***تفسیر آیات برجسته قرآن کریم***

  • نویسنده موضوع 818
  • تاریخ شروع

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
[h=2]تفسیر آیه صلوات (احزاب/ 56)[/h]


<h3>اعلایِ دین</h3>«اِنَّ اللّه َ و مَلائِکتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبیِّ یا اَیُّها الّذینَ امَنُوا صَلّوا عَلیهِ و سَلِّمُوا تَسلیما ؛ به درستی که خدای تعالی و فرشتگانِ او، درود می فرستند بر پیغمبرِ عالی مقدار. ای کسانی که گرویده اید به خدا و رسول! صلوات دهید بر او و سلام گویید بر وی، سلام گفتی (سلامی شایسته)»
صلوات از حق تعالی، رحمتِ او است و از غیر او، طلب رحمت، و نزد جمعی، از جانب او رحمت و از ملائکه استغفار و از مؤمنان دعا.
و مراد اینجا اعتنا است به اظهار شرف و ترفیعِ شأن حضرت رسالت صلی الله علیه و آله وسلم و گفته اند که معنی «اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد» این است که بار خدایا! تعظیم کن محمد را در دنیا به اِعلای دین و اظهار دعوت به طریق یقین و عظمت ذکر و ابقای شریعت او در آخرت به قبول شفاعت او در شأن امت و تضعیف (چند برابر کردن) ثواب و اظهار فضل او بر اولین و تقدیم او به کافه (همه) انبیا و مرسلین علیه السلام . گفته اند که تکریم و تعظیم حق تعالی، محمد را در این آیه، بیشتر است از تشریف آدم به سجود.
<h3>کیفیت صلوات</h3>روایت است که پس از نزول این آیه، یاران از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم پرسیدند: یا رسول اللّه ! ما نمی دانیم که سلام را چگونه به تو کنیم. کیفیت صلوات را بیان فرمایید.
فرمود: بگویید: اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ کما صَلَّیتَ علی ابراهیمَ و آلِ ابراهیم، اِنَّک حَمیدٌ مَجید و بارِک عَلی مَحمَّدٍ و آلِ مُحَمّدٍ کما بارَکتَ علی ابراهیمَ و آلِ ابراهیم، انَّکَ حَمیدٌ مَجید؛ (بار خدایا! بر محمد و آل او صلوات فرست، همانند آن صلوات که بر ابراهیم و آل ابراهیم فرستادی؛ به راستی که تو مجید و حمیدی. برکت را بر محمد و آل او ارزانی دار همان گونه که بر ابراهیم و آل او ارزانی داشتی؛ به راستی که تو حمید و مجیدی).
پس از آن فرمود: حق تعالی بر من دو فرشته را موکّل گردانید تا هر جا که نامِ من بَرَند و مُستَمِع بر من صلوات فرستد، آن فرشته ها گویند: خدا تو را بیامرزد، [پس] خدا و فرشتگان آمین گویند و اگر بر من صلوات نفرستد، آن هر دو فرشته گویند: خدا تو را نیامرزد و خدا و فرشتگان آمین گویند. و از ابن مسعود روایت شده که هرگاه صلوات بر پیغمبر و آلِ او فرستید، باید که آن، بر وجهِ اَحسن باشد؛ چه شاید که آن بر شما پاسخ داده شود. یکی از یاران امام صادق علیه السلام از آن حضرت پرسید: صلوات فرستادنِ حق تعالی بر محمد که در این آیه ذکر کرده، به چه کیفیت است؟ فرمود: صلوات حق تعالی بر او، اعلایِ مرتبه اوست در آسمان های رفیع و برتر نمودن درجه او بر جمیع درجات انبیاء. سپس سؤال شد: تسلیم به چه کیفیت می باشد؟ فرمود: تسلیم، انقیاد نمودن است او را در جمیع امور و اطاعتِ اوامر او کردن و جهد نمودن در طاعت.
<h3>رهایی از آتش</h3>از پیامبر روایت است که فرمود: جبرییل از طرف حق تعالی به من گفت: هر که یک بار بر تو صلوات دهد، من به جهت آن، ده بار بر او صلوات بفرستم و ده سیئه از او محو کنم و ده حسنه از برای او بنویسم. و جابر از ابی جعفر علیه السلام روایت کرده که: بنده ای از بندگان خدا، سال ها در آتش دوزخ معذَّب بود و در این مدت، استغاثه می کرد به خدا و او را سوگند می داد تا او را از عذاب برهاند، اما مژده راحتی [از عذاب] به او نمی رسید. پس آن بنده گفت: به حقّ محمد صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت او که بر من رحم کن.
به جبرئیل وحی رسید که هبوط کن (فرود آی) به سوی بنده من و او را از دوزخ بیرون آر. گفت: یا رب! چگونه نزد او رَوَم که او در میان آتش دوزخ است؟ خطاب آمد که امر کرده ام آن آتش بر تو سرد و سلامت باشد. پس گفت: بار خدایا! این بنده در کدام موضع است؟ ندا رسید که در چاهی است از سجّین.
پس جبرئیل به آن هبوط کرد. دید که او را به زنجیر آتشین بسته اند و به شدتِ عذاب گرفتار است. به او گفت: چند سال است که در آتش دوزخ گرفتاری؟ گفت: نمی دانم و از درازی مدت و شدت عذاب، شمارِ مدت او را نمی دانم. پس او را از آن جا بیرون آورد.
[در این حال] خدای تعالی به او ندا کرد که: ای بنده من! چند بار به من استغاثه کردی و سوگند دادی در آتش، اما به عزّت و جلال من سوگند، که اگر محمد و اهل بیت او را وسیله نجات خود نمی کردی، مدت مکثِ تو را در دوزخ دراز می کنم. لیکن من بر خود واجب گردانیدم که هیچ بنده، مطلوبِ خود را از من نَطَلَبد به وسیله محمد و اهل بیت او، مگر آن چه کرده باشد، آن را بیامرزم. پس امروز از سرِ تو گذشتم و قلم عفو بر جمیع گناهانِ تو کشیدم.
و از حضرت امام صادق علیه السلام منقول است که: هر که را به خدا حاجتی باشد، باید که ابتدا کند به صلوات بر محمد و آل محمد و بعد از آن، حاجت خود را از او بخواهد و ختمِ آن دعا کند به صلوات بر محمد و آل محمد. پس به درستی که حق تعالی از آن، بزرگوارتر و کریم تر است که هر دو طرف دعا را اجابت کند و میان را واگذارد. چه صلوات بر محمد و آل محمد، در حجاب نمی ماند و در معرض قبول می افتد.
پدیدآورنده: ملا فتح اللّه کاشانی
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ***تفسیر آیات برجسته قرآن کریم***

[h=2] تفسیر آیه کهیعص[/h]
سعد بن عبدالله قمی نقل میکند که در خدمت امام عسکری (ع) بودم و فردی از تأویل آیه کهیعص سئوال کرد. امام عسکری (ع) فرمود که از فرزندم «مهدی» پاسخ را دریافت کنید. آنگاه امام زمان (عج) فرمودند: «هذه الحروف من أنباء الغیب،..



بسیاری از مفسّران قرآن کریم معتقدند که آیه «کهیعص» که از حروف رمزی و مقطّعه در قرآن است به ماجرای کربلا و شهادت امام حسین (ع) اشاره کرد.


دلیل این مفسران بر ارتباط آیه «کهیعص» با ماجرای کربلا، روایتی از «سعد بن عبدالله قمی» است که در کتب روایی از جمله «کمالالدین وتمام النعمة» شیخ صدوق (متولد نیمه اول قرن چهارم هجری) و «احتجاج» مرحوم طبرسی (متولد نیمه اول قرن ششم هجری) آمده است.

از کتابهای متأخر نیز میتوان به «تفسیر البرهان» سیدهاشم بحرانی و «بحار الانوار» علامه مجلسی اشاره کرد که این روایت در آنها ذکر شده است.

بر پایه این گزارش، سعد بن عبدالله قمی نقل میکند که در خدمت امام عسکری (ع) بودم و فردی از تأویل آیه کهیعص سئوال کرد.
امام عسکری (ع) فرمود که از فرزندم «مهدی» پاسخ را دریافت کنید.

آنگاه امام زمان (عج) فرمودند:
«هذه الحروف من أنباء الغیب، أطلع الله علیها عبده زکریا علیهالسلام، ثم قصّها علی محمد صلیالله علیه وآله، وذلک أن زکریا سأل ربّه أن یعلّمه أسماء الخمسة، فأهبط علیه جبرئیل فعلّمه إیاها، فکان زکریا إذا ذکر محمداً وعلیاً وفاطمة والحسن سُرِّی عنه همّه، وانجلی کربّه، وإذا ذکر الحسین خنقته العبرة ووقعت علیه البهرة! فقال ذات یوم: یا إلهی! ما بالی إذا ذکرت أربعا منهم تسلیّت بأسمائهم من همومی، وإذا ذکرت الحسین تدمع عینی وتثور زفرتی؟! فأنبأه الله تعالی عن قصته، وقال: (کهیعص) فالکاف اسم کربلاء، والهاء هلاک العترة، والیاء یزید وهو ظالم الحسین علیهالسلام، والعین عطشه، والصاد صبره.»


ماجرا از این قرار است که حضرت زکریا از پروردگارش درخواست کرد که «اسماء خمسه طیبه‏» را به وی بیاموزد. خداوند متعال، جبرئیل امین را بر او فرو فرستاد و آن اسماء را به او تعلیم داد.



حضرت زکریا هنگامی که نام‏های محمد (ص)، علی (ع)، فاطمه (س) و حسن (ع) را یاد می‏کرد، اندوه و ناراحتیاش بر طرف می‏شد و گرفتاریش از بین می‏رفت. امام هنگامی که از حسین (ع) یاد می‏کرد، بغض گلویش را می‏فشرد و مبهوت می‏شد. به همین دلیل روزی از خداوند سبب این اندوه و ناراحتی را جویا شد و گفت: بارالها! چرا وقتی آن چهار نفر را یاد می‏کنم، آرامش می‏یابم و اندوهم بر طرف می‏شود، اما وقتی حسین را یاد می‏کنم، اشکم جاری و ناله‏ام بلند می‏شود؟

خدای تعالی او را از داستان شهادت امام حسین (ع) آگاه کرد و فرمود: «کهیعص‏»! «ک» نام کربلا و «ه» اشاره به کشتهشدن عترت طاهره دارد. «ی» اشاره به نام یزید دارد که بر حسین (ع) ظلم کرد و «ع» اشاره به عطش و تشنگی آن امام و «ص» نیز نشان صبر و مقاومت ایشان است.
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ***تفسیر آیات برجسته قرآن کریم***

[h=2]تفسیر آیه مباهله[/h]
تفسیر آیه ی مباهله
00020694.gif



«فَمَن جآجَّکَ فیهِ مِن بَعد ما جائَکَ مِنَ العِلمِ فَقُل تَعالَوا ندعوا ... هرگاه بعد از علم و دانشی که (درباره ی مسیح) به تو رسید، [باز] کسانی با تو به مُجاجّه و ستیز برخیزند، به آن ها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنانِ خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود، آن گاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم».
چون رسول صلی الله علیه و آله وسلم مکه بگشاد و اسلام منتشر شد و سلطانِ حجَتِ رسول قاهر گشت بر کافران؛ وُفود (گروه ها) آمدن گرفتند به نزدیک رسول صلی الله علیه و آله وسلم . بهری (گروهی) اسلام می آوردند و بهری امان می طلبیدند.
در جمله ی وفود، وَفْد (گروه) نجران بود. عصر در مدینه آمدند. جامه های دیبا پوشیده و صلیب ها در گردن افکنده. جهودان بیامدند و با ایشان مناظره کردند و ایشان را گفتند: شما بر هیچ نه آید. (شما باطل هستید)
چون رسول صلی الله علیه و آله وسلم نمازِ دیگر(عصر) بکرد، ایشان روی به رسول کردند و گفتند: عیسی را چه می گویی؟
گفت: بنده ای بود که خدای تعالی او را برگزید.
گفتند: یا محمد! او را پدری می شناسی؟
رسول گفت: او نه از نکاح زاد تا او را پدر باشد.
گفتند: هیچ بنده ی مخلوق را دیدی که نه از نکاح باشد و او را پدر نباشد؟
[رسول گفت: آری. آدم که پدری و مادری نداشت.]
و آنان چون این سخن نپذیرفتند، رسولْ ایشان را گفت: چون شما قول من باور نمی کنید و حجّت قبول نمی کُنید، بیایید تا مباهله کنیم که خدای مرا خبر داد که عذاب آرد بر دروغ زن.
با یکدیگر نگریدند و گفتند: چه رأی است شما را؟ گفتند: مهلت باید خواستن تا فردا. گفتند: ما را مهلت ده تا فردا تا ما اندیشه کنیم.
آنگه برفتند و باهم بنشستند و رأی زدند. اسقف، ایشان را گفت: اگر محمد فردا آید و عامه ی (همه ی) صحابه را در قفا گرفته (پشت سر آورده) از او هیچ اندیشه مکنید و با او مباهله کنید که او بر حق نیست و اگر آید و خاصّه فرزندانِ خود را و قرابات (نزدیکان) خود را آرد، از مباهله ی او حَذَر کنید.
چون بامداد بود و صحابه در مسجد جمع شدند و هر کسی توقع کرد که رسول، او را حاضر کند، رسول گفت: مرا نفرموده اند الاّ خاصّگان خود را از زنان و مردان و کودکان آن جا بَرَم. آنان را که خدای تعالی به دعای ایشان، عذاب فرستد و عذاب صَرْف کند. [بازدارد]
آنگه دست علی گرفت و حسن و حسین از پیشِ او می رفتند و فاطمه علیهاالسلام به دنبال ایشان می رفت تا به صحرا شدند و ترسایان بیامدند و اسقفِ ایشان در پیش ایستاده، چون ایشان را در نگرید، آنان را دیدند.
اُسقُف گفت: اینان که اند از محمّد؟
گفتند: آن بُرنا (جوان) پسر عمّ و داماد اوست بر دخترش و آن زن دختر اوست و آن کودکان دخترزادگانِ اویند.
او با ترسایان نگریست و گفت: بنگرید که محمد چگونه واثق (مطمئن) است که به مباهله، فرزندان و خاصّگانِ خود را آورده است و به خدای که اگر هیچ خوف بودی او را از آن که حجّت بر او باشد، چگونه اختیار کردی هلاک خود و هلاک اینان را از مباهله ی او حذر کنید که اگر نه مکان قیصر بودی من اسلام آوردمی و با او مصالحه کنید بر آن که او حکم کند و بازگردید و با شهر خود شوید و رأی بزنید تا صلاح شما در چیست؟
گفتند: رأی تو، رأی ما باشد و آن چه تو گویی عین مصلحت باشد.
اسقف گفت: یا ابا قاسم! ما با تو مباهله نمی کنیم و لکن با تو مصالحه می کنیم و با ما مصالحه کن بر چیزی که به آن قیام توانیم کردن.
و رسول صلی الله علیه و آله وسلم با ایشان مصالحه کرد و نامه نوشت بر مصالحه. مسیحیان نامه بستدند و ببردند و در راه با یکدیگر می گفتند: این که ما کردیم صلاح بود یا نه؟ بزرگِ آنان، ایشان را گفت: و اللّه که ما و شما می دانیم که محمد پیغامبری مُرسَل است و آن چه آورده است از کتاب، از (طرف) خدای است و به خدای که هیچ کس با هیچ پیغامبر مباهله نکرد و الاّ مستأصل شدند و از ایشان کسی نماند کوچک و بزرگ و اگر شما این کنید، هلاک شوید و بر پشتِ زمین، هیچ ترسا نماندی که من در ایشان نگریستم. که من روی ها (صورت هایی) دیدم که اگر از خدای بخواستندی تا کوه ها را از جای برکَنَد، بر آن اجابت کردی.
و رسول صلی الله علیه و آله وسلم گفت: به آن خدای که جانِ من به امر اوست که عذاب، فرو آینده بود بر نجرانیان اگر مباهله کردندی و خدای تعالی ایشان را همانند خوک و بوزینه کردی و از این کوه آتشی برآمدی و همه را بسوختی و از قبیله ی ایشان، هیچ جانوری نماندی تا مرغان بر درخت ها برنگشتی که بر پشت زمین، یک ترسا بودی.


پدیدآورنده: ابوالفتوح رازی

سایت حوزه دات نت
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ***تفسیر آیات برجسته قرآن کریم***

[h=2]@@@تفسير آيه جلاله بسم الله الرحمن الرحيم @@@[/h]سبب ابتداء به ((بسم الله ))

بيان آيات
بسم الله الرحمن الرحيم بسيار مى شود كه مردم ، عملى را كه مى كنند، و يا مى خواهند آغاز آن كنند، عمل خود را با نام عزيزى و يا بزرگى آغاز مى كنند، تا باين وسيله مبارك و پر اثر شود، و نيز آبروئى و احترامى به خود بگيرد، و يا حداقل باعث شود كه هر وقت نام آن عمل و يا ياد آن به ميان مى آيد، به ياد آن عزيز نيز بيفتند.
ترجمه تفسير الميزان جلد 1 صفحه : 25
عين اين منظور را در نامگذاريها رعايت مى كنند، مثلا مى شود كه مولودى كه برايشان متولد مى شود، و يا خانه ، و يا مؤ سسه اى كه بنا مى كنند، بنام محبوبى و يا عظيمى نام مى گذارند، تا آن نام با بقاء آن مولود، و آن بناى جديد، باقى بماند، و مسماى اولى به نوعى بقاء يابد، و تا مسماى دومى باقى است باقى بماند، مثل كسى كه فرزندش را به نام پدرش نام مى گذارد، تا همواره نامش بر سر زبانها بماند، و فراموش نشود.
آغاز با نام خدا ادب و عمل را خدائى و نيك فرجام مى كند
اين معنا در كلام خداى تعالى نيز جريان يافته ، خدايتعالى كلام خود را به نام خود كه عزيزترين نام است آغاز كرده ، تا آنچه كه در كلامش هست مارك او را داشته باشد، و مرتبط با نام او باشد، و نيز ادبى باشد تا بندگان خود را به آن ادب ، مودب كند، و بياموزد تا در اعمال و افعال و گفتارهايش اين ادب را رعايت نموده ، آن را با نام وى آغاز نموده ، مارك وى را به آن بزند، تا عملش خدائى شده ، صفات اعمال خدا را داشته باشد، و مقصود اصلى از آن اعمال ، خدا و رضاى او باشد، و در نتيجه باطل و هالك و ناقص و ناتمام نماند، چون به نام خدائى آغاز شده كه هلاك و بطلان در او راه ندارد.
خواهيد پرسيد كه دليل قرآنى اين معنا چيست ؟ در پاسخ مى گوئيم دليل آن اين است كه خدايتعالى در چند جا از كلام خود بيان فرموده : كه آنچه براى رضاى او و به خاطر او و به احترام او انجام نشود باطل و بى اثر خواهد بود، و نيز فرموده : بزودى بيك يك اعمالى كه بندگانش انجام داده مى پردازد، و آنچه به احترام او و به خاطر او انجام نداده اند نابود و هباء منثورا مى كند، و آنچه به غير اين منظور انجام داده اند، حبط و بى اثر و باطل مى كند، و نيز فرموده : هيچ چيزى جز وجه كريم او بقاء ندارد، در نتيجه هر چه به احترام او و وجه كريمش و به خاطر رضاى او انجام شود، و به نام او درست شود باقى مى ماند، چون خود او باقى و فنا ناپذير است ، و هر امرى از امور از بقاء، آن مقدار نصيب دارد، كه خدا از آن امر نصيب داشته باشد.
و نيز اين معنا همانست كه حديث مورد اتفاق شيعه و سنى آن را افاده مى كند، و آن اين است كه رسول خدا (ص ) فرمود: (هر امرى از امور كه اهميتى داشته باشد، اگر به نام خدا آغاز نشود، ناقص و ابتر مى ماند، و به نتيجه نمى رسد) و كلمه (ابتر) بمعناى چيزيست كه آخرش بريده باشد.
از همين جا مى توانيم بگوئيم حرف (باء) كه در اول (بسم الله ) است ، از ميان معناهائى كه براى آنست ، معناى ابتداء با اين معنائى كه ما ذكر كرديم مناسب تر است ، در نتيجه معناى جمله اين مى شود: كه (من به نام خدا آغاز مى كنم ). ترجمه تفسير الميزان جلد 1 صفحه : 26
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ***تفسیر آیات برجسته قرآن کریم***

[h=2]تفسیر آیه "افك" از نگاه استاد مطهری ( شایعه را دفن كنید! )[/h]
«تفسیر آیه "افك" از نگاه استاد مطهری»


"به اخلاق خودمان هم برسیم. اخلاق اهمیتش از عمل هم بیشتر است." فراخوان اخلاقی ویژهی رهبری در خطبههای نماز عید فطر امسال، تاكنون ذهنها و دلهای بسیاری را به خود مشغول كرده و واكنشهای گوناگونی را در میان مردم، نخبگان و مسؤولان برانگیخته است.

فراخوانی كه ضمن گلایه از فضاى سوءظن و بدگمانى در جامعه، بر لزوم دور كردن این عادات از خود تأكید دارد: "فضاى جامعه را فضاى برادرى، مهربانى، حسن ظن قرار بدهیم." و در بخشی از آن، به آیهی مشهور "إفك" در قرآن اشاره شده: "فضا را نباید از تهمت و از گمان سوء پر كرد. قرآن كریم میفرماید: لولا إذ سمعتموه ظنّ المؤمنون و المؤمنات بأنفسهم خیراً؛ وقتى میشنوید كه یكى را متهم میكنند، چرا به همدیگر حسن ظن ندارید؟"

رهبری همچنین توصیهی اخلاقی برآمده از این آیه را به كل جامعه تعمیم داده و با ابراز ناخرسندی از نسبت دادن اموری كه شایسته و در شأن نظام اسلامی نیست از سوی برخی افراد، خاطر نشان كردند: "تهمت زدن به یك شخص گناه است، تهمت زدن به یك نظام اسلامى، به یك مجموعه، گناه بسیار بزرگترى است.
"

آنچه در پی میآید، تفسیر آیهی افك از دیدگاه استاد شهید مرتضی مطهری است در جلد چهارم از مجموعهی "آشنایی با قرآن" كه با اندكی تلخیص میخوانیم. با گذشت حدود 40 سال، سخن استاد همچنان تازه است...

***
"إن الذین جاؤوا بالإفك عصبة منكم، لاتحسبوه شراً لكم بل هو خیر لكم؛ لكل امرئ منهم ما اكتسب من الإثم و الذی تولی كبره منهم له عذاب عظیم. لولا إذ سمعتموه ظن المؤمنون و المؤمنات بأنفسهم خیراً و قالوا هذا إفك مبین." سورهی نور؛ آیات 11 و 12
"افك" دروغ بزرگی (تهمتی) است كه برای بردن آبروی رسول خدا بعضی از منافقین برای همسر رسول خدا جعل كردند. داستانش را قبلاً به تفصیل نقل كردیم.1 اكنون آیات را می‏خوانیم و نكاتی كه از این آیات استفاده می‏شود كه نكات تربیتی و اجتماعی بسیار حساسی است و حتی مورد ابتلای خود ما در زمان خودمان است بیان می‏كنیم.
آیه می‏فرماید: إن الذین جاؤوا بالإفك عصبة منكم، بدانید آنان كه "افك" را ساختند و خلق كردند، یك دستهی متشكل و یك عده افراد به هم وابسته از خود شما هستند. قرآن به این وسیله مؤمنین و مسلمین را بیدار می‏كند كه توجه‏ داشته باشید در داخل خود شما، از متظاهران به اسلام، افراد و دستهجاتی‏ هستند كه دنبال مقصدها و هدفهای خطرناك می‏باشند. قرآن می‏خواهد بگوید كسانی كه این قصهی "افك" را ساختند، از روی غفلت و بی‏توجهی و ولنگاری نبود، روی منظور و هدف بود؛ هدف هم بیآبرو ساختن‏ پیغمبر و از اعتبار انداختن پیغمبر بود كه به هدفشان نرسیدند.
تلخِ شیرین
قرآن‏ می‏گوید آنها یك دستهی به هم وابسته از میان خود شما بودند و بعد می‏گوید این شرّی بود كه نتیجه‏اش خیر بود و در واقع این شر نبود: "لاتحسبوه شراً لكم، بل هو خیر لكم"؛ گمان نكنید كه این یك حادثهی سوئی‏ بود و شكستی برای شما مسلمانان بود؛ خیر. این داستان با همهی تلخی آن، به‏ سود جامعهی اسلامی بود.
حال چرا قرآن این داستان را خیر می‏داند نه شر و حال آن كه داستان بسیار تلخی بود؟ داستانی برای مفتضح كردن پیغمبر اكرم‏ ساخته بودند و روزهای متوالی- حدود چهل روز- گذشت تا اینكه وحی نازل شد و تدریجاً اوضاع روشن گردید. خدا می‏داند در این مدت بر پیغمبر اكرم و نزدیكان آن حضرت چه گذشت!

این را به دو دلیل قرآن می‏گوید خیر است: یك دلیل اینكه این گروه‏ منافق، شناخته شدند. در هر جامعه‏ای یكی از بزرگترین خطرها این است كه‏ صفوف مشخص نباشد، افراد مؤمن و افراد منافق همه در یك صف باشند. تا وقتی كه اوضاع آرام است، خطری ندارد. یك تكان كه به اجتماع بخورد، اجتماع از ناحیهی منافقین، بزرگترین صدمه‏ها را می‏بیند. لهذا به واسطهی حوادثی كه برای جامعه پیش می‏آید، باطنها آشكار می‏شود و آزمایش پیش می‏آید؛ مؤمنها در صف مؤمنین قرار می‏گیرند و منافقها پردهی نفاقشان دریده می‏شود و در صفی كه شایستهی آن هستند، قرار می‏گیرند. این یك خیر بزرگ برای جامعه است. آن منافقینی كه این داستان را جعل كرده بودند، آنچه برایشان به تعبیر قرآن ماند، "اثم" بود. اثم یعنی داغ گناه. تا زنده بودند، دیگر اعتبار پیدا نكردند.

فایده دوم این بود كه سازندگان داستان، این داستان را آگاهانه جعل‏ كردند نه ناآگاهانه، ولی عامهی مسلمین ناآگاهانه ابزار این "عصبه" قرار گرفتند. اكثریت مسلمین با اینكه مسلمان بودند، با ایمان و مخلص‏ بودند و غرض و مرضی نداشتند، بلندگوی این عُصبه قرار گرفتند؛ ولی از روی عدم آگاهی و عدم توجه كه خود قرآن مطلب را خوب تشریح می‏كند. این یك خطر بزرگ است برای یك اجتماع، كه افرادش ناآگاه باشند. دشمن اگر زیرك باشد خود اینها را ابزار علیه خودشان قرار می‏دهد. یك‏ داستان جعل می‏كند، بعد این داستان را به زبان خود اینها می‏اندازد تا خودشان قصه‏ای را كه دشمنشان علیه خودشان جعل كرده بازگو كنند. این علتش‏ ناآگاهی است و نباید مردمی اینقدر ناآگاه باشند كه حرفی را كه دشمن‏ ساخته، ندانسته بازگو كنند.

بیدارباش: شایعه را دفن كنید!
حرفی كه دشمن جعل می‏كند، وظیفهی شما این است‏ كه همانجا دفنش كنید. اصلاً دشمن می‏خواهد این پخش بشود. شما باید دفنش كنید و به یك نفر هم نگویید تا به این وسیله با حربهی سكوت نقشهی دشمن را نقش بر آب كنید.2
فایدهی این داستان این بود كه اشتباهی كه مسلمین كردند، مشخص شد؛ یعنی حرفی را كه یك عُصبه (یك جمعیت و یك دستهی‏ به هم وابسته) جعل كردند، سادهلوحانه و ناآگاهانه از آنها شنیدند و بعد كه به هم رسیدند، گفتند: چنین حرفی شنیدم، آن یكی گفت: من هم‏ شنیدم، دیگری گفت: نمی‏دانم، خدا عالم است! باز این برای او نقل كرد و نتیجه این شد كه جامعهی مسلمان، سادهلوحانه و ناآگاهانه بلندگوی یك‏ جمعیت چند نفری شد.
این داستان افك كه پیدا شد، یك بیدارباش عجیبی بود. همه‏ چشمها را به هم مالیدند: از یك طرف آنها را شناختیم و از طرف دیگر خودمان را شناختیم. ما چرا چنین اشتباه بزرگی را مرتكب شدیم؟ چرا ابزار دست اینها شدیم!؟

یك دوست خیلی قدیمی داریم... از آن نقطه‏های خیلی دور دست‏ تهران آمده بود اینجا. بعد كه تفسیر تمام شد و من می‏خواستم به منزل بروم،‏ گفت ما یك ماشین ناقابل داریم، با همدیگر سوار شدیم. در بین راه گفت‏: می‏دانی من برای چه كاری به اینجا آمدم؟ می‏گفتند در مسجد الجواد "أشهد أن علیاً ولی الله" نمی‏گویند. من گفتم بروم ببینم واقعاً نمی‏گویند؟ گفتم: خدا پدرت را بیامرزد كه باز لااقل اینقدر حرص داشتی‏ كه بیایی ببینی آیا می‏گویند یا نمی‏گویند. حال یك كسی می‏آید مثلاً راجع به‏ مسجد الجواد می‏گوید در مسجد الجواد "أشهد أن علیاً ولی الله" نمی‏گویند، آن یكی می‏گوید: من هم شنیدم "اشهد ان علیا ولی الله" نمی‏گویند! یك‏ وقت می‏بینی همهی مردم می‏گویند ما شنیدیم در مسجد الجواد "أشهد أن علیاً ولی الله" نمی‏گویند!
اسلام چه می‏گوید؟ می‏گوید هر وقت چنین چیزی شنیدی، ابداً به زبان نیاور. اگر دغدغه داری، خودت برو تحقیق كن؛ تو كه حوصله‏ی تحقیق كردن نداری، دیگر چرا بازگو می‏كنی؟! حق بازگو كردن نداری...
بلندگوی شایعات دشمن نباشید!
فایدهی دوم همین بود كه به مسلمین یك آگاهی و یك‏ هوشیاری داد. در خود قرآن آورده كه برای همیشه بماند؛ مردم بخوانند و برای همیشه درس بگیرند كه مسلمان! ناآگاهانه ابزار قرار نگیر؛ ناآگاهانه بلندگوی دشمن نباش!
این كه قرآن می‏گوید: "لاتحسبوه شراً لكم بل هو خیر لكم" در واقع می‏خواهد بگوید: اینها درس است برایتان، مسلمین! قرآنتان را بخوانید و تفسیر كنید كه از اینها پند بگیرید؛ دیگر ناآگاهانه بلندگوی شایعاتی كه دشمنان شما برای شما جعل می‏كنند قرار نگیرید.
"إن‏ الذین جاؤوا بالإفك عصبة منكم لاتحسبوه شراً لكم، بل هو خیر لكم لكل امری‏ء منهم ما اكتسب من الإثم". بعد می‏گوید: آن بدبختها كه این داستان را جعل‏ كرده بودند، هر كدامشان به اندازهی خودشان داغ گناه را كسب كردند؛ عواقب گناه را متحمل شدند. قرآن می‏گوید: یك نفر از اینها بود كه‏ قسمت معظم این گناه را او به عهده گرفت. (مقصود "عبد الله بن اُبی" است كه به او "عبد الله بن اُبی بن سلول" هم می‏گویند.)
"و الذی تولی‏ كبره منهم، له عذاب عظیم" آنكه قسمت معظم این گناه را به گردن گرفت‏، خدا عذابی بزرگ برای او آماده كرده است. غیر از داغ بدنامی دنیا كه تا دنیا دنیاست، به نام "رئیسالمنافقین" شناخته می‏شود، در آن‏ جهان خداوند عذاب عظیمی به او خواهد چشانید.

مسلمان، من و او ندارد!
"لولا إذ سمعتموه ظن المؤمنون و المؤمنات بأنفسهم خیرا". قرآن می‏توانست به این تعبیر بگوید: ای مسلمانها! چرا آنوقت كه‏ شنیدید، به برادران مسلمانتان گمان بد بردید و گمان خوب نبردید؟ اگر چنین می‏گفت، مطلب ساده‏ای گفته بود. ولی قرآن همین مطلب را با بیان‏ دیگر می‏گوید. نمی‏گوید چرا به برادران مؤمن و خواهران مؤمنتان گمان‏ بد بردید؟ می‏گوید: "چرا به خودتان گمان بد بردید؟" یعنی توجه داشته باشید: شما یك‏ پیكرید، شما به قول مولوی "نفس واحد" هستید:
مؤمنان هستند نفس‏ واحده
همهی مسلمانها و مؤمنین باید اینطور حساب كنند كه اعضای یك‏ پیكرند. اگر تهمتی به یك مؤمن زده می‏شود، آن را به خودشان تلقی كنند. این یك نكته كه به جای اینكه بگوید چرا به برادران مؤمن گمان خیر نبردید، می‏گوید چرا به خودتان گمان خیر نبردید؟ یعنی مسلمان "من" و "او" نباید داشته باشد. مسلمان باید بداند عِرض برادر مسلمان عِرض اوست. آبروی برادر مسلمان، آبروی خودش است.

نكتهی دوم اینكه باز نمی‏گوید چرا "شما" به خودتان گمان خوب نبردید؟ می‏گوید: چرا "مؤمنین و مؤمنات" به خودشان گمان خوب نبردند؟
اولاً زن و مرد را با هم ذكر می‏كند؛ یعنی زن و مرد ندارد. ثانیاً كلمهی‏ "ایمان" را دخالت می‏دهد. می‏خواهد بگوید ایمان ملاك وحدت و اتحاد است. مؤمنان از آن جهت كه مؤمن هستند، نفس واحد هستند؛ یعنی ملاك‏ وحدت و اتحاد را هم بیان می‏كند. در واقع می‏خواهد بگوید: ای مردان مؤمن‏ و ای زنان مؤمن! آیا اگر به شما چنین تهمتی زده بودند، حاضر بودید تهمتی‏ را كه به خودتان زده‏اند، بازگو كنید؟ هرجا بنشینید، بگویید به من چنین‏ تهمتی زده‏اند و دربارهی من چنین حرفی می‏زنند!؟ هیچوقت دربارهی خودتان‏ چنین حرفی می‏گفتید!؟ چطور اگر دربارهی شما حرفی بزنند، خودتان می‏فهمید كه‏ باید سكوت كنید و حرف بدی را كه مردم برای شما جعل كرده‏اند، دیگر خودتان اشاعه نمی‏دهید ولی وقتی كه دربارهی برادران و خواهران مؤمن‏ خودتان حرفی را می‏شنوید، همان كاری را كه دربارهی خودتان می‏كنید، دربارهی‏ آنها نمی‏كنید؟
باید بگوئیم دروغ است!
"لولا إذ سمعتموه ظن المؤمنون و المؤمنات بأنفسهم خیراً و قالوا هذا إفك مبین" آن وقتی كه شنیدید، چرا مؤمنین گمان خوب دربارهی خودشان نبردند؟ چرا همانجا كه شنیدند، نگفتند این یك دروغ بزرگ است؟
پیغمبر اكرم یك ماه‏ یا بیشتر سكوت كرد. مسلمانان غافل به جای اینكه روز اول بگویند: "هذا إفك مبین" این واقعه دروغ است، واقعهی جعل شده را بازگو كردند؛ نشستند و گفتند: "شنیدیم" و آن را نقل مجالسشان كردند. قرآن می‏گوید: شما روز اول باید می‏گفتید: "هذا إفك مبین". پس بعد از این‏ آگاه باشید این افكها كه در میان شما جعل می‏شود، فوراً بگویید: "هذا إفك مبین".
"لولا جاؤوا علیه بأربعة شهداء فاذ لم یأتوا بالشهداء فاولئك عندالله‏ هم الكاذبون". شما در كارتان قانون و حساب دارید. اسلام برای شما وظیفه معین كرده؛ شرعاً وظیفه دارید كه هر تهمتی نسبت به یك مسلمان ‏شنیدید، مادامی كه بینهی شرعی اقامه نشده است، بگویید دروغ است؛ در نزد خدا دروغ است. مقصود از جملهی "در نزد خدا دروغ است" این است كه‏ در قانون الهی دروغ است.

تكلیف بسیار روشنی است. بعد از این ما باید بدانیم اگر فردی دربارهی‏ فردی یا دربارهی مؤسسه‏ای حرفی زد، ما چه وظیفه‏ای داریم؟ آیا وظیفه داریم‏ سكوت كنیم؟ آیا وظیفه داریم حتی بگوییم "ما كه نمی‏دانیم، خدا عالم‏ است؟"، "من چه می‏دانم، شاید باشد شاید نباشد؟"، آیا وظیفه‏ داریم در مجالس نقل كنیم، بگوییم چنین چیزی می‏گویند؟ وظیفهمان‏ چیست؟ مادامی كه بینهی شرعی اقامه نشده است و مادامی كه شرعاً بر ما ثابت نشده، باید بگوییم دروغ است! فقط وقتی كه شرعاً ثابت شد و یقین‏ پیدا كردیم- مثلاً در مورد زنا چهار شاهد عادل و در مورد غیر زنا دو شاهد عادل شهادت‏ دادند، به چشم خودمان دیدیم یا به گوش خودمان شنیدیم (این بینه شرعی‏ است)- آنگاه وظیفهی دیگری داریم. مادامی كه بینهی شرعی نیست، نه حق‏ داریم بازگو كنیم، نه حق داریم بگوییم "نمی‏دانیم" یا بگوییم "شاید هست، شاید نیست" و نه حق داریم سكوت كنیم. بلكه وظیفه داریم‏ بگوییم دروغ است.

هر وقت شرعاً ثابت شد، آن وقت وظیفهی ما مبارزه‏ كردن است. البته در هر موردی یك وظیفه‏ای داریم. در بعضی از مسائل‏ باید ما مبارزه كنیم، در بعضی مسائل حاكم شرعی باید وظیفه‏اش را انجام‏ بدهد؛ مثل مورد زنا. قرآن می‏گوید: شما ای مسلمین، شما هم با این زبان‏ به زبان كردن، دهان به دهان كردن، گناه بزرگی مرتكب شدید، ولی خدا از این گناهان می‏گذرد و گذشت. متوجه باشید كه بعد از این دیگر این كار را نكنید "و لولا فضل الله علیكم و رحمته" اگر رحمت الهی برای شما مسلمانها در دنیا و در آخرت نبود، "لمسكم فیما افضتم فیه عذاب‏ عظیم" هرآینه به شما به خاطر حرف و نقلهای بدون دلیل كه در آن وارد شدید، عذاب عظیم می‏رسید؛ هم در دنیا و هم در آخرت. فقط لطف خدا جلوی‏ عذاب دنیا و آخرت را گرفت. پس متوجه باشید، دیگر چنین كاری نكنید.
این گناه را كوچك نشمارید!
كدام گناه و افاضه؟ در چه چیزی ما فرو رفته بودیم و غور می‏كردیم و حرفش را می‏زدیم؟ "إذ تلقونه بألسنتكم" آنگاه كه به زبان خودتان‏ تلقی می‏كردید؛ یعنی زبان به زبان در میان شما می‏گشت. "و تقولون‏ بأفواهكم ما لیس لكم به علم". یك چیزی كه اصلاً در دل شما جا نداشت، چون نمی‏دانستید "و تحسبونه هیناً" خیال می‏كردید یك امر كوچكی‏ است، اما "و هو عندالله عظیم" و حال آنكه این در نزد خدا خیلی بزرگ است، صحبت آبروی مسلمین است و اینجا مخصوصاً آبروی پیغمبر است. "و لولا إذ سمعتموه قلتم ما یكون‏ لنا أن نتكلم بهذا" چرا آن وقتی كه شنیدید، نگفتید كه ما حق نداریم‏ در اینباره حرف بزنیم، حق نداریم این را بازگو كنیم؟ (بلكه گفتیم‏ باید منفی سخن بگوییم؛ یعنی اگر كسی گفت، ما بگوییم: دروغ است، نه‏ تنها مثبت حرف نزنیم و خودش را پخش نكنیم، بلكه باید منفی حرف‏ بزنیم؛ یعنی در جواب دیگران بگوییم: دروغ است. این را در جملهی دوم‏ می‏فرماید) باید می‏گفتید: "ما یكون لنا أن نتكلم بهذا "برای ما چنین حقی نیست كه در اینباره سخنی بگوییم؛ بلكه "سبحانك هذا بهتان عظیم" باید بگویم سبحانالله؛ این یك بهتان و دروغ بسیار بزرگ است.

"یعظكم الله أن تعودوا لمثله ابداً" خدا موعظه می‏كند شما مسلمانها را كه مبادا دیگر به مانند این قضیه برگردید و تكرار كنید، تا دامنهی قیامت متوجه باشید كه دیگر ابزار دست یك جمعیت نشوید؛ دروغهای دشمنان را علیه خودتان اشاعه ندهید! "یبین الله لكم الآیات‏ و الله علیم حكیم" خدا اینطور آیات خودش را برای مصلحت شما بیان‏ می‏كند. خدا همه چیز را می‏داند، از خفایا آگاه است و حكیم است و بر اساس حكمتش این آیات را برای شما نازل فرموده است.
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ***تفسیر آیات برجسته قرآن کریم***

[h=2]آیه ولایت (روز خاتم بخشی)[/h]

24 ذی الحجه روز خاتم بخشي

يعنى روزيكه حضرت امير المؤ منين انگشتر خود را در ركوع به سائل اعطا كرد و آيه 55 از سوره مائده نازل گرديد.

مرحوم نيشابورى در روضة الواعظين مى نويسد امام باقر (عليه السلام) فرمود گروهى از يهود مسلمان شدند و به حضور پيامبر (صل اللّه عليه و آله و سلم ) آمدند و عرض كردند يا نبى اللّه بعد از شما وصىّ و خليفه شما كيست اين آيه نازل شد: انّما وليّكم اللّه و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصّلوة و يؤ تون الزّكوة و هم راكعون (مائده آيه 55) يعنى رهبر و سرپرست شما تنها خدا و پيامبر او و آنهائيكه ايمان آورده اند و نماز مى خوانند و در حال ركوع زكات مى پردازند، حضرت فرمود برخيزيد به مسجد برويم به نزديك مسجد رسيدند سائلى از مسجد خارج مى شد حضرت سوال كرد كسى بتو چيزى داد عرض كرد بلى اين انگشتر را داد حضرت فرمود چه كسى داد عرض نمود اين مرديكه نماز مى خواند حضرت پرسيد در چه حالى داد عرض كرد در حال ركوع پيامبر (صل اللّه عليه و آله و سلم ) تكبير فرمود و اهل مسجد (به متابعت از حضرت ) تكبيرگفتند حضرت فرمود بعد از من او ولىّ شماست
ولىّ يعنى سرپرست و رهبر مادى و معنوى يعنى سرپرست شما فقط خدا و پيامبر و على بن ابيطالب است در اين آيه ولايت على به ولايت پيامبر و ولايت خدا مقرون شده .

در بسيارى از كتب اسلامى و منابع اهل تسنن روايات متعددى دائر بر اينكه آيه فوق در شاءن على (عليه السلام) نازل گشته نقل گرديده حتى در بعضى مسئله بخشيدن انگشتر در حال ركوع نيز نقل شده .

اين روايت بطريق ابن عباس و عمار ياسر و جابر بن عبدالله انصارى و غير هم نقل گشته .

متجاوز از سى كتاب از كتب اهل تسنن حديث خاتم بخش را در كتب خود آورده اند از جمله تفسير طبرى ج 6 ص 165 و ذخائر العقبى محبّ الدين طبرى ص 88 وزمخشرى در كشّاف ج 1 ص 347 ومنابع اين حديث در كتاب احقاق الحق از ص 399 از اهل سنت نقل شده اين مسئله بقدرى روشن است كه حسان بن ثابت شاعر زمان پيامبر مضمون اين روايت را در شعر خود آورده :

فانت الذى اعطيت اذ كنت راكعا ... زكاتا فدتك النفس يا خير راكع
فانزل فيك اللّه خير ولاية ... و بيّنها فى محكمات الشّرايع

يعنى: تو بودى كه در حال ركوع زكات بخشيدى جان بغدادى تو باد اى بهترين ركوع كنندگان ، و بدنبال آن خداوند بهترين ولايت را درباره تو نازل كرد و در ضمن قرآن آنرا ثبت نمود.
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ***تفسیر آیات برجسته قرآن کریم***

[h=2]تفسير آیه 59 سورهی نساء «آیهی اطاعت»[/h]
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی‏ شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلا»
« اى كسانى كه ایمان آورده‏اید! اطاعت كنید خدا را! و اطاعت كنید پیامبر خدا(ص) و اولو الأمر [اوصیاى پیامبر(ص)] را! و هر گاه در چیزى نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر(ص) بازگردانید (و از آنها داورى بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید! این (كار) براى شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیكوتر است».

"شیخ طوسی" میگوید: اطاعت در این آیه مطلق است و فقط اطاعت از معصوم(ع) و كسی كه از گناه مصون باشد، به طور مطلق روا است؛ بنابراین مقصود از اولی الأمر باید معصوم باشد تا پیروی از او به طور مطلق روا باشد.
وی همچنین آورده است: عالمان امامیه اتفاق دارند كه مقصود از اولی الأمر، امامان از آلمحمد (ع) هستند. بسیاری از روایات شیعه، «اولی الأمر» را به امامان معصوم(ع) تفسیر كرده است.[2] در برخی روایات اهل سنت نیز به علی(ع) و در برخی به امام علی(ع)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) تفسیر شده است.[3]
اطاعت پیامبر(ص) و اولی الأمر، شامل اطاعت كسانی نیز میشود كه از طرف پیغمبر یا امام به طور عام یاخاص نصب میشوند. وقتی پیامبر(ص) برای منطقه یا ناحیهای والی بفرستد، پیروی از او بر مردم لازم است؛ زیرا اطاعت از او اطاعت از پیامبر(ص) است و چنین است اطاعت از ولیفقیه كه از طرف امام زمان(عج) برای رسیدگی امور مردم در زمان غیبت تعیین شده و این هم در واقع اطاعت از امام زماناست. اطاعت امام زمان(عج) هم اطاعت از خدا است: «و إنّهم حجّتی علیكم و أنا حجةالله».[4]
___________________
[1] . نهج الحق، ص 203؛ مصباح الفقیه، ج 1، ص 97
[2] . عیون اخبارالرضا(ع)، ج2، ص 131؛ تفسیر فرات كوفی، ص 108
[3] . شواهد التنزیل، ج1، ص 190 و 191
[4] . معارف قرآن، ص .65
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ***تفسیر آیات برجسته قرآن کریم***

[h=2]تفسير آيه «أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ.....[/h]
یهی 62نمل را آیهی «أمّن یجیب» میگویند. این آیه با همین عبارت آغاز می شود و به دلیل توجه ویژهی مسلمانان هنگام گرفتاریها و مشكلات، به آن معروف شده است. خداوند متعال در این آیه توجه میدهد كه هرگاه بندگان مضطرّش او را بخوانند غمواندوه و هر نوع مشكلی را از آنان برطرف میسازد:«أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَكْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلیلاً ما تَذَكَّرُونَ»
«یا كسى كه دعاى مضطرّ را اجابت مى‏كند و گرفتارى را برطرف مى‏سازد، و شما را خلفاى زمین قرار مى‏دهد آیا معبودى با خداست؟! كمتر متذكّر مى‏شوید!».
از وجود روایتی دربارهی تأثیر قرائت چند یا چندین بار این آیه در رفع بلاها و رسیدن به نیازمندیها، آگاهی نداریم؛ اما میدانیم كه از همان قرنهای نخستین اسلامی، مسلمانان با توجه به این آیه و قرائت آن، در ناراحتیها، بیماریها و درماندگیها ،به خداوند روی آورده، برای رفع نیازهایشان او را میخوانده و گاه، یكدیگر را به دعا كردن در درگاه الهی دعوت میكردهاند.[1] از این رو، آن چه در عرف رایج است كه قرائت این آیه را به منزلهی ختم قرار میدهند (مانند ختم برخی دعاها) از باب فال نیكگرفتن است كه احتمالاً با توجه به جملهی معروف:
«خذ القرآن ما شئت لما شئت»
«به هر آیهای از قرآن كه میخواهی برای رسیدن به خواستهات تمسك كن» بوده است.
بنابراین، قرائت آیه از باب درخواست و دعا نیست؛ بلكه تعریض به خداوند است كه بنده، حال مضطر خود را به او عرضه میكند و وعدهی پروردگار به گشایش مشكل و استجابت دعا را به یاد میآورد.[2]
در دو روایت از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) مضطر در این آیه، بر امام زمان(عج) هنگام ظهور تطبیق داده شده است:
«نزد مقام ابراهیم دو ركعت نماز می گزارد و به درگاه الهی دعا میكند؛ آنگاه خداوند دعایش را مستجاب، مشكلات حضرت را برطرف، و او را در زمین خلیفه میكند؛ سپس جبرئیل و 313 نفر با وی بیعت می كنند».[3]
_____________
[1] . ابن كثیر، ج3، ص383
[2] . تقریب القرآن الی الاذهان، ج20، ص 12
[3] . تفسیر قمی، ج2، ص105؛ الصافی، ج4، ص71؛ نورالثقلین، ج4، ص92
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ***تفسیر آیات برجسته قرآن کریم***
 
بالا