انسان و دين
يكى از مباحث مهم فلسفه دين، موضوع انسان و دين و چگونگى رابطه آنها است. رابطه انسان و دين زمانى درست ترسيم مىشود كه حقيقت دين و حقيقت انسان به خوبى شناخته شود، وقتى حقيقت دين وانسان، درست تبيين گرديد، پيوند انسان و دين نيز به خوبى روشن مىشود.
سرّ اينكه در آغاز بحث بايد حقيقت دين و انسان تبيين شود آن است كه اولا شناخت هر مجموعه اي در گرو شناخت اجزاء آن است وثانيا با شناخت طرفين ارتباط، روشن مىشود كه دين چگونه انواع روابط انسان، يعنى رابطه انسان با خدا، رابطه انسان با انسانهاى ديگر، رابطه انسان با طبيعت و جهان آفرينش و رابطه انسان با خود را تنظيم مي كند. از اين رو در آغاز اين سخن لازم است به تعريف دين پرداخته و حقيقت دين تبيين گردد.
تعريف دين
آنچه كه امروز به نام دين شناخته مىشود از تنوع فراوانى برخوردار است، توحيد و يكتاپرستى، اعتقاد به قدرتهاى جادويى،اعتقاد به تقدس برخى حيوانات و اشياء و اشكال گوناگون بت پرستى و حتى مكاتبى چون ماركسيسم و اومانيسم را دين مىنامند و در شاخه هاى مختلف علوم، نظير فلسفه دين، جامعه شناسى دين و روانشناسى دين مورد بررسى و كاوش قرار مىگيرند. اين تنوع وگستردگى موجب شد تا عدهاى مدعى شوند امكان تعريف واحدى از دين ممكن نيست و ارائه تعريفى كه جامع افراد و مانع اغيار باشد امكانپذير نمي باشد.
اکنون به لحاظ اينكه زمينه تعريف دين را فراهم كنيم تذكر نكاتى چند لازم و ضرورى است.
1- مراد ما از دين، دين وحيانى و الهى است نه هر چه كه نام دين بر او نهاده مىشود. توضيح مطلب آن كه در يك تقسيم بندى كلى دين را به دو دسته الهى و وحيانى و بشرى تقسيم مىكنند. اديانى كه ساخته انسان است و ريشه در نيازهاى آدمى دارد و انسان به دليل برخى نيازهاى روانى يا اجتماعى به پيروى از باورها وعقايد و رفتارهايى، كشانده شده است. دينى كه بر پايه بت پرستىيا اعتقاد به نيروهاى جادويى و مانند آن تشكيل شده است دينى بشرى است.
مراد ما از دين، دين وحيانى و الهى است نه هر چه كه نام دين بر او نهاده مىشود.
اما اديان الهى و وحيانى، اديانى هستند كه ريشه در غيب دارند پايه و اساس آنها بر وحى و پيام الهى استوار است، و انسان نه سازنده دين بلكه دريافت كننده پيام الهى است كه بايد به آن اعتقاد پيدا كرده و به محتواى وحى ملتزم شده و
ايمان و آرامش
سلوك فردى واجتماعى خود را بر آن اساس تنظيم كند. مراد ما در اين نوشتار،دين الهى و وحيانى است نه دين بشرى.
2- در تعريف دين بايد از خلط بين دين و تدين، دين و ايمان اجتناب كرده چنانكه در نوشتهها گاهى دين را به باور و اعتقاد تعريف كردهاند چنانکه بعضى در تعريف دين گفته اند: دين اعتقاد به هستيهاى روحانىاست و يا گفتهاند: دين نظام يك پارچهاى از باورداشتها و عملكردهاى مرتبط به چيزهاى مقدس است كه از طريق آنها گروهى ازآدمها با مسائل غايى زندگى بشرى كلنجار مىروند و يا برخىگفتهاند: دين اعتقاد به خدايى سرمدى است. يعنى، اعتقاد به اينكه حكومت و ارادهاى الهى بر جهان حكم مىراند، خدايى كه با بشرداراى مناسبات اخلاقى است و بعضى مىگويند: جوهر دين عبارت استاز احساس وابستگى مطلق. در اين گونه از تعاريف بين ايمان و دين و نيز ديندارى با دين خلط شده است در حالى كه ايمان و تدين با دين متفاوت است. زيرا تدين و ايمان وصف انسان است در حالى كه دين حقيقتى است كه خداوند آن را به صورت پيام در اختيار انسان قرار مىدهد.
يكى از مباحث مهم فلسفه دين، موضوع انسان و دين و چگونگى رابطه آنها است. رابطه انسان و دين زمانى درست ترسيم مىشود كه حقيقت دين و حقيقت انسان به خوبى شناخته شود، وقتى حقيقت دين وانسان، درست تبيين گرديد، پيوند انسان و دين نيز به خوبى روشن مىشود.
سرّ اينكه در آغاز بحث بايد حقيقت دين و انسان تبيين شود آن است كه اولا شناخت هر مجموعه اي در گرو شناخت اجزاء آن است وثانيا با شناخت طرفين ارتباط، روشن مىشود كه دين چگونه انواع روابط انسان، يعنى رابطه انسان با خدا، رابطه انسان با انسانهاى ديگر، رابطه انسان با طبيعت و جهان آفرينش و رابطه انسان با خود را تنظيم مي كند. از اين رو در آغاز اين سخن لازم است به تعريف دين پرداخته و حقيقت دين تبيين گردد.
تعريف دين
آنچه كه امروز به نام دين شناخته مىشود از تنوع فراوانى برخوردار است، توحيد و يكتاپرستى، اعتقاد به قدرتهاى جادويى،اعتقاد به تقدس برخى حيوانات و اشياء و اشكال گوناگون بت پرستى و حتى مكاتبى چون ماركسيسم و اومانيسم را دين مىنامند و در شاخه هاى مختلف علوم، نظير فلسفه دين، جامعه شناسى دين و روانشناسى دين مورد بررسى و كاوش قرار مىگيرند. اين تنوع وگستردگى موجب شد تا عدهاى مدعى شوند امكان تعريف واحدى از دين ممكن نيست و ارائه تعريفى كه جامع افراد و مانع اغيار باشد امكانپذير نمي باشد.
اکنون به لحاظ اينكه زمينه تعريف دين را فراهم كنيم تذكر نكاتى چند لازم و ضرورى است.
1- مراد ما از دين، دين وحيانى و الهى است نه هر چه كه نام دين بر او نهاده مىشود. توضيح مطلب آن كه در يك تقسيم بندى كلى دين را به دو دسته الهى و وحيانى و بشرى تقسيم مىكنند. اديانى كه ساخته انسان است و ريشه در نيازهاى آدمى دارد و انسان به دليل برخى نيازهاى روانى يا اجتماعى به پيروى از باورها وعقايد و رفتارهايى، كشانده شده است. دينى كه بر پايه بت پرستىيا اعتقاد به نيروهاى جادويى و مانند آن تشكيل شده است دينى بشرى است.
مراد ما از دين، دين وحيانى و الهى است نه هر چه كه نام دين بر او نهاده مىشود.
اما اديان الهى و وحيانى، اديانى هستند كه ريشه در غيب دارند پايه و اساس آنها بر وحى و پيام الهى استوار است، و انسان نه سازنده دين بلكه دريافت كننده پيام الهى است كه بايد به آن اعتقاد پيدا كرده و به محتواى وحى ملتزم شده و
ايمان و آرامش
سلوك فردى واجتماعى خود را بر آن اساس تنظيم كند. مراد ما در اين نوشتار،دين الهى و وحيانى است نه دين بشرى.
2- در تعريف دين بايد از خلط بين دين و تدين، دين و ايمان اجتناب كرده چنانكه در نوشتهها گاهى دين را به باور و اعتقاد تعريف كردهاند چنانکه بعضى در تعريف دين گفته اند: دين اعتقاد به هستيهاى روحانىاست و يا گفتهاند: دين نظام يك پارچهاى از باورداشتها و عملكردهاى مرتبط به چيزهاى مقدس است كه از طريق آنها گروهى ازآدمها با مسائل غايى زندگى بشرى كلنجار مىروند و يا برخىگفتهاند: دين اعتقاد به خدايى سرمدى است. يعنى، اعتقاد به اينكه حكومت و ارادهاى الهى بر جهان حكم مىراند، خدايى كه با بشرداراى مناسبات اخلاقى است و بعضى مىگويند: جوهر دين عبارت استاز احساس وابستگى مطلق. در اين گونه از تعاريف بين ايمان و دين و نيز ديندارى با دين خلط شده است در حالى كه ايمان و تدين با دين متفاوت است. زيرا تدين و ايمان وصف انسان است در حالى كه دين حقيقتى است كه خداوند آن را به صورت پيام در اختيار انسان قرار مىدهد.