★داستهانهایی در مورد حجاب و عفاف ★

ترنم

خودمونی
"منجی دوازدهمی"
تخفیف:هر بار که برای خرید می رفت,کلی تخفیف می گرفت.می گفتːآن روز با فروشنده جوان,با ناز و کرشمه از هر دری حرف زد وخندید.نیم ساعت بعد ,پس از فروش حیا و نجابتش توانست مانتو را با ده هزار تومان تخفیف بخرد!
 

ترنم

خودمونی
"منجی دوازدهمی"
نا محرم :نمازش که تمام شد چادر را تا کرد و گذاشت در سجاده.موهایش را پریشان کرد و سرخاب و سفیدابی کرد و وارد مجلس مهمانی شد.فرشته سمت چپ لبخند تلخی زد و به فرشته سمت راست گفتː انگار فقط خدا نا محرمه!....
 

ترنم

خودمونی
"منجی دوازدهمی"
غیرت:صندلی های اتوبوس کاملا پرشده بود.چند نفر مرد در وسط اتوبوس ایستاده بودند.چند دقیقه از حرکت اتوبوس نگذشته بود که دختری با ظاهری آرایش کرده و نسبتا جلف که روی اولین صندلی قسمت زنان نشسته بود رو به پسری که معلوم بود شهرستانی است و برای کاری به تهران آمده کرد و با صدای نه چندان بلندش فریاد کشید : احمق بی شعور این کارها چیه وسط اتوبوس انجام می دی؟کثافت و ...جوانی با ظاهری حزب اللهی نیم نگاهی به دختر نسبتا جلف انداخت و در دل چند انتقاد همراه فحش به او کرد و به پسر نزدیک شد تا او را به قسمت آقایان ببرد که ناگهان دو جوان هیکلی از روی صندلی های جلوئی بلند شدند و به قسمت میانی اتوبوس آمدند و چند فحش آبدار نثار پسرک کردند و به او گفتند تو مگر خود ناموس نداری و مگر خواهر و مادر نداری و چند جمله کلیشه دیگر .راننده هم به طور کاملا غریزی یا فطری اتوبوس را نگه داشت و در عقب را باز کرد.آن دو جوان هیکلی هم پسر را از اتوبوس به بیرون پرت کرد و پسر در جوب کنار خیابان جای گرفت. پس از چند لحظه یک کیف ورزشی نیز از اتوبوس به بیرون انداخته شد.جوان ظاهرا حزب اللهی به فکر فرو رفت که چرا فقط با پسر برخورد شد و کسی به ظاهر دختر نسبتا جلف انتقادی نکرد . یکی از دو جوان هیکلی که داشتند با غروری شبیه غرور فاتحان مکزیکو سیتی هنگام باز گشت به نیویورک، به صندلی خود در جلوی اتوبوس بر می گشتند ،گفت : فکر کردند مملکت بی در و پیکر است که هر غلطی که می خواهند می توانند بکنند و .....مردی روشن فکر که روی صندلی های انتهائی اتوبوس نشسته بود به فکر فرو رفت که با وجود چنین جوانهای غیرتمندی در جامعه ، طرح امنیت اجتماعی کارکردی به جز ایجاد رعب و خفقان برای مخالفان نظام و دولت ندارد.زنان داخل اتوبوس هم یا به زبان یا در دل آز ان دو جوان هیکلی مراتب تشکرشان را ابلاغ می کرند و خوشحال بودند که با وجود این چنین جوانانی در جامعه امنیت و آزادی آنها تامین خواهد بود.درب اوتوبوس بسته شد و اتوبوس به راه افتاد.همه در فکر فرورفته بودند که دختر نسبتا جلف با لحنی که مشخص بود واقعا ناراحت و عصبی ست و با همان ناز همیشگی در کلامش گفت :مرتیکه ی عوضی خجالت نمی کشه جلوی این همه خانم محترم دستشو توی دماغش می کنه!!!!!!!......و همه بیشتر به فکر فرو رفتند.گویا این بار بد بازی خورده بودن با غیرتشان بازی شده بود ... غیرت!
 
بالا