شعر آب...بابا

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"


آقا اجازه ؟ شعر من هست آب بابا

یادش بخیر... من ، کودکی و تاب ، بابا...

آقا اجازه ؟ درد دلهایم زیاد است

مادر نشسته گوشه ای بیتاب ، بابا

بر روی تختش ، خس خس سینه و دردی...

من هم صدایش میزنم... با... ، باب... ، بابا...

آقا اجازه ؟ درسها را خوب حفظم

درسی که یادم هست از خوناب ، بابا

آقا اجازه ؟ ((ش)) شبیه شیمیایی...

راهی این جنت شد از این باب ، بابا

آقا اجازه ؟ ((د)) شبیه یک دلاور

چیزی که مانده از تنش یک قاب ، بابا...

جانباز تمثال وفاداریست آقا

بهر شهادت می شود بی خواب . بابا...

زخم تنش در آسمان چون آفتاب است

شب ها همیشه می شود مهتاب . بابا...

زخمی ترین شعرم فدای تار مویش

با هر دمش دریا شود گرداب . بابا...

آقا اجازه دست هایم درد دارد

از این جریمه های سخت آب بابا...
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
جمله سازی

این بار با_ستاره و شب_ جمله ای بساز!

سارااشاره کرد به ان دور دست:

چند سال میشود پدرم رفته آسمان

خانم اجازه ولی بر نگشته است

خانم خنده ای زدو پرسید :دخترم!؟

در جمله های ناقصت اصلا ستاره هست؟

ترسیده بود،اینبار نمره اش کم شود

خانم...شب... دوباره بالا گرفته است

خانم اجازه!صبح و شب ما یکی شده!

خانم اجازه !خانه ما بی ستاره است!
:(

 
بالا