:joda16:
ساقی ازل چو از محبت دم زد
این قرعه به نام زاده ی آدم زد
بگرف یکی جام زخمخانه عشق
یکجرعه فشاند و عالمی برهم زد
سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض
به هوی سر کوی تو برفت از یادم
حافظ
سرتا سر آفاق به هاون سودن
نه طاق فلک به خون دل اندودن
صد سال دگر اسیر زندان بودن
به زانکه دمی همدم نادان بودن
ساقی ارباده از این دست به جام اندازد
عارفان را همه در شرب مدام اندازد
حافظ
سرگشته چو پرگار همه عمر دودیم
آخر به همان نقطه که بودیم رسیدیم
امام فخر رازی