عنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) أَنَّهُ دَخَلَ عَلَيْهِ بَعْضُ أَصْحَابِهِ فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي وَ اللَّهِ أُحِبُّكَ وَ أُحِبُّ مَنْ يُحِبُّكَ،
كسي تازه خدمت امام صادق(علیه السلام رسيده بود، و در ابتدا بسيار تأكيد كرد كه من، هم شما را خيلي دوست دارم و هم همه دوستان شما را. سپس اضافه ميكند:
يَا سَيِّدِي مَا أَكْثَرَ شِيعَتَكُمْ؛
آقا چه قدر شيعيان شما زياد هستند!
فَقَالَ لَهُ اذْكُرْهُمْ؛
حضرت ميفرمايد: بگو چه قدر هستند؟
فَقَالَ كَثِيرٌ. فَقَالَ تُحْصِيهِمْ؛
مرد گفت: بسيارند. حضرت فرمود: شمارهاش را ميداني؟
فَقَالَ هُمْ أَكْثَرُ مِنْ ذَلِكَ؛
او گفت: تعدادشان بيش از آن است كه من شماره كنم.
فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع): أَمَا لَوْ كَمُلَتِ الْعِدَّةُ الْمَوْصُوفَةُ ثَلَاثَمِائَةٍ وَ بِضْعَةَ عَشَرَ كَانَ الَّذِي تُرِيدُونَ.
سپس حضرت فرمودند: اگر عده اينها به سيصد و سيزده نفر برسد آنچه بايد در آخرالزمان واقع شود، اتفاق خواهد افتاد (گويا اين مرد آمده بوده تا حضرت را به قيام تشويق كند)؛ ولي بدان اينهايي كه شما ميگوييد شيعه هستند، واقعاً شيعه نيستند.
اوصاف شيعيان ما اين است كه ميگويم:
وَ لَكِنْ شِيعَتُنَا مَنْ لَا يَعْدُو صَوْتُهُ سَمْعَهُ؛
صدايش از گوشش بالاتر نميرود؛ يعني طوري حرف ميزند كه خودش ميشنود، داد نميزند.
وَ لَا شَحْنَاؤُهُ بَدَنَهُ؛
بارش از تمام بدنش بالاتر نميرود؛
(يعني سعي نميكند بارش را بر دوش ديگران بگذارد.)
وَ لَا يَمْدَحُ بِنَا غَالِياً؛
كساني را كه در حق ما غلو ميكنند ستايش نميكند و اهل غلو را دوست نميدارد.
شيعه، "لامُفْرِطٌ وَ لامُفَرِّطٌ "، نه غلو ميكند و نه تقصير.
(اينگونه نيست كه وقتي كساني غلو ميكنند _العياذبالله_ و اوصاف الهي را به اهل بيت صلوات الله عليهم اجمعين نسبت ميدهند، خوشحال شود؛
شيعه بايد به همان كه ائمه هستند ايمان داشته باشد.)
وَ لَا يُخَاصِمُ لَنَا وَلِياً (يا وَالِياً يا مُوَالِياً)؛
شيعه با كسي كه دوست ماست دشمني نميكند و با دوستان ما با مسالمت زندگي ميكند.
وَ لَا يُجَالِسُ لَنَا عَائِباً؛
با كساني هم كه عيبجويي ما را ميكنند، مجالست نميكند؛
چون هم نشيني با اهل گمراهي، كمكم ايمان انسان را ضعيف ميكند.
وَ لَا يُحَدِّثُ لَنَا ثَالِباً،
با كسي كه به ما بدگويي ميكند اصلاً سخن نميگويد.
وَ لَا يُحِبُّ لَنَا مُبْغِضاً؛
اگر كسي دشمن ما باشد او را دوست نميدارد.
وَ لَا يُبْغِضُ لَنَا مُحِبّاً؛
هيچ وقت دوستان ما را دشمن نميدارد.
در اين جا مسئلهاي است كه احتياج به توضيح دارد.
روايات زيادي داريم حاكي از اينكه عدهاي ذاتاً آدمهاي خوبي هستند.
كساني كه واقعاً محب اهل بيت(ع) باشند، ذاتشان پاك است. اگر گناهي ميكنند، انسان بايد گناهشان را دشمن بدارد، نه شخصشان را؛ بهشرط اين كه واقعاً محبّت واقعي نسبت به اهل بيت داشته باشند.
برعكس، اگر كساني دشمن اهل بيت هستند، ذاتشان پاك نيست؛ و اگر كار خوبي ميكنند انسان بايد كارشان را دوست بدارد، نه شخصشان را.
به همين مضمون رواياتي وجود دارد كه خداي متعال اگر كسي را دوست بدارد، هيچ وقت او را دشمن نميدارد و اگر گناهي مرتكب شود گناهش را دشمن ميدارد، نه ذاتش را.
اگر كسي را دشمن بدارد هيچ وقت او را دوست نخواهد داشت و اگر كار خوب هم ميكند، كارش را دوست ميدارد، نه شخصش را...
منابع:
بحارالأنوار، ج 65، ص 153، باب 19،
بحارالأنوار، ج 5، ص 157، باب 6،