๑۩๑۩๑ اشعار دفاع مقدس وشهدا ๑۩๑۩๑

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
بسمه تعالی





با سلام محضر حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا فداه

به مناسبت هفته دفاع مقدس در این تاپیک اشعار ی در مورد دفاع مقدس و شهدا را با همکاری دوستان خوب وگل انجمن قرار میدهیم.



با تشکر
 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
پاسخ : اشعاری در مورد دفاع مقدس و شهدا

و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتّی ندیدیم خاکسترت را
به دنبال دفترچه ی خاطراتت
دلم گشت هر گوشه ی سنگرت را


و پیدا نکردم در آن کنج غربت
به جز آخرین صفحه ی دفترت را
همان دستمالی که پیچیده بودی
در آن مهر و تسبیح و انگشترت را
همان دستمالی که یک روز بستی
به آن زخم بازوی همسنگرت را
همان دست هایی که پولک نشان شد
و پوشید اسرار چشم ترت را
سحرگاه رفتن زدی با لطافت
به پیشانی ام بوسه آخرت را
و با غربتی کهنه تنها نهادی
مرا آخرین پاره پیکرت را
و تا حال می سوزم از یاد روزی
که تشییع کردم تن بی سرت را
کجا می روی ای مسافر؟ درنگی!
ببر با خودت پاره ی دیگرت را
 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
پاسخ : اشعاری در مورد دفاع مقدس و شهدا

یکی بود و...یکی بود!!!


زیر یه گنبد کبود


یکی میون آدما


دیگه برا خودش نبود!



قرارشو گرفته بود


لبخند زیبای امام


نگاه می کرد به قاب عکس


می گفت آقا،دارم میام


داروندارش توی ساک


سربند"زهرا" و پلاک


اشکای داغ مادرش


هی می چکیدن روی خاک


با دستاش اشکارو گرفت


از گونه های مادرو...


تا که دلش جا نمونه


توو لحظه های آخرو...


" مادر تو که گریه کنی


بی پروبالم می کنی


مادر شاید دیگه نیام


بگو حلالم می کنی!..."


مادر ساک و از رو زمین


گرفت و داد دست پسر


قرآن گرفت دور سرش


راهیش کنه واسه سفر


" خدا سپردمش به تو


اسماعیل عزیزمو...!


خدا قبولش کن ازم


قربونی ناچیزمو... "


میون بوسه و دعا


با صد سلام و صلوات


" الله و خیرٌ حافظا


برو خدا پشت و پنات "...


مسافر قصه ی ما


توو جاده ی یک طرفه


سوی خدا قدم گرفت


با جونی که توی کفه


مردن براش حقارته


هدف فقط شهادته


توو دشت سبز پیکرش


گلای زخم یه عادته


کارش فقط ذکرو دعا


میون موج انفجار


امشب همه راهی میشن


برای کربلای چهار...!


از کربلا تا کربلا


تناشون و پل می کنن


بچه ها تشنه ان ولی...


با یا حسین گل می کنن


قد می کشن تا آسمون


با سجده روی خون و خاک


" حی علی روی خدا "


با بدنای چاک چاک


بود و نبود قصه مون


چله نشین عاشقی


تو دشت سبز این وطن


کبوتری ، شقایقی


وقتشه که پر بگیری


بری پابوس مادرت


یوسف بشی حتی اگه


پیرهن نداره پیکرت!!!


داروندارت توی ساک


نه یه سربند نه یه پلاک


زائر داری از کربلا


حاج خانوم!آب بریز رو خاک


اسپند بیار ، گلاب بیار


که حسن یوسف اومده


نوردوچشمای ترت


پیرهن نه ؛ یوسف اومده


" خوش اومدی مسافرم


قبول باشه زیارتت


چه بوی خوبی پیچیده


بوی حسین میده تنت...
 

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : اشعاری در مورد دفاع مقدس و شهدا

کبوترها، كبوترها، به دلجويي از آن بالا
نگاهي زير پا گاهي اسيران قفس ها را!
خوشا پروازتان با هم، بلند آوازتان با هم
به ياد آريد ما را هم در آن پرواز كردن ها...
كبوترها، كبوترها،هواي پر زدن دارم
ولي با من نمي آيد، نمي آيد دلم، دردا!
چه ديدي اي دل اينجا تو، كه ماندي در گل
اينجا تو
شدي بي حاصل از اينجا تو، با هم رويم آنجا
شكن حصر و قفس ديگر، رهايي را بكن باور
بزن در آسمان ها پر، به پروازآ، به پروازآ...
هوا گر بسته پايت را لگامي زن هوايت را
بده دست ولايت را، غزلخوانان بيا با من
فريبت داده گر دنيا، فريبي ده تو هم او را
بگير اوجي بناگاه و بزن پا بر سر دنيا
درنگت چيست هان اي دل؟ همه رفتند تا منزل
چرايي اين چنين غافل، بيا، دير است تا فردا
هلا اي خيال آدم ها، ببينيد اين كبوتر ها
منم، آن خويش گم كرده، كه خود را كرده ام پيدا
تو هم رستي زبنده اي دل، بيا نزديك شد تا منزل
بگو با من، چه مي بيني درآن آفاق ناپيدا؟!...


فاطمه راكعي
 

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : اشعاری در مورد دفاع مقدس و شهدا

بي سايه مرا آن نور، با خويش كجا مي برد
بي پرسش بي پاسخ، مي رفت و مرا مي برد
ها! گفت تماشا كن گلخاك شهيدان را
خالص نشدي ورنه، اين خاك تو را مي برد!
من بودم و من بودم، در حال شدن بودم
انگار شوري، رقصان به سما مي برد
هنگامه ي محشر بود، يا وعده ي ديگر بود
آن پاي كه بي سر بود، تن را چه رها مي برد
رو سوي خطر مي رفت، يا سير و سفر مي رفت؟!
هم باورمان مي داد، هم باورمان مي برد
پيري كه غريبي را، از كرب و بلا آورد
اين بارغريبان را تا كرب و بلا مي برد!




محمد علي بهمني
 

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : اشعاری در مورد دفاع مقدس و شهدا

كودكي سوخت در آتش به فغان، هيچ نگفت
مادري ساخت به اندوه نهان، هيچ نگفت
پدر پير شهيدي كه به عشق ايمان داشت
سوخت از داغ پسر هاي جوان، هيچ نگفت
دختر كوچك همسايه ي ما پر زد و رفت
دل آيينه شكست و كس از آن هيچ نگفت
وقتي از شش جهت آوار تبر مي باريد
مردي از حنجر نامرد جهان هيچ نگفت
وطنم زخمي شمشير دو صد حادثه گشت
باز با اين همه چون شير ژيان هيچ نگفت
آن طرف تر، پس ديوار بلند ترديد
شاعري بود كه با طبع روان هيچ نگفت
خاك خوبم، وطنم، درگذر از آتش دود
آب شد، آب، ولي از غم نان هيچ نگفت
شبي از خويشتنم خواستم آيينه چه گفت؟
پاسخش باز همان بود، همان، هيچ نگفت
مي توان گوشه اي از داغ مرا شرح نداد
ولي از اين همه هرگز نتوان هيچ نگفت




ناصر فيض
 

آسمان

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعاری در مورد دفاع مقدس و شهدا

امام راحل چه زیبا فرمودند: ما برای درک کامل ارزش و راه شهیدانمان فاصله طولانی را باید بپیماییم.



مولا به جان مادرت رحمی به ما کن


پیمانه خشک دلم اینک سقا کن

از این شهیدان خدا رویم سیاه است

بر این دل خسته بیا نوری عطا کن

مولا دلم خون و قرارم بی قرار است

صبری بده، از مهر و کین ما را رها کن

مولا اگر بابا ندیدم یا نگفتم

چشمم خطا کرده، دلم مولا رضا کن
 

آسمان

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعاری در مورد دفاع مقدس و شهدا

بياعاشقي رارعايت کنيم

بيا عاشقي را رعايت کنيم
ز ياران عاشق حکايت کنيم
از آن ها که خونين سفر کرده اند
سفر بر مدار خطر کرده اند
از آن ها که خورشيد فريادشان
دميد از گلوي سحر زادشان
غبار تغافل ز جانها زدود
هشيواري عشقبازان فزود
عزاي کهنسال را عيد کرد
شب تيره را غرق خورشيد کرد
حکايت کنيم از تباري شگفت
که کوبيد درهم، حصاري شگفت
از آن ها که پيمانه «لا» زدند
دل عاشقي را به دريا زدند
ببين خانقاه شهيدان عشق
صف عارفان غزلخوان عشق
چه جانانه چرخ جنون مي زنند
دف عشق با دست خون مي زنند
سر عارفان سرفشان ديدشان
که از خون دل خرقه بخشيدشان
به رقصي که بي پا و سر مي کنند
چنين نغمه عشق سر مي کنند:
«هلا منکر جان و جانان ما
بزن زخم انکار بر جان ما
اگر دشنه آذين کني گرده مان
نبيني تو هرگز دل آزرده مان
بزن زخم، اين مرهم عاشق است
که بي زخم مردن غم عاشق است
بيار آتش کينه نمرود وار
خليليم! ما را به آتش سپار
که پروانه برد با دو بال حريق»
در اين عرصه با يار بودن خوش است
به رسم شهيدان سرودن خوش است
بيا در خدا خويش را گم کنيم
به رسم شهيدان تکلم کنيم
مگو سوخت جان من از فرط عشق
خموشي است هان! اولين شرط عشق
بيا اولين شرط را تن دهيم
بيا تن به از خود گذشتن دهيم
ببين لاله هايي که در باغ ماست
خموشند و فريادشان تا خداست
چو فرياد با حلق جان مي کشند
تن از خاک تا لامکان مي کشند
سزد عاشقان را در اين روزگار
سکوتي از اين گونه فريادوار
بيا با گل لاله بيعت کنيم
که آلاله ها را حمايت کنيم
حمايت ز گل ها گل افشاندن است
همآواز با باغبان خواندن است
 

آسمان

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعاری در مورد دفاع مقدس و شهدا

بسم الله الرّحمن الرّحیم

شب است و سكوت است و ماه است و من
فغان و غم اشك و آه است و من
شب و خلوت و بغض نشكفتهام
شب و مثنويهاي ناگفتهام
شب و نالههاي نهان در گلو
شب و ماندن استخوان در گلو
من امشب خبر ميكنم درد را
كه آتش زند اين دل سرد را
بگو بشكفد بغض پنهان من
كه گل سرزند از گريبان من
مرا كشت خاموشي نالهها
دريغ از فراموشي لالهها
كجا رفت تأثير سوز و دعا؟
كجايند مردان بيادّعا؟
كجايند شورآفرينان عشق؟
علمدار مردان ميدان عشق
كجايند مستان جام الست؟
دليران عاشق، شهيدان مست
همانان كه از وادي ديگرند
همانان كه گمنام و نامآورند
هلا، پير هشيار درد آشنا!
بريز از مي صبر، در جام ما
من از شرمساران روي توام
ز دُردي كشان سبوي توام
غرورم نميخواست اين سان مرا
پريشان و سر در گريبان مرا
غرورم نميديد اين روز را
چنان نالههاي جگرسوز را
غرورم براي خدا بود و عشق
پل محكمي بين ما بود و عشق
نه، اين دل سزاوار ماندن نبود
سزاوار ماندن، دل من نبود
من از انتهاي جنون آمدم
من از زير باران خون آمدم
از آنجا كه پرواز يعني خدا
سرانجام و آغاز يعني خدا
هلا، دينفروشان دنياپرست!
سكوت شما پشت ما را شكست
چرا ره نبستيد بر دشنهها؟
نداديد آبي به لب تشنهها
نرفتيد گامي به فرمان عشق
نبرديد راهي به ميدان عشق
اگر داغ دين بر جبين ميزنيد
چرا دشنه بر پشت دين ميزنيد؟
خموشيد و آتش به جان ميزنيد
زبونيد و زخم زبان ميزنيد
كنون صبر بايد بر اين داغها
كه پر گل شود كوچهها، باغها
عليرضا قزوه

 

آسمان

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعاری در مورد دفاع مقدس و شهدا

نمرده اند شهیدان
نمرده اند شهیدان که ماه و خورشیدند
که کشتگان وطن زندگان جاویدند

خلاف شمع که می گرید از هلاکت خویش
به روز رزم سپردند جان و خندیدند

فراز چرخ نهادند پای چون بهرام
اگر چه دامن از این خاکدان فروچیدند

به جان خصم فکندند لرزه هم چون بید
ولی چو کوه ز باد اجل نلرزیدند

بر آستان رضا چون غبار بنشستند
بر آسمان شرف هم چو مه درخشیدند

به جنگ اگر دشمن نقد جان نمی داد
به جان دوست چنین منزلت نمی دیدند

اگر به دیده ی بیگانه اند چون شب تار
ولی به دیده ی ما هم چو صبح امیدند

به جان پاک شهیدان که زنده اند رهی
دلاوران که سزاوار جشن جاویدند

«رهی معیری»
 
بالا