معجزاتی از امام کاظم (علیه السلام)

مجنون الحسین

کاربر فعال
"بازنشسته"
[h=2]معجزاتی از امام کاظم (علیه السلام)[/h]
من در خدمت امام كاظم عليه السّلام بودم، مردى از اهل رى كه او را جندب ميگفتند در حضور آن حضرت آمد، سلام كرد و نشست، امام كاظم از او پرسش‏


كرد ولى او از جواب دادن خوددارى كرد. امام كاظم عليه السّلام به او فرمود: برادرت چه كار ميكند؟ گفت: حال او خوب است و شما را سلام ميرساند، امام كاظم فرمود: اى جندب خدا در مصيبت برادرت بتو اجر بزرگى مرحمت كند، جندب گفت: اى مولاى من سيزده روز قبل از اين كاغذ سلامتى او براى من آمده؟!.
فرمود: برادرت دو روز بعد از آنكه براى تو نامه نوشت از دنيا رفت. برادرت مالى را نزد زوجه خود نهاد و گفت: اين مال نزد تو باشد تا آن موقعى كه برادرم بيايد به او رد كنى، آن زن آن مال را در آن اطاقى كه خوابگاه برادرت بود پنهان نموده، وقتى كه تو آن زن را ملاقات كردى با او مهربانى كن، به او وعده ازدواج بده تا آن مال را بتو رد كند.

على بن ابو حمزه گويد: من بعد از چند سال جندب را ديدم كه از حج مراجعت ميكرد، راجع بآن موضوعى كه امام كاظم باو فرموده بود سؤال كردم؟ گفت: بخدا قسم كه مولاى من راست گفت بدون اينكه كم و زيادى در قول او باشد.
 

مجنون الحسین

کاربر فعال
"بازنشسته"
[h=2][/h]
از هشام بن سالم روايت شده كه گفت: رفتم نزد عبد اللّه ابن جعفر (كه عبد اللّه افطح باشد) چند مسئله‏اى از او پرسش نمودم؟

نتوانست جواب بگويد، رفتم درب خانه امام كاظم عليه السّلام، آن حضرت بمن اجازه نداد، رفتم سر قبر پيغمبر خدا صلى اللّه عليه و آله نشستم، دعا كردم، گريه كردم، با خود ميگفتم: كجا رو كنم؟ بسوى مرجئه، يا قدريه، يا زيديه، يا حروريه؟من در همين حال بودم كه ناگاه ديدم مصاف خادم آن حضرت آمد دستم را گرفت و مرا نزد آن حضرت برد.

امام كاظم عليه السّلام بمن نظرى كرد و فرمود: اى هشام! نه بطرف مرجئه، نه قدريه، نه زيديه، نه حروريه، بلكه بسوى ما. لذا من‏
 

مجنون الحسین

کاربر فعال
"بازنشسته"
سال از امامت حضرت موسى بن جعفر عليهما السّلام گذشته بود وفات كرد، مردم با پسرش موسى كه به هادى ملقب بود بيعت كردند، خلافت هادى يك سال و دو ماه بود، هادى در سنه (170) هجرى كه مدت (22) سال از امامت موسى ابن جعفر عليهما السّلام طى شده بود از دنيا رفت.

در ماه ربيع الاول همان سال بود كه مردم با هارون الرشيد بيعت كردند. هارون الرشيد فرستاد تا حضرت موسى بن جعفر را بياورند، وقتى كه فرستادگان هارون نزد امام كاظم عليه السّلام آمدند آن بزرگوار امام رضا عليه السّلام را كه بزرگترين فرزندانش بود، خواست و در حضور عده‏اى از شيعيان خصوصى خود آن حضرت را وصى خود قرار داد، او را به ما يحتاج خود مأمور كرد.

______________________________



امام كاظم عليه السّلام عهدنامه و كتابى را به امّ احمد داد و مخفيانه به او فرمود: آن كسى كه نزد تو آمد و نشانى آنچه را كه من بتو دادم داد، آن را باو ردّ كن!، رقعه سربسته‏اى را نيز به امّ أحمد داد و دستور داد كه هر وقت حضرت على بن موسى الرضا عليه السّلام آن رقعه را خواست بآن بزرگوار تسليم نمايد.
امام كاظم عليه السّلام فرزند خود امام رضا را دستور داد كه همه شب مادامى‏كه موسى بن جعفر زنده است در راهرو خانه يا پشت بام بخوابد.
 
بالا