دخترم چادرم را محکم بگیر

آسمان

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
www.ayehayeentezar.com_gallery_images_43062436665545708456.gif


با دست پر به خانه برمیگشتیم. به خیابان رسیدیم. ماشین نبود. ولی خواستم دخترکم دلش قرص باشد، گفتم: دخترم، عزیزم. چادرم را بگیر. مواظب باش.

این جمله برایم آشنا بود.

دفتر خاطرات ذهنم ورق خورد… جایی پیدایش کردم...

دستپر به خانه برمیگشتیم. به خیابان رسیدیم. شلوغ بود، ترسیدم. دست مادرم را خواستم، پر بود. گفت: دخترکم. چادرم را محکم بگیر، گم نشوی.

آری این همان جمله بود...

.

فکر میکنم این جمله برای مادرم هم آشنا بود: چادرم را محکم بگیر….

و برای مادربزرگم…

گمان میکنم مادران من هرگز دستشان از چادر مادر کوتاه نبوده است، حتی در آن سالهای سیاه استبداد…

سرسلسلهی این سلسلهی مادرانه کیست؟

این کدام مادر دلسوز و چشمبهراه است که با این همه فاصلهی مکان و زمان، نسل به نسل، نوای مادرانهاش را به گوش دخترانش میخواند: چادرم را بگیر.. محکم بگیر…

چادرش را …آن چادر خاکی…که توی کوچه روی زمین کشیده میشد…. که دست کوچک دختر چهار سالهای به دنبالش بود…..



مادر جان

به دخترکم گفتم چادرم را بگیر گم نشوی. چادری را که از شما به یادگار دارم و کم کمک به دخترکم میرسد. برسرش میکند و میگویم: چادرش را بگیر. محکم بگیر و هرگز رها نکن تا گم نشوی.
این نشانی دختران فاطمه است.

www.ayehayeentezar.com_gallery_images_43062436665545708456.gif

 

*SHaHeD*

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
s4.picofile.com_file_7774745478_87362791843270775605.jpg


[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]چادر مشکی تو [/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]برایت امنیت می آورد[/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]خیالت راحت،[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]گرگ ها همیشه به دنبال شنل قرمزی هستند...[/FONT]
 

آسمان

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
[h=2]
www.ayehayeentezar.com_gallery_images_43062436665545708456.gif
[/h]
[h=2]چادرم را محکم تر می گیرم!!!
[/h]
دختر چادری میخواست از خیابان رد شود.
داشت فکر میکرد، حواسش کمی از چادرش غافل شده بود،
مثل همیشه محکم نگرفته بودش.
به وسط خیابان رسیده بود،
یک تاکسی از جلویش رد میشد،
دو دختر داخل تاکسی نسبت به حجاب او بیگانه بودند، نگاهشان روی او متوقف شد.
یکی از دخترها سرش را از ماشین بیرون آورد و بلند داد زد:
- چادرتو محکم تر بگیر!...
بعد هر دو در حالیکه دور میشدند برگشتند و از شیشه عقب ماشین با حرص به دختر چادری نگاه کردند. میخندیدند، انگار از کارشان خیلی لذت برده بودند!
دختر چادری اما، انگار متذکر چیزی شده باشد، حواسش جمع شد،
چادرش را محکم تر گرفت،

و به راهش ادامه داد!



www.ayehayeentezar.com_gallery_images_43062436665545708456.gif

 

آسمان

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"

www.ayehayeentezar.com_gallery_images_43062436665545708456.gif

خانم موسوی یکی از پرستاران دوران دفاع مقدس، از میان همه ی تصویر های آن روزها یکی را که از همه ی آن ها در ذهنش پر رنگ تر است، اینچنین روایت میکند:
"يادم مي آيد يک روز که در بيمارستان بوديم، حمله شديدي صورت گرفته بود. به طوري که از بيمارستان هاي صحرايي هم مجروحين زيادي را به بيمارستان ما منتقل مي کردند. اوضاع مجروحين به شدت وخيم بود. در بين همه آنها، وضع يکيشان خيلي بدتر از بقيه بود. رگ هايش پاره پاره شده بود و با اين که سعي کرده بودند زخم هايش را ببندند، ولي خونريزي شديدي داشت. مجروحين را يکي يکي به اتاق عمل مي برديم و منتظر مي مانديم تا عمل تمام شود و بعدي را داخل ببريم.
وقتي که دکتر اتاق عمل اين مجروح را ديد، به من گفت که بياورمش داخل اتاق عمل و براي جراحي آماده اش کنم. من آن زمان چادر به سر داشتم. دکتر اشاره کرد که چادرم را در بياورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم.
همان موقع که داشتم از کنار او رد مي شدم تا بروم توي اتاق و چادرم را دربياورم، مجروح که چند دقيقه اي بود به هوش آمده بود به سختي گوشه چادرم را گرفت و بريده بريده و سخت گفت:
"من دارم مي روم که تو چادرت را در نياوري. ما براي اين چادر داريم مي رويم..." چادرم در مشتش بود که شهيد شد.
از آن به بعد در بدترين و سخت ترين شرايط هم چادرم را کنار نگذاشتم.



www.ayehayeentezar.com_gallery_images_43062436665545708456.gif


 

آسمان

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
media.afsaran.ir_sifSLj_535.jpg


شیخ رجبعلی خیاط:

چشمت به نامحرم می افتد
اگر خوشت نیاید که مریضی
اما اگر خوشت آمد فورا چشمت را ببند و سرت را پایین بینداز و بگو :
<<یا خیر حبیب و محبوب >>…
یعنی : خدایا من تو را می‌خواهم


 

آسمان

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"

تو که با منی پرچم افکارم می شوی


تو که با منی زبان می شوی وبرای همه از اعتقاداتم می گویی.


تو که با منی او می داند باید کنار برود تا من ردشوم


تو که با منی من«خانوم»خطاب می شوم و دیگری«خانومی»



تو که با منی من بدون ترس قدم برمیدارم


تو مایه امنیت من



افتخار من



و همه حس آرامش منی


تو همان سیاه

همیشه همراه منی

 
آخرین ویرایش:

آسمان

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
چـادرِ مـن


نه برای نشان دادن فقر در سریال های کشورم است...



نـه لبـاس متهمـان ِ دادگـاه و زنـدان هـا …



چـادر مـن تـاج بنـدگـی مـن است …



سنـد زهـرایی بـودنـم را امضــا میکنـد …!:gol:
 

آسمان

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
harfeto.ir_sites_default_files_v.jpg_d2afc037a756603d895c2076b9b06356.jpg

مادرم زمانی که خبرشهادت مرا شنیدی گریه نکن
زمان تشیع و تدفینم گریه نکن
زمان خواندن وصیت نامه ام گریه نکن
فقط زمانی گریه کن که مردان ما غیرت را فراموش می کنند و زنان ما عفت را وقتی جامعه ما را بی غیرتی و بی حجابی گرفت مادرم گریه کن که اسلام در خطر است.


شهید سعید زقاقی
 
بالا