كاروان اسرا به همراه سرهاي بريده شده شهداي كربلا وارد شهر كوفه ميشود كوفه ..... زينب اين شهر را ميشناسد .....اين شهر را خوب ميشناسد با مردمش زندگي كرده ...بله اين همان شهريست كه.......پدر و حضرت امام حسن وامام حسين (عليهم السلام)و محمد حنيفه و ديگر برادارن زينب كبري(س)در روز دوشنبه دوازده رجب سال سي و هشتم هجرت بدان وارد شد و در مسجد جامع شهر ساكن شد....(آري اين اولين دوري زينب از برادران و پدر بزرگوارش بود محروم ماندن از ديدار عزيزانش باعث آزردگي خاطرش شده وبود و از سويي ديگر خبر قيام عايشه عليه پدر غم و اندوه بزرگي براي او به وجود آورده بود به طوري كه گاه و بيگاه در خلوت مينشستند و به آينده پر از حادثه و دردناك فكر ميكردند و خويشتن را براي مبارزه اي بزرگ عليه ستمگران آماده ميساخت).
حضرت زينب (س) پس از شش ماه دوري از پدر و برادرانش به اتفاق عبداله و پسرانش و ديگر فرزندان جعفر طيار و ام البنين و حضرت ابوالفضل و اولاد عقيل و گروهي از جوانان بني هاشم و تعدادي از روساي قبايل عرب كه در مدينه بودند در قالب كارواني بزرگ از مدينه به سوي كوفه حركت كردند.بي بي زينب كبري خوب به ياد دارند كه در آن سفر به كوفه با كارواني بزرگ و با برادرش عباس و فرزندانش همسفر بود و حال شمر لعين با ديگر سران خونريز سپاه كوفه....در آن سفر به كوفه امير المومنين علي (ع) به پيشباز دخترش آمد و از حضور ايشان وسايرين در كوفه ابراز خوشحالي كردو حال......مردم پيمان شكن و سست عنصر كوفه در حاشيه خيابان وبيرون دروازه شهر جمع شده بودند كه اسيران جنگي راببينند.....
حضرت زينب (س) پس از شش ماه دوري از پدر و برادرانش به اتفاق عبداله و پسرانش و ديگر فرزندان جعفر طيار و ام البنين و حضرت ابوالفضل و اولاد عقيل و گروهي از جوانان بني هاشم و تعدادي از روساي قبايل عرب كه در مدينه بودند در قالب كارواني بزرگ از مدينه به سوي كوفه حركت كردند.بي بي زينب كبري خوب به ياد دارند كه در آن سفر به كوفه با كارواني بزرگ و با برادرش عباس و فرزندانش همسفر بود و حال شمر لعين با ديگر سران خونريز سپاه كوفه....در آن سفر به كوفه امير المومنين علي (ع) به پيشباز دخترش آمد و از حضور ايشان وسايرين در كوفه ابراز خوشحالي كردو حال......مردم پيمان شكن و سست عنصر كوفه در حاشيه خيابان وبيرون دروازه شهر جمع شده بودند كه اسيران جنگي راببينند.....
زينب كبري در پيشاپيش كاروان بود با به ياد آوردن خاطرات تلخ روزگار پدر بي مانندش و با آن همه مصائب و رنج هاي طاقت فرسايي كه از شهادت برادر و ياران پاك و با وفايش ديده و كشيده بودو ناملايمات و سختي هاي راه مركب خودرا از حركت بازداشت و با صدايي پر طنين هياهوي و غلغله كوفيان را فرو نشاندو خطبه اي ايراد فرمودند كه كوفيان بر خود لرزيدندآنها به يكديگر نگاه ميكردند....گويي صداي حضرت علي(ع) در گوششان طنين افكن است....