همه چیز از خواستن شروع می شودخواستن، غریزی ترین واکنش بشر نسبت به نداشته هایش است همین که خیره میشوی به چیزی که تنها دلت تصاحبش را میخواهد،اینجاست که خواستن، قدرتش را به رخ می کشد ...مشکل انسان ها در خواستن ِ نداشته هایشان نیست مشکلشان در کنار آمدن با این نداشته هاست ...اینجاست که احساس خوشبختی مقطعی می شودبه محض اینکه شما چیزی را دیدید که داشتنش را میخواهیدخوشبحتی تبدیل به احساسی می شود که تا آن را بدست نیاورید از آن محرومیدو اینجاست که حسادت رخ میدهدحسادت مفهومی لحظه ایست که در یک لحظه در ناخود آگاه شما جوشش میکندو شما را ملزم به تصاحب میکندحسادت یعنی تشخیص چیزی که دیگران دارند و شما نداریداما میخواهید داشته باشید
در حسادت، مشکل شما نداشته های دیگران نیست،بلکه داشته هایی است که آنها دارند و شما نداریدبه عنوان مثال شما هیچوقت برای داشتن یک سیاره حسادت نمیکنید،زیرا دیگران هم سیاره ندارندخیلی مهم است که بدانید میزان حسادت به میزان ارزشی است، که شما برای دیگران قائلیدتا مادامی که در درون شما به همان اندازه که حواستان به دیگران هستبه خودتان نیست، حسادت رخ می دهدزیرا حواس ِ چندگانه ی بشر ذاتا عاشق جستجو است.و نسل ما را از کودکی طوری بار آورده اندکه بیشتر در دیگران جستجو کنیم تا خودماناینگونه است که به چشم خود با بهترین هایمان نمی آییماما مراقبیم دیگران با چه چیزهایی به چشممان می آیندتا مادامی که دنیایمان درگیر بدست آوردن ِ داشته های دیگران استهیچگاه احساس خوشبختی در ما متولد نمی شودزیرا همیشه در هر سطحی که باشیم یا هر چقدر از دیگران به دست آورده باشیمباز هم چیزی هست که نداشته باشیمو دوباره درگیر تصاحب میشویم و تا بدست نیاوریمش آرام نیستیم ...و این چرخه ی باطل ادامه داردسخت است باور اینکه یک انسان میتواند خودش را با نداشته هایش بپذیردانسان تا وقتی خود را کشف نکرده، از خود لذت نمی برد وتا مادامی که از خود لذت نبرد نمی تواند به خودش قناعت کندتا وقتی هم که نتواند به خودش قناعت کند، جواب سوال هایش را در دیگران میجویدآنهم چه دیگرانی ؟ که همه شبیه خودش گم کرده ای دارند ...که هیچ گاه پیدا نمی شود