๑۩๑۩๑ اشعار دفاع مقدس وشهدا ๑۩๑۩๑

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
یاد روزهای جنگ به خیر

یاد ایام جنگ بخیریاد خاک باران خورده ـ شل و گل ـ
گیر افتادن در برفهای غرب و سوز سرما ـ
یاد شرجی و پشه کورههای جنوب ـ
یاد پمادهای هندی ـ
یاد ماسکهای لعنتی در خفگی هوای آبادان ـ
یاد تعطیلات باجة تلفن در اهواز ـ
یاد بتون و میل گردهای فاو ـ
یاد رفیقم همسنگرم ـ
یاد نمازهای در سنگر ـ
یاد ترکشهای ناگهانی ـ کلاشهای عراقی ـ پوتینهای کف پهن ترک ـ
یاد نانهای خشک شیرازی ـتن ماهی در هور ـ
اسرای با زیر پیراهنی ـ قاطرهای چموش کردستان ـ رانندههای سیزده ساله لودر ـ برچمهای سبز و قرمز ـ
یاد خونهای خشکیدة دشت ـ
یاد تیربارانهای از نفس افتاده ـ تانکهای بدون شنی ـ
یاد خستگیهای زیاد ماندن در وضعیت آخر ـ
یاد چشمهای آشنا ـ
یاد غریبهةای لشکرهای دیگر ـ
یاد نان محلی سوسنگرد ـ زنهای مشغول به کار عرب و مردان بیخیال ـ
یاد سوت خمپاره ـ موتورهای تریل هوندا ـلانکروزهای پانکی ـ
یاد گلهای مالیده شده به ماشین ـ
یاد فریاد شیمیائی شیمیائی ـ
یاد رفیقان واقعی ـ مردان مرد آن روزها ـ
یاد اعتبار حرفها ـ یاد نبودن کاغذ بازی ـ یاد قلکهای بچههای دبستانی ـ یاد تابلوهای چوبی (لبخند بزن برادر ـ خسته نباشی) ـ
یاد تدارکچیهای چاق و چله ـ یاد بادگیرهای آبی و سبز ـ یاد چفیههای نمدار ـ یاد پیشانی بندهای یا حسین ، یا مهدی و یاد و خاطره همه خوبیها، بدیهای جنگ بخیر ـ
آموزش احکام استبراء با کتری بزرگ آب جوش ـ
افسرهای گیچشدة عراقی ـ قایقهای موتوری بنزین تمام کرده ـ
یاد برگشتن به شهر ـ دیدن خانواده با پوستی سیاه شده ـ یاد بو شلمبوهای گرسنه سبیلدار ـ نیزارهای هور ـ پلکانهای همسایه ـ لباسهای قواصی تن نما ـ سیرهای خشک شده س
ر سفره ـ یونولیتهای گلی ـ کلاشهای تاشو ـ نقشههای بی سرو ته فرماندهان ـ بیسیمچیهای کم سن و سال ـ درنگی برای برگشت ـ کانتینرهای صف کشیدة پر از مهمات ـآموزش مسخره ش. م. ر ـنامردهای تدارکات ـ
یاد انبوه قوطیهای کنسرو و کمپوت در اطراف چادر تدارکات ـ بهترین لباسها به تن آنها ـ لباسهای کرهای ـ توپهای 106 ـ تاو ـ مالیتکا ـ موشک مالیوتکا ـ تانکهای چیفتن همیشه تمیز ـ ارتشیان اتو کشیده ـ نمازهای تیممی ـ غسل با آب سرد در حمامهای صحرایی ـ ترس از بالا بردن سر پشت خاکریز ـ اعزام مبلغ اهواز ـ ریشهای بلند بدون آنکارد ـ طلبههای خجالتی ـ صداهای شبانه دوشکا ـ بوقهای ترکش خورده ـ سیمهای مخابرات

 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"

81797644476370390188.gif

03359694318922273826.gif

81797644476370390188.gif



بياعاشقي رارعايت کنيم
بيا عاشقي را رعايت کنيم

ز ياران عاشق حکايت کنيم
از آن ها که خونين سفر کرده اند

سفر بر مدار خطر کرده اند
از آن ها که خورشيد فريادشان

دميد از گلوي سحر زادشان
غبار تغافل ز جانها زدود

هشيواري عشقبازان فزود
عزاي کهنسال را عيد کرد

شب تيره را غرق خورشيد کرد
حکايت کنيم از تباري شگفت

که کوبيد درهم، حصاري شگفت
از آن ها که پيمانه «لا» زدند

دل عاشقي را به دريا زدند
ببين خانقاه شهيدان عشق

صف عارفان غزلخوان عشق
چه جانانه چرخ جنون مي زنند

دف عشق با دست خون مي زنند
سر عارفان سرفشان ديدشان

که از خون دل خرقه بخشيدشان
به رقصي که بي پا و سر مي کنند

چنين نغمه عشق سر مي کنند:
«هلا منکر جان و جانان ما

بزن زخم انکار بر جان ما
اگر دشنه آذين کني گرده مان

نبيني تو هرگز دل آزرده مان
بزن زخم، اين مرهم عاشق است

که بي زخم مردن غم عاشق است
بيار آتش کينه نمرود وار

خليليم! ما را به آتش سپار
که پروانه برد با دو بال حريق»

در اين عرصه با يار بودن خوش است
به رسم شهيدان سرودن خوش است

بيا در خدا خويش را گم کنيم
به رسم شهيدان تکلم کنيم

مگو سوخت جان من از فرط عشق
خموشي است هان! اولين شرط عشق

بيا اولين شرط را تن دهيم
بيا تن به از خود گذشتن دهيم

ببين لاله هايي که در باغ ماست
خموشند و فريادشان تا خداست

چو فرياد با حلق جان مي کشند
تن از خاک تا لامکان مي کشند

سزد عاشقان را در اين روزگار
سکوتي از اين گونه فريادوار

بيا با گل لاله بيعت کنيم
که آلاله ها را حمايت کنيم

حمايت ز گل ها گل افشاندن است
هم آواز با باغبان خواندن است


 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
97812785187211250837.gif

شراب شهادت

آنان که شسته اند به روی ماه رویشان
بنگر که لاله می دمد ازخاک کویشان


گلهای سبزه پیشیه عطر آفرین عشق
می آید از تمامی این خاک بویشان


دلدادگان عاشقی و مهر دوست،گشت
سرشار از شراب شهادت سبویشان


درراه دوست غرق شدن درفراق خون
جان دادنی چنین شده بود آرزویشان


پروانه های زخمی شمشیر عاشقی
صد پاره پاره خفتشان شد رفویشان


اکرام خون لاله سرخ شهید عشق
دشوار هست و سهل بُوَد آرزویشان


نام شهید خون شهیدان چو بشنوی
اهدا نما (نفر)صلواتی به سویشان


سرودهء آقای حمید رضا نفر متخلص به (نفر)

25783308242449034487.gif



 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
72849118837941407269.gif


بودیم ....هستیم

رفتند تا وظیفه خود را ادا کنند
خود را فدای ماندن ما وشما کنند



رفتند با حمایت خالی دستشان
یک کربلا،حماسه خونین به پا کنند



رفتند وپشت پا به کم وبیش نان زدند
تا در حضور آیینه خود را فداکنند



ماندیم وبنده های کم وبیش نان شدیم
تا سالهای قحطی گندم چه ها کنند



ما مانده ایم وبار گناهی که میکشیم
امشب دعا کنید که مارا دعا کنند



امشب دعا کنیم که از روی مرحمت مارا از آن همیشه خرم صدا کنند



ای سرزمین خون پرنده بلند باش
آماده ایم تا سرمان را جدا کنند



آماده ایم مثل همانها که پیشتر رفتند
تا وظیفه خود را ادا کنند




سروده آقای علی نعمت اللهی(بهمنی)

53358083041317028838.gif



 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"


سفره عقد


عاقد دوباره گفت وکیلم ...پدر نبود

ای کاش در جهان ره و رسم سفر نبود



گفتند رفته گل...نه ! گلی گم دلش گرفت

یعنی که از اجازه ی بابا خبر نبود



هجده بهار منتظرش بود و برنگشت

آن فصل های سرد که بی درد سر نبود



ای کاش نامه یا خبری عطر چفیه ای

رویای دخترانه ی او بیشتر نبود



عکس پدر مقابل آیینه شمعدان

آن روز دور سفره جز چشم تر نبود




عاقد دوباره گفت :وکیلم؟ دلش شکست

یعنی به قاب عکس امید دگر نبود



او گفت با اجازه ی بابا...بله ...بله

مردی که غیر آینه ای شعله ور نبود

پروانه نجاتی




 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
11366306015047542611.gif


رفته بودم سفری سمت دیار شهدا
که طوافی بکنم دور مزار شهدا


به امیدی که دل خسته هوائی بخورد
متبرک شود از گرد و غبار شهدا


هر چه زد خنجر احساس به سرچشمه ی عشق
شرمگینم که نشد اشک ، نثار شهدا


خشکی چشم عطش خورده از آنجاست که من
آبیاری نشدم فصل بهار شهدا


آخرین خط وصایای دل من اینست

که بخاکم بسپارید کنار شهدا...

47910707062037276387.gif



 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
309.gif


در اين زمانه كه انديشه ها كپك دارد


چقدر ايدهي نو حرفهاي تك دارد

براي كشف حقايق شبيه گاليله

به عمق فرضيه هاي گذشته شك دارد

نگو!:" محاکمه و اعتراف را ننويس!"

نگو: "که قافیه هایت چرا کتک دارد؟"

پريده از دهنم غصه هاي مردي كه

ميان حنجرهي زخمي اش نمك دارد

كسي كه توي دلش تار مي زند اما

نواي ساز دلش سوز ني لبك دارد

دو پاي مصنوعي اش مي رود جلو اما

به هشت سال مقدس فلاش بك دارد

شهيد زنده ديروز و غربت امروز؟

چه قدر بازي تقدير اشكنك دارد!


چه قدر غربت يك مرد سخت و سنگينست


اگر چه چيني تنهايي اش ترك دارد


گذر ز كوچه معشوقه قيمتش بالاست

هميشه زخم زبان دل شكستنك دارد

پروانه بهزادي


309.gif
 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
پاسخ : اشعاری در مورد دفاع مقدس و شهدا

هنگام جنگ دادیم صدها هزار دارا
شد کوچه های ایران مشکین ز اشک سارا

سارا لباس پوشید ، با جبه ها اجین شد
در فکه و شلمچه ، دارا به روی مین شد


چندین هزار دارا ، بسته به سر سربند
یا تکه تکه گشتند یا که اسیر و در بند

سارای دیگری در مهران شده شهیده
دارا کجاست ؟ او در ، اروند آرمیده

دوخته هزار سارا چشمی به حلقه ی در
از یک طرف و دیگر چشمی ز خون دل ، تر

سارا سوال می کرد ، دارا کجاست اکنون؟
دیدن شعله ها را در سنگرش به مجنون

خون گلوی دارا آب حیات دین است
روحش به عرش جسمش ، مفقود در زمین است

در آن زمانه رفتند صد ها هزار دارا
در این زمانه گشتند ده ها هزار «دارا»

هنگام جنگ دارا گشته اسیر و در بند
دارای این زمان با بنزش رود به دربند

دارای آن زمانه بی سر درون کرخه
سارای این زمانه در کوچه با دوچرخه

در آن زمانه سارا با جبه ها اجین شد
در این زمانه ناگه ، چادر« لباس جین» شد

با چفیه ای که گلگون از خون صد چو داراست
سارا ، خود از برای ، جلب نظر بیاراست

آن مقنعه ور افتاد جایش فوکل در آمد
سارا به قول دشمن از املی در آمد

دارا و گوشواره ، حقا که شرم دارد !
در دست هایش امروز او بند چرم دارد

با خون و چنگ و دندان دشمن زخانه راندیم
اما به ماهواره تا خانه اش کشاندیم

یا رب تو شاهدی بر اعمالمان یکایک
بدم المظلوم یا الله ، عجل فرجه ولیک

جای شهید اسم خواننده روی دیوار
آن ها به جبهه رفتند ، اینها شدند طلبکار
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
25477669139255709102.gif


عمری گذشت و یوسف ما پیرهن نداشت

آری که پیرهن نه، که حتی کفن نداشت
عمری گذشت و خنده به لبهای مادرم!
خشکیده بود و میل به دریا شدن نداشت
عمری همیشه قصة نقاشی سعید!
مردی که دست در بدن و سر به تن نداشت...

حالا رسید بعد هزاران هزار روز
یک مشت استخوان که نشان از بدن نداشت
مادر که گفت: شکل تو دارد پدر، ولی
وقتی که دیدمش، پدرم شکل من نداشت!
فهمیدم از نبودن اندوه جمجمه!

بابا هوای سر به بدن داشتن نداشت
با اینچنین رسیدن و آن هم بدون سر
حرفی برای مادرم از خویشتن نداشت

آن شب چقدر مادرم از غصه گریه کرد
بیچاره او که چاره به جز سوختن نداشت

25477669139255709102.gif



 
بالا