هنوز به دیدارخدا می رویم ...
خدایی را که در یک مکعب سنگی حبس کرده ایم !!
و میگوییم توان حج رفتن نداریم......
خدا همین جاست ، نیازی به سفر نیست !
خدا در دستان مردی است که نابینایی را از
خیابان رد می کند ،
خدا در اتومبیل پسری است
که مادر پیرش را هر هفته برای درمان به بیمارستان می برد ،
خدا در جمله ی " عجب شانسی آوردم" است !!
خدا خیلی وقت است که اسباب کشی کرده
و آمده نزدیک من و تو!!
از انسانهای این دنیا ، فقط خاطراتشان باقی می ماند
و یک عکس با روبان مشکی ،
از تولدت تا آن
روبان مشکی ، چقدر خدا را دیدی ؟!
خدا را 7 بار دور زدی یا زیر باران کنارش قدم زدی ؟
خدا همین جا هم هست ، نه فقط در عربستان!
خدا زبان مادری تو را می فهمد ،
نه فقط عربی !
خدایا دوستت دارم...