آیا خدا وجود دارد؟!...(قسمت نهم)....برهان حرکت

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"

اندیشمندان الهی دان هر یک از طریقی به وجود خداوند استدلال نموده اند. یکی از این طرق برهان حرکت است. ریشه این برهان به آثار افلاطون و ارسطو بر میگردد. اندیشمندان اسلامی نیز از این برهان استفاده کرده اند و آن را یکی از دلایل وجود خداوند برشمرده اند. نکته مهم این است که نباید از برهان حرکت آنچه بیش از توان اوست انتظار داشت. آنچه برهان حرکت میتواند اثبات کند این است که هر متحرکی به محرِّک غیرمتحرک نیاز دارد و چون عالم طبیعت خالی از حرکت نیست، پس موجودی فراتر از طبیعت وجود دارد که علت همه این حرکت¬هاست. درواقع توان برهان حرکت بیش از این نیست، و نمی تواند برای ما ثبات کند که چنین موجودی ممکن است یا واجب، محدود است یا نامتناهی و ... از توان این برهان خارج است و باید این مطالب را با براهین دیگری مثل "برهان وجوب و امکان" اثبات کرد.


برای اینکه بتوان تبیین روشنی از برهان حرکت ارائه کرد باید بدانیم حرکت چیست و چرا به فاعل نیاز دارد. علامه طباطبایی (قول مشهور در فلسفه اسلامی) حرکت را چنین تعریف می¬کند: «خروج تدریجی شی‏ء از قوه به فعل»[SUP]1[/SUP] . هر حرکتی به شش امر نیاز دارد:


1. محرک

2. متحرک
3. مبدا
4. غایت
5. مسافت
6. زمان
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"

همه ما در جهان اطرافمان حرکت و تغییر را مشاهده می کنیم. رشد و نمو حیوانات و گیاهان، رسیدن میوه درختان، امواج دریا و ... همگی از مصادیق حرکاتی هستند که در اطرافمان می بینیم. ارسطو در کتاب مابعدالطبیعه (کتاب دوازدهم) همه حرکت ها را به محرِّک نامتناهی برمی گرداند که موجودی ازلی است. البته محرِّک نامتحرِّک بطور فیزیکی افلاک و ... را به حرکت وا نمی دارد بلکه شوق و اشتیاق به اوست که باعث حرکت آنها می شود [SUP]2[/SUP].

تحلیل بیان ارسطو چنین می شود:


مقدمه 1: شیء متحرک و متغیر وجود دارد (مثل حرکت زمین، خورشید و ...)


مقدمه 2: حرکت هر شیء، مستند به چیزی غیر از خود آن شیء است.


مقدمه 3: سلسله حرکت ها یا تا بی نهایت ادامه دارند و یا محرِّک غیر متحرکی وجود دارد.


مقدمه 4: وجود سلسله بی نهایت حرکت ها ممتنع است.


نتیجه: پس محرِّک غیرمتحرک وجود دارد.
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
ابن سینا نیز معتقد است حرکت هر جسم به چیزی خارج از آن بستگی دارد و این سلسله در نهایت باید به محرِّک نامتحرّک ختم می شود:


«... از این برهان ها آشکار شد که حرکت هر جسم متحرکی مستند به خارج از ذات آن است. اینک می گوییم سلسله علل محرک در علتی که غیر متحرک است پایان می یابد.» [SUP]3[/SUP]


تقریر برهان حرکت بعد از ملاصدرا و با "نظریه حرکت جوهری" دچار تغییرات بنیادین شد و در این نوشته قصد اشاره به آن را نداریم. در اینجا تنها به این تقریر از برهان حرکت اکتفا می کنیم که مبنی بر آن برای یافتن فاعل و پدیدآورنده حرکت به نقطه ای می رسیم که آن موجود محرِّک غیرمادی است.



سوال: چرا ما باید به دنبال تبیین "حرکت" باشیم؟ "سکون" با حرکت چه فرقی دارد که برای حرکت به دنبال تبیین می گردیم ولی برای سکون به دنبال تبیین نمی گردیم؟ همانطور که از حرکت می توان به فاعل آن پی برد از سکون نیز می توان پی به فاعل آن برد. [SUP]4[/SUP]
پاسخ: سکون امری عدمی است و برای امر عدمی نیاز به وجود فاعل نیست درحالی که حرکت امری وجودی است و نیاز به فاعل و پدیدآورنده دارد.
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"

سوال: از کجا می گویید که هر حرکتی نیاز به محرِّک دارد؟ دینامیك امروزی برخلاف گذشته سكون را اصیل نمی داند،

بلكه حركت یكنواخت (و سكون به عنوان حالت حدی آن) را اصیل می داند، كه این اصالت را امروزه با واژه ی اینرسیال می شناسیم. حالت عادی اجسام این است كه در حركت یكنواخت (یا سكون) باشند، نه الزاما در سكون. جسم می تواند همواره در حال حركتی یكنواخت باشد، در حالی كه هیچ وجود دیگری بر روی آن اثر نمی گذارد. این یعنی نفس حرکت نیاز به فاعل ندارد و تنها تغییر حرکت است که نیاز به عامل و فاعل دارد.


پاسخ: «...آن محرکی که ارسطوئیین گفته اند، غیر از آن عاملی است که فیزیک امروز می شناسد...آنچه که تجربیات علمی امروز ثابت می کند، رابطه حرکت است با عامل خارج از وجود متحرک، در صورتی که از نظر فلسفی عامل حرکت همیشه در داخل جسم متحرک است و عامل خارجی عامل دست دوم است نه عامل دست اول...فیلسوف وقتی می گوید حرکت یعنی هر گونه تغییر،نقط مقابل ثبات...آنچه ارسطو و ارسطوئیین گفته اند، اگر هم درست نباشد باید به دلیل دیگری درست نباشد...» [SUP]5[/SUP]
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"

سوال: چرا هر شیء متحرکی خودش را به حرکت در نمی آورد؟ به عبارت دیگر چرا هر حرکتی نیاز به فاعل و عامل دارد؟


پاسخ: در هر حرکتی هم "فاعل" وجود دارد و هم "قابل". فاعل هر هرحکتی "محرِّک" و قابل حرکت "متحرِّک" نامیده می شود. با این بیان می توان پرسش را چنین بیان کرد: آیا قابل حرکت نمی توان خودش فاعل هم باشد؟ پاسخ فلاسفه به این سوال منفی است. فهم دلیل آن نیاز به بیان مباحث مربوط به "قوه و فعل" دارد اما بطور خلاصه می-توان چنین گفت که "فاعل" حیثیت وجدان دارد و "قابل" حیثیت فقدان. این دو حیثیت با همدیگر قابل جمع نیستند. به بیان دیگر محرِّک حرکت می‏دهد و متحرک فاقد حرکت است و می خواهد حرکت را از ناحیه محرِّک بپذیرد. متحرِّک به خودی خود حرکتی در خود ندارد و این حرکت را از محرِّک می گیرد زیرا فاقد شی‏ء [حرکت] نمی توان معطی شی‏ء [حرکت] ‏شود. پس متحرک احتیاج به محرکی غیر از خود دارد. آن محرک اگر خود متحرک باشد باز به محرک دیگری نیاز دارد. سلسله محرکها باید به ناگزیر به محرکی ختم شود که دیگر خود متحرک نباشد و الا گرفتار دور یا تسلسل می‏شویم. چون هر دوی اینها باطل است. پس بالضروره به محرک غیر متحرک می‏رسیم.[SUP]6[/SUP]

چنانچه حاج ملا هادی سبزواری در شرح منظومه می گوید:

«ان الحرکة لابدلها من محرک والمحرک لا محالة ینتهی الی محرک غیر متحرک دفعا للدور والتسلسل‏»[SUP]7[/SUP]
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"

بنابراین در برهان حرکت استدلال از حرکت که امری بدیهی در عالم طبیعت است و ما بالبداهه آن را درک می کنیم ـ به سوی محرّک و در نهایت، محرّک نخستین است. همانطور که هر چیزی در عالم طبیعت نیاز به علت دارد حرکت نیز به فاعل نیازمند است و نمی تواند بدون علت موجود شود. اگر این محرّک خودش هم متحرک باشد نیاز به محرّک دیگری دارد و اگر این سلسله تا بی نهایت به عقب برود دچار تسلسل می شویم و این یعنی هیچ حرکتی نباید در عالم وجود داشته باشد، در حالی که ما می بینیم در عالم طبیعت حرکت وجود دارد و ما آن را با حواس خود در می یابیم، پس باید سلسله حرکات به محرِّک نخستینی ختم شود که امری غیرمادی و ماوراء طبیعی است. واضح است که این برهان می تواند صرفاً ما را به ماوراء طبیعت ببرد و برای ادامه راه نیاز به براهین دیگری وجود دارد.



1- علامه طباطبایی، نهایة الحکمة، ص 178.
2- ارسطو، متافیزیک (مابعدالطبیعه)، ترجمه دکتر شرف¬الدین خراسانی، (چاپ سوم، 1384)
3- ابوعلی سینا، حسین بن عبدالله، الاشارات و التنبیهات،تحقیق مجتبی زارعی، (قم، بوستان کتاب، 1381)ج 3، ص38
4- خدا در فلسفه (برهانهای فلسفی اثبات وجود باری)،ترجمه مقالاتی از دایرة المعارف فلسفی ویراسته پل ادواردز، ترجمه، خرمشاهی، بهاءالدین، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی،چاپ سوم، 1372، صص 63-62
5- مرتضی مطهری، توحید، انتشارات صدرا، چاپ اول : 137، صص 182-180
6- صدر المتالهین، الاسفارالاربعه، ج6، ص 423
7- حاج ملا هادی سبزواری، شرح منظومه، قم، مکتبة مصطفوی، ص 147.




منبع:تبیان


 
بالا