♦•♦ طلا شدن شن ♦•♦

*Helma*

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
ابوهاشم جعفری می گوید:
برای استقبال از عده ای، همراه امام هادی علیه السلام به بیرون شهر سامرا رفته بودیم. امام روی زمین نشسته بود و من نیز مقابلش نشسته بودم. در حین صحبت، من از تنگدستی و گرفتاریام به امام هادی شکایت کردم.
در این هنگام، امام دست خود را به سمت شنهای بیابان برد و یک مشت از آنها را به من داد و فرمود:«ای ابو هاشم، با اینها در زندگیت گشایش ایجاد کن و آنچه را میبینی به کسی مگو.»
شن ها را پنهان کردم و وقتی به شهر برگشتم، دیدم آنچه از امام گرفتهام شن نیست. طلاهای سرخرنگی است که همانند آتش فروزان میدرخشد.
طلاسازی را به خانه آوردم و به او گفتم:«برایم این طلاها را قالب بگیر.»
او به من گفت:«من طلایی بهتر از این ندیدهام. از این عجیب تر ندیدهام که طلا به صورت دانههای شن باشد! از کجا آورده ای؟»

 
بالا