرهم حرمت كعبه و حرم را شكستند و در نتيجه زمزم از آنها گرفته شد و طي گذشت برهه اي از زمان اثري از آن برجاي نماند.»

در اينكه چه عواملي موجب اختفاي زمزم بوده است، ميان مورّخان و محقّقان اختلاف نظريه وجود دارد؛
برخي معتقدند عوامل جغرافيايي در اين امر مدخليت داشته است. ياقوت حموي درباره زمزم مينويسد: «سالها گذشت و بر اثر آمدن سيل و باران زمزم پوشيده شد و اثر از آن به جاي نماند.»
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
عبدالمطّلب و حفر زمزم

عبدالمطّلب نياي گرامي پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله) را منزلتي رفيع است. او چهره برجسته بني هاشم و قريش و برترين مرد موجّه مكّه بود كه سقايت حاجيان را بر عهده داشت. مقام و منزلت عبدالمطّلب، علاوه بر شخصيت خانوادگي اش، ايمان و شجاعت و بزرگواري و كياست او بود كه جايگاه اجتماعي او را در ميان مكّيان و اعراب منطقه موجّه ميساخت و داستان گفتگوي او با ابرهه كه به قصد ويران كردن مكّه آمده بود، در تواريخ معروف است كه از عظمت اين شخيصت و روح بلند او حكايت دارد.

به همين دلايل بود كه خداوند افتخار حفر زمزم و سقايت حاجيان را به او ارزاني داشت. درست متعاقب پايداري اش در حرم و وفاداري اش نسبت به بيت الله بود كه آن خواب تاريخي را ديد و هاتفي وي را مأمور حفر زمزم ساخت.

ازرقي در اخبار مكّه، از زهري نقل ميكند: نخستين چيزي كه از عبدالمطّلب، فرزند هاشم، جدّ رسول الله (صلّي الله عليه وآله) به ياد مانده، اين است كه قريش با شنيدن خبر هجوم ابرهه، از مكّه گريختند امّا عبدالمطّلب كه جواني برومند بود گفت: به خدا سوگند از حرم خدا بيرون نشوم كه عزّت را جاي ديگر جستجو كنم! اين بگفت و در كنار خانه كعبه معتكف شد و قريش او را تنها گذاشتند.

آنگاه عبدالمطّلب در قالب يك شعر با خدا راز و نياز كرد و آن شعر اين بود:
همْ انّ الْمَرء يمنع رحله فامنع رحالك
لا يغلبن صليبهم وضلالهم غدوا محالك
«بار خدايا! يك مرد از خانه و كاشانه خود دفاع ميكند، تو نيز از خانه و كاشانه ات دفاع كن. و البته كه صليب آنها و گمراهي شان بر اراده تو پيروز نگردد و فردا توطئه آنان كارگر نيايد.»

او همچنان در حرم ماند تا خدا سپاه ابرهه و اصحاب فيل را به هلاكت رسانيد و قريش به شهر مكّه بازگشتند و عظمت عبدالمطلب و پايداري اش در بزرگداشت حرم الهي، بيش از پيش آشكار گرديد. در همين روزها بود كه خداوند حارث (فرزند ارشد عبدالمطّلب) را به او عنايت كرد و آنگاه در خواب ديد كه به او گفتند: «إحفر زمزم خبيئة الشيخ الأعظم»؛ «زمزم، دفينه آن پير بزرگ - ابراهيم خليل (عليه السلام - را حفر كن.» و چون بيدار شد از خداوند خواست كه محلّ آن را براي وي مشخص كند تا اينكه جايگاه آن را بار ديگر در خواب با علايمي مشخص كردند و گفتند: «زمزم را حفر كن…».

در هرحال، حفر زمزم به دست عبدالمطّلب دردودمان هاشم كه از فرزندان اسماعيل بودند، همواره به عنوان سرمايه افتخار مورد توجه قرار گرفته است.
صفيه دختر عبدالمطّلب درباره حفر زمزم به دست بني هاشم گويد:
نَحنُ حَفَرْنا لِلحَجيج زَمْزَم
سُقيا نبيّ الله في المحرَّم


منبع: پایگاه اطلاع رسانی حج
 
بالا