یه سوال؟؟؟؟؟؟

مائده سادات

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
سوال سختیه...حلالیت میطلبیدم وتوبه میکردم..گاهی اوقات که به مرگ فکر میکنم...یاد آدم هایی میوفتم که هیچ ترسی از خدا ندارن وبه راحتی دل بنده ی خدا رو میشکنن خیلی راحت. به نظرم این دسته از ادمها ترسی از خدا ومرگ ندارن...چون اگه داشتن به راحتی با آبرو و احساسات کسی بازی نمیکردن ...ای کاش کمی هم به فکر اون دنیا بودیم...حداقل طرز زندگیمون فرق میکرد
 

aram

خودمونی
"منجی دوازدهمی"
یه چیزی داری میگی بفهمی کارت تمومه سکته رو زدی!خخخخخخخخخخ:D


من این اتفاقو توی زندگیم تجربه کردم و فکر میکردم هر آن ممکنه بمیرم
اون موقع خیلی ناراحت شدم چون خیلی کارا بود که باید انجام میدادم و خیلی آرزو ها داشتم
دوست داشتم کارامو تموم کنم و به آرزوهام برسم که فکر میکردم وقتم تمومه و همه چی تموم شده:(
بعد از اون که همه چی بخیر گذشت
کارامو هر روز درست انجام میدم تا دغدغه ای نداشته باشم
واسه آرزوهام هم ، همه چی رو سپردم دست خدا که هرچی صلاحمه قسمتم کنه
حالا دیگه مردن واسم سخت نیست

اینا شعار نیست واقعیته
هر شب که میخوام بخوابم به خونواده میگم،کاری ندارید مردم حلال کنید
اونا هم با کمال آرامش منو با هر چی دم دستشون میاد به اتاقم همراهی میکنن:D
 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
اگه فقط 24 ساعت وقت داشته باشم سعی می کنم حد اقل یک نماز با توجه بخونم که اون دنیا دست خالی نباشم
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
مرگ معمولا ناگهانی میاد
حالا اگه لطف زیادی بشه و خبر دار بشه آدم ...
من سعی مکنم با دوستام خداحافظی کنم
نوشتن تو دفترم هم که از ضروریاته :D
اگه حرف خاصی رو باید بگم که بعد از من انجام بدن عزیزانم میگم بهشون
لحظه های آخر هم دوست دارم ذکر قرآن وفراز آخر زیارت عاشورا رو لبم باشه راهی بشم :gol:
 
بالا