●●● ابیات ناب شروع شده با حرف ط●●●

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
a%20%284%29.gif


  • سلام
    دوستان همانطور که از نام تاپیک مشخصه ابیاتی که با حرف ط آغاز میشن با همراهیتون در اینجا قرار میدیم
    لطفا در هر پست بیش از سه بیت قرار بدید...
    منتظر ابیات زیباتون هستیم

    ss%20%283%29.gif





 

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"

:joda13:
طره ی شاهد دنیی همه بند است و فریب
عارفان بر سر این رشته نجویند نزاع





طلب نمی کنی از من سخن جفا این است
وگرنه با تو چه بحث است در سخندانی





طیره جلوی طوبی قد چون سرو تو شد
غیرت خلد برین ساحت بستان تو باد



طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی
صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست



طریق و رسم صاحب دولتان است
که بنوازند مردان نکو را
 

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
:joda45:
طمع را نباید که چندان کنی


که صاحب کرم را پشیمان کنی





طوطیان در شکرستان کامرانی کنند
وز تحسر دست بر سر می زند مسکین مگس


طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف
ور بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف


طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
کاندرین دامگه حادثه چون افتادم
 

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
:golez11:
طهارت ارنه به خون جکر کند عاشق

به قول مفتی عشقش درست نیست نماز

طمع از خلق گدایی باشد
گرهمه حاتم طائی باشد

طوطیی را به خیال شکری دل خوش بود
ناگهش سیل فنا نقش عمل باطل کرد

طرف کرم زکس نبست این دل پر امید من
گرچه سخن همی برد قصه من به هر طرف
 

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
:joda58:
طفیل هستی عشقند آدمی و پری

ارادتی بنما تا سعادتی ببری




طوبی زقامت تو نیارد که دم زند زین
قصه بگذرم که سخن می شود بلند





طبع کودک را به شیرینی خوش است
اونداند هرچه شیرین ، نی خوش است





طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد
در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد





طلعت دوست ، عیان می خواهم
هر چه جز اوست نهان می خواهم



 

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
hsdf%20%2828%29.gif

طاووس را به نقش و نگاری که هست ، خَلق


تحسین کنند و او خجل از پای زشت خویش






طعنه ی خَلق و جفای فلک و جورِ رقیب
جمله هیچ اند اگر یار موافق باشد







طوطی از خاموشی آیینه می آید به حرف
مهرخاموشی به لب زن تا به دل گویا شوی






طفل را گوشه ی گهواره جهانی است فراخ
همه آفاق ، بَرِ همت مردان قفسی است
 

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
:golez23::golez23::golez23::golez23:

طبایع جز کشش کاری ندانند
حکیمان این کشش را عشق خوانند






طفل اشکم خویش را رسوای مردم کرده است
می دود هر سو نمی دانم که را گم کرده است ؟







طی نگشته روزگار کودکی ، پیری رسید
از کتاب عمر ما فصل شَباب افتاده است
 
بالا