✿. شهیدیکه پدرش راسوارماشین دولتی نکرد .✿.

  • نویسنده موضوع ضحا
  • تاریخ شروع

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"

:god11:

..⊱⊰.. شهیدیکه پدرش راسوارماشین دولتی نکرد..⊱⊰..



این خاطره شاید وجدان خفته بعضی از مدیران رو بیدار کنه و اصلا شهدا یکی از برکات وجودی شان همین است. شهید ملا آقایی فرمانده مهندسی رزمی جنگ جهادسازندگی استان تهران و به قول امام سنگرساز بی سنگر بود.
به گزارش گروه فرهنگی مشرق به نقل از فارس، در سبک زندگی شهدا، انسان به اتفاقاتی برمیخوره که به افسانه میماند. چون با دور شدن از سبک زندگی دینی، آدم به ورطهای میافتد که برای اینکه وجدانش رو سرکوب کنه این حکایات رو تکذیب میکنه.

در سلوک سربازان جان برکف امام خمینی به رفتار اونها با بیتالمال به تاسی از الگوی ناب این رفتار یعنی امیرالمومنین (ع) میرسیم. و در حافظه نسل اول انقلاب که روزگاری را با شهیدان سپری کرده اند پر است از این رفتارها که قدم اول رستگاری آنها بود. این روزها مصادف با هفته دولت و شهادت شهیدان رجایی و باهنر است.
در احوالات شهید رجایی در اهتمامش به بیت المال شنیدم که آقا کمال، پسرش بدون اطلاع پدر و بی منظور از موتوری که شاید ارزش ریالی آنچنانی نداشت و متعلق به بیت المال بود استفاده کرد و با عتاب شهید رجایی مواجه شد.

هفته پیش برای دیدن دوستان قدیمی به یکی از سازمانهای استان تهران رفته بودم که روزگاری الگوی انقلابی ادارات کشور بود و خدمت در آن ارزشی بود که افتخار جهادگر بودن را نصیب میکرد. در جمع دوستان صحبت از بیت المال و استفاده بی رویه بعضیها از آن شد و دور از توقع بود که مدیران جهادی آلوده به استفاده غیرشرعی از بیت المال شوند. صحبت که گرم شد من هم خاطره ای از مدیری از مدیران با اخلاص جهادی، یعنی شهید حجت الله ملاآقایی برای جمع گفتم.

این خاطره شاید وجدان خفته بعضی از مدیران رو بیدار کنه و اصلا شهدا یکی از برکات وجودی شان همین است. شهید ملا آقایی فرمانده مهندسی رزمی جنگ جهادسازندگی استان تهران و به قول امام سنگرساز بی سنگر بود.

پدر بزرگوارش برایم نقل کرد که: کپسول گاز خانه تمام شده بود و برای عوض کردن آن نیاز بود مسیر زیادی از منزل تا سر شهرک آزادیه قرچک میآمدم و کپسول گاز تهیه میکردم.
حمل کپسول یازده کیلویی گاز برای من که سنی ازم گذشته بود سخت بود و مسیر طولانی تا منزل هم حمل کپسول پر را برایم طاقت فرسا کرده بود.
اما دیدم شهید حجت که تازه از جبهه اومده بود با ماشین در مقابلم ظاهر شد.
خوشحال شدم که کمک کاری آمد اما در ناباوری دیدم حجت بدون توجه از کنارم گذشت و بعد از چند دقیقه نفس زنان آمد و کپسول گاز را بدوش گرفت و با هم به سمت منزل راه افتادیم.
در مسیر راه گفتم:بابا جون تو که با ماشین رفتی تا درب منزل، کپسول رو هم داخل ماشین میگذاشتی که اینقدر اذیت نشی. اما حجت لبخندی زد و گفت:بابا اون ماشین برای بیت المال مسلمین است و من اجازه چنین استفاده ای ندارم.

خدایی آیا این چنین نازنیننان حقشون شهادت نبود. کسانی که حاظر نشدند رضایت مخلوق را با سخط خالق معامله کنند. آیا این یک هنر نیست.


حقا که امام شهدا فرمود:
شهادت هنر مردان خداست.



:joda15:
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
poster-ej-fr(170).jpg
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: montazer
بالا